دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ناگه بت من مست به بازار برآمد


ناگه بت من مست به بازار برآمد    شور از سر بازار به یکبار برآمد
مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد    کین شور و شغب از سر بازار برآمد
با اهل خرابات ندانم چه سخن گفت؟    کاشوب و غریو از در خمار برآمد
در صومعه ناگاه رخش پرده برانداخت    فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
آورد چو در کار لب و غمزه و رخسار    جان و دل و چشم همه از کار برآمد
تا جز رخ او هیچ کسی هیچ نبیند    در جمله صور آن بت عیار برآمد
هر بار به رنگی بت من روی نمودی    آن بار به رنگ همه اطوار برآمد
و آن شیفته کز زلف و قدش دار و رسن یافت    بگرفت رسن، خوش به سر دار برآمد
فی‌الجمله برآورد سر از جیب بزودی    هر دم به لباسی دگر آن یار برآمد
و آن سوخته کاتش همه تاب رخ او دید    زو دعوی «النار ولاالعار» برآمد
المنةلله که پس از منت بسیار    مقصود و مرادم ز لب یار برآمد
دور از لب و دندان عراقی همه کامم    زان دو لب شیرین شکر بار برآمد


همچنین مشاهده کنید