چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پریشان روزگاری


زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری    من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری
روزگاری دست در زلف پریشان توام بود    حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری
چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد    ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده‌داری
خود چو آهو گشتم از مردم فراری تاکنم رام    آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری
گر نمی‌آئی بمیرم زانکه مرگ بی‌امان را    بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری
خونبهائی کز تو خواهم گر به خاک من گذشتی    طره مشکین پریشان کن به رسم سوگواری
شهریاری غزل شایسته‌ی من باشد و بس    غیر من کس را در این کشور نشاید شهریاری


همچنین مشاهده کنید