دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

گل، گم


گلاب ريزد اما بوى از وى نريزد (جوامع‌الحکايات)
نظير: از شيشه‌ گر گلاب رود بو نمى‌رود
    نيزرک: از اسب افتاده‌ايم، از اصل نيفتاده‌ايم
گُلاب گُل بيابانى بوياتر است
گُل از خار است و ابراهيم از آزر٭
٭ هنر بنماى اگر دارى نه گوهر .......................... (سعدى)
گل از دهن بلبل آب مى‌خورد
گُل بريزد به وقت سيرابى٭
رک: هر کمالى را زوالى در پى است
٭ منتهاى کمال نقصان است ............................... (سعدى)
گل بسى دير نمانَد چو شد از خار جدا (ناصرخسرو)
گُل بود، به سبزه نيز آراسته شد٭
رک: احمدک خوشرو بود آبله هم برآورد
      ٭ تمثّل:
تا ساقى من آن نوخاسته شد خوشحالى‌ام افزود و غمم کاسته شد
جام مى‌ام از بنگ مرصّع گرديد گل بود و به سبزه نيز آراسته شد (ابراهيم ادهم آرتيمانى)
گل به بوستان مى‌بَرَد و شکر به خوزستان!
رک: زيره به کرمان مى‌برد چغندر به هرات!
گُل بى‌خارِ جهان مردم صاحب هنرند٭
رک: هنرمند هر جا بوَد سرفراز
٭ گُل بى‌خار ميسّر شود بُستان را ............................ (سعدى)
گُل بى‌خار نچيده است کسى٭
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
٭ گنج بى‌رنج نديده است کسى ........................... (جامى)
گل بى‌رخ يار خوش نباشد
گُل بى‌عيب خداست
رک: بى‌عيب خداست
گِلِ بى‌کاه و مرد بى‌خايه  مثل يک تاجرى است بى‌مايه!
گل پشت و رو ندارد٭
نيزرک: قربان لطف و قهرت...
٭ جز وصف پيش رويت در پشت سرنگويم رو کن به هر که خواهى.... (محمد حسين شهريار)
گِلِ خشک به ديوار نمى‌چسبد
گلخن به دانا گلشن شود
خلاف: گشتن با بى‌خردان گُلخن است (ناصرخسرو)
گلخن با دوستان گلشن است
رک: با دوست گلخن گلشن است
گُل در دامن خار است و زر در کيسهٔ خارا (سلمان ساوجى)
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
گُل را باش گلدان را باش، يخ را باش يخدان را باش، ديزى بيار جيزه ببر! (عا).
رک: کاشکى ننه‌ام زنده مى‌شد، اين دورانم ديده مى‌شد
گل راضى، بلبل راضى، باغبان ناراضى
دختر و پسر به ازدواج با يکديگر راضى امّا پدر به اين ازدواج رضايت نمى‌دهد
گِل را که به ديوار مى‌زنى اگر بند نشود ردش به ديوار مى‌ماند
رک: چون گِل بر ديوار زنى اگر در نگيرد نقشِ آن لامحاله بماند
گِل زن و شوهر را از يک تغار برداشته‌اند
نظير: خدا نجار نيست امّا در و تخته را خوب به‌هم مى‌اندازد
گلشن با بى‌خردان گلخن است (ناصرخسرو)
رک: روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
گُل کاغذين بوى ندهد (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
نظير:
ندارد بو و لذّت ميوهٔ خام
ـ از بيد بوى عود نيايد
 ـ نقش عنبر بوى ندمد
ـ عود نايد از چوب اراک (سنائى)
گُل مپندار که بى‌زحمت خارى باشد٭
رک: نابرده رنج گج ميسّر نمى‌شود
٭ کشت ناکرده چرا دانه طمع مى‌دارى آب ناداده زمين را چه بهائى باشد
اگر آن گنج گران مى‌طلبى رنج ببر  ....................... (اوحدى)
گل من، بلبل من، رفته به خواب
عبارتى است مقتبس از نمايش 'پهلوان کچل'
گُل نِه‌اى، سرور نِه‌اى، ليک به طرز گل و سرو خويش را سرخ کُله سبز قبا ساخته‌اى!
گل نبينى خار هم مباش
نظير: بارى چو عسل نمى‌دهى نيش مزن
گل و خار و غم و شادى به همند
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
گلولهٔ اجل چهل گز قد و بَر دارد
اجل پنجهٔ قوى دارد، از چنگش نمى‌توان گريخت
گله از دست دوستان عيب است (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
رک: دوست نبايد ز دوست در گله باشد
  گله از دست ديگران چه کنم کآنچه کردم به‌دست خود کردم
رک: خود کرده را تدبير نيست
گله از دوست به دشمن نه طريق ادب است٭
٭ سخن خويش به بيگانه نمى‌بارم گفت ....................... (سعدى)
گلّه را راندند، ننه قلى را هم بردند، شکر خدا که به خير گذشت! (عا).
مترادفى است براى مَثَل معروف 'رسيده بود بلائى ولى به خير گذشت' امّا به طنز و شوخى و در معنى مخالف آن
گِله گذارى کار زنان است
گِله گيهات به سرم، ايشالا عروسى پسرم! (عا).
گله‌هاى شما را قبول دارم، ان‌شاءالله در عروسى پسرم (در آينده) جبران خواهم کرد.
گليم بخت کسى را که بافتند سياه به آب زمزم و کوثر سفيد نتوان کرد٭(حافظ)
نظير:
    ز قسمت ازلى چهرهٔ سيه‌بختان به شست و شوى نگردد سفيد اين مَثَل است (حافظ)
      ٭ عراقى نيز اين چنين سروده است:
گليم بخت کسى را که بافتند سياه سفيد کردن آن نوعى از محالات است
  گمان مى‌کندعلى‌آباد شهرى است
    رک: به گمانش على‌آباد شهرى است


همچنین مشاهده کنید