دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سه تار من


نالد به حال زار من امشب سه‌تار من    این مایه‌ی تسلی شب‌های تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار    جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشه‌ی غمی که فراموش عالمی است    من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و ناله‌ی سه‌تار    شب تا سحر ترانه‌ی این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه    یادش به خیر، خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای    ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود    ای مایه‌ی قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بی‌وفا    روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود سیاه دلی وام میکنی    خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان    بیدار بود دیده‌ی شب‌زنده‌دار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک    بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمر در شرار محبت گداختم    تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود    جز گوهر سرشک در این شهریار من


همچنین مشاهده کنید