یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت


روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت    وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت
دل حدیث شوق خود در بزم جانان گفت و مرد    دادخواهی عرض حالش را به شاهی کرد و رفت
تا نظر بر عارضش کردم، خط مشکین دمید    تا به حشرم صاحب روز سیاهی کرد و رفت
ترک چشم او ز مژگان بر سرم لشکر کشید    غارت ملک دلم باز از سپاهی کرد و رفت
یارب آسیبی مباد آن کرکس مستانه را    زان که تا محشر مدام است ار نگاهی کرد و رفت
هم سفالین ساغرم بشکست و هم مسکین دلم    شحنه‌ی شهر امشب از سنگی گناهی کرد و رفت
ماهی از شوخی دلی پیش فروغی دید و برد    شاهی از رحمت نظر بر دادخواهی کرد و رفت


همچنین مشاهده کنید