دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شاه عباس و باغ انار


يک روز شاه عباس با لباس مبدل گذارش به باغ انارى افتاد. باغبان يکى از انارها را از درخت کند و آبش را گرفت و ريخت به جام و جام پر شد. شاه عباس جام را از دست باغبان گرفت و سر کشيد. وزير هم يک جام از آب انار نوشيد. مى‌خواستند بروند که وزير به شاه عباس گفت: 'پادشاه به سلامت باشد شما شاه اين مملکت هستيد و چنين باغ انارى نداري، خوب است ماليات اين باغ را زيادتر کنيم.'
شاه عباس و وزير رفتند به شکار و از شکار که برگشتند، باز هم هلاک و تشنه آمدند به باغ انار. شاه عباس به باغبان گفت: 'آب يکى از انارها را بگير.'
باغبان يکى از انارها را از درخت کند و آبش را در جام ريخت. جام پر نشد. آب دومى را گرفت، جام پر نشد، تا سومى و چهارمى و پنجمى و ششمى و دهمى و بيستمي. شاه عباس تعجب کرد و گفت: 'باغبان! تو ديروز آب يکى از انارها را گرفتي، جام پر شد. الآن آب بيست تا انار را گرفتى و جام پر نشد.
باغبان که شاه عباس را نمى‌شناخت، چون شاه عباس هيچ‌وقت با لباس شاهى ظاهر نمى‌شد، گفت فکر کنم خداى نکرده عقيدهٔ شاه از من برگشته و چشم طمع بر باغ من دوخته. شاه عقيده‌اش را برگرداند و پيش خودش گفت انصاف نيست من ماليات باغ را زياد کنم. اين باغبان زحمت مى‌کشد و نانى مى‌خورد. باغبان دستش را بلند کرد و انارى کند و آبش را ريخت داخل جام و جام پر شد. باغبان گفت: 'الحمدالله که عقيدهٔ شاه صاف شد و به‌خوبى برگشت.'
ـ شاه عباس و باغ انار
ـ قصه‌هاى مردم ص ۲۷۸
ـ انتخاب، تحليل، ويرايش: سيداحمد وکيليان
ـ نشر مرکز چاپ اول ۱۳۷۳
ـ به نقل از: فرهنگ افسانه‌هاى مردم ايران ـ جلد هشتم
على‌اشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰.


همچنین مشاهده کنید