دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

من بیدل نگر از صحبت جانان محروم


من بیدل نگر از صحبت جانان محروم    تنم از درد به جان آمده وز جان محروم
خضر سیراب و من تشنه جگر در ظلمات    چون سکندر ز لب چشمه‌ی حیوان محروم
آن نگینی که بدو بود ممالک بر پای    در کف دیو فتادست و سلیمان محروم
ای طبیب دل مجروح روا می‌داری    جان من خون شده از رنج و ز درمان محروم
خاشه چینان زمین روب سراپرده‌ی انس    همه در بندگی و بنده ازینسان محروم
همچو پروانه نگر مرغ دل ریش مرا    بال و پر سوخته وز شمع شبستان محروم
ای مقیمان سر کوی سلاطین آخر    بنده تا کی بود از حضرت سلطان محروم
رحمت آرید برآن مرغ سحر خوان چمن    کو بماند ز گل و طرف گلستان محروم
عیب خواجو نتوان کرد اگرش جان عزیز    همچو یعقوب شد از یوسف کنعان محروم


همچنین مشاهده کنید