یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا


چنین که برده شراب لبت ز دست مرا    مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای    که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من    که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم    هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن    از آن دو لعل می‌آلود می‌پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی    که هست مستی این باده از الست مرا
نشسته خیل غمش در دل شکسته‌ی من    درست شد همه کاری از این شکست مرا
خوشم به سینه‌ی مجروح خویشتن یا رب    جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا
پرستش صنمی می‌کنم فروغی سان    که عشقش از پی این کار کرده هست مرا


همچنین مشاهده کنید