پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حکایت زاهد و بربط زن


یکی بربطی در بغل داشت مست    به شب در سر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیکمرد سلیم    بر سنگدل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست    تو را و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم    تو را به نخواهد شد الا به سیم
از این دوستان خدا بر سرند    که از خلق بسیار بر سر خورند


همچنین مشاهده کنید