پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقش حقایق


ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت    وی جام بلورین که خورد باده‌ی نابت
خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر    از خواب برآرم که نبینند به خوابت
ای شمع که با شعله‌ی دل غرقه به اشگی    یارب توچه آتش، که بشویند به آبت
ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی    یارب نفتد ولوله‌ی وای غرابت
در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را    ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت
عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق    تا چند بخوانیم به اوراق کتابت
ای پیر خرابات چه افتاده که دیریست    در کنج خرابات نبینند خرابت
دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر    بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت
آهسته که اشگی به وداعت بفشانیم    ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت
ای مطرب عشاق که در کون و مکان نیست    شوری بجز از غلغله‌ی چنگ و ربابت
در دیر و حرم زخمه‌ی سنتور عبادت    حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت
ای آه پر افشان به سوی عرش الهی    خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت
شهریست بهم یار و من یک تنه تنها    ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت


همچنین مشاهده کنید