یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن


بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن    ولی با او چه شاید کرد جز خون جگر خوردن
قلم پوشیده می‌رانم که اسرارم نهان ماند    اگر چه آتش سوزان به نی نتوان نهان کردن
مزن بلبل دم از نسرین که در خلوتگه رامین    چو ویس دلستان باشد نشاید نام گل بردن
مگو از دنیی و عقبی اگر در راه عشق آئی    که مکروهست با اصنام رو در کعبه آوردن
ورع یکسو نهد صوفی چو با مستان در آمیزد    بحکم آنکه ممکن نیست پیش آتش افسردن
مراد از زندگانی چیست روی دلبران دیدن    حیات جاودانی چیست پیش دوستان بودن
اگر لیلی طمع بودش که حسنش جاودان ماند    دل مجروح مجنون را نمی‌بایستش آزردن
هواداران بسی هستند خورشید درخشانرا    ولیکن ذره را زیبد طریق مهر پروردن
نگفتی بارها خواجو که سر در پایش اندازم    ادا کن گر سری داری که آن فرضیست برگردن


همچنین مشاهده کنید