|
|
|
جامعالتواريخ (نسخهاى که در دست نگارنده است) مشتمل است بر تاريخ ملوک و انبيا که از گردهٔ تاريخ طبرى برداشته شده است تا انقراض خلافت و سقوط بغداد (و ظاهراً بعضى از اين قسم از جامعالتواريخ در عصر تيموريان ضايع شده بود و بار ديگر نورالدين لطفالله بن عبدالله الهروى مشهور به حافظ ابرو بامر بايسنقر آن را ترجمه کرد و ضميمه باقى مجلدات جامعالتواريخ نموده به زبدةالتواريخ موسوم گردانيد) پس از آن تاريخ سامانيه و قستمى از ديالمه و غزنويه را از روى تاريخ عتبى و غيره جمعآورى کرده است تا انقراض غزنويان، پس از آن تاريخ سلاجقه را پيش آورده است و اين جلد در اصل از راحةالصدور راوندى اقتباس گرديده است ولى در عبارت آن دستکارى بسيار شده و بعضى مواقع نيز عيناً راحةالصدور است بىکم و زياد، و ذيل آن تأليف ابوحامد محمدبن ابراهيم (۱) است مشتمل بر خاتمهٔ کار طغرلبن ارسلان آخرين پادشاه سلجوقى سپس تاريخ خوارزمشاهيه است که از متن مشاربالتجارب تأليف ابنفندق يا از متن جهانگشاى جلد دوم که او از ابن فندق نقل کرده برداشته شده است کلمه به کلمه بعينها جز افتادگىهائى که يا عمداً حذف کرده يا کاتب آنها را انداخته است.
|
|
(۱) . اين ذيل را ابوحامد محمدبن ابراهيم نوشته و مقدمه آن چنين آغاز مىشود: اين ذيل ابوحامل (ظ:حامد) محمدبن ابراهيم تأليف کرده است بعد از تصنيف که مشتمل است بر خاتمه کار سلطان طغرل در وقتى که جهان از امن و راحت در آسايش بود و دل و جان خلايق در آسايش، چون ابوحامد محمدبن ابراهيم اينجا رسيد خواستى که همهٔ اين تاريخ تا آخر عهد و خاتمهٔ سلطنت در قلم آرد و اين ذيل در ربيعالآخر سنهٔ تسع و تسعين و خمسمانهٔ هجرى نوشته آمد هشت سال و دو ماه از واقعهٔ سلطان شهيد طغرلبن ارسلان گذشته ... الخ' و اين ذيل بسيار مختصريست.
|
|
تا خاتمت کار سلطان جلالالدين مينکبرنى بعد از آن تاريخ پادشاهان ترک و افسانهٔ آغوزخان را در يک جلد آورده است پس از آن تاريخ ختا و التان خانان را از قول دو حکيم که ذکر ايشان گذشت با صورت پادشاهان ختا وصف و شرح کرده است و خاندان چنگيز را در پايان آن تاريخ به حکم پادشاهى ختا ذکر مىکند به اختصار آنگاه تاريخ بنىاسرائيل را ذکر کرده پس از تاريخ به حکم پادشاهى ختا ذکر مىکند به اختصار آنگاه تاريخ بنىاسرائيل را ذکر کرده پس از تاريخ يهود تاريخ پاپهاى رم و ميلاد مسيح و تاريخ مسيحيت و تاريخ فرنگ و تاريخ روم را با صورت قياصره ذکر کرده است بعد از تاريخ روم به تاريخ هند و معتقدات آن جماعت مبادرت ورزيده و از کتاب 'تحقيق ماللهند' ابوريحان استفادههائى کرده و آن را به دو قسم کرده است: قسم اول ده فصل فصل اول در ذکر تاريخ هند شروع کرده است و در فصل دوم به ذکر صور اقاليم و جغرافيا مىپردازد و اقليمها را وصف مىکند و فصل سوم را به جغرافياى هند اختصاص مىدهد و فصل چهارم را با اخلاق و عادات اهل هند اختصاص داده است و فصل پنجم در تاريخ هند است و از کتاب مهابهارتا استفاده شده و تا فتوحات اسلامى شرح داده و به حکومت علاءالدين در سنهٔ ۷۰۳ ختم کرده است فصل ششم در تعريف کشمير و جغرافيا و تاريخ آنجا است تا فصل دهم.
|
|
قسم دوم از کتاب هند در تاريخ بودا است که به نام 'ساکيموني' معروف مىباشد و اين قسمت بيست فصل است، در پايان اين فصول رسالهاى است در رد مذهب تناسخ و در آن حکاياتى است و معلوم نشد تأليف کيست چه در کتاب ماللهند ابىريحان اين رساله ديده نشد.
|
|
قسمت اخير نسخهٔ اصل تاريخ است و آن در اصل موسوم به تاريخ غازان خانى بوده و در سنهٔ ۷۰۳ آغاز گرديده و در ۷۰۴ که قريب به اتمام بود غازان وفات يافت و سپس مؤلف به امر الجايتو خدابنده باقى مجلدات را بر آن افزوده است چنانکه خود در مقدمه گويد:
|
|
'چون پادشاه اسلام خلدالله سلطانه از غايت علو همت همواره مستحثّ انواع علوم و متفحص فنون حکايت و تواريخ است ... بعد از مطالعه و اصلاح اين تاريخ (يعنى تاريخ غازاني) فرمود که چون تا غايت هيچ تاريخى که مشتمل باشد بر احوال و حکايات عموم اهل اقالمى و طبقات اصناف بنى آدم نساختهاند و در اين ديار هيچ کتاب در باب اخبار ساير بلاد موجود نبوده و از پادشاهان مقدم کسى تفحص و تتبع آن ننمودهاند، در اين ايام که به حمدالله و منّه اطراف ربع مسکون در فرمان ما م اُرُق چنگيز خانست و حکما و منجمان و ارباب دانش و اصحاب تواريخ و اهل اديان و ملل از اهالى ختاى و ماچين و هند و کشمير و تبت و اويغور و ديگر اقوام اتراک و اعراب و افرنج در بندگى حضرت آسمان شکوه گروه مجتمع هستند و هريک را از تواريخ و حکايات و معتقدات طايفهٔ خويش نسخهاى هست و بر بعضى از آن واقف و مطلع، رأى جهانآراى چنان اقتضاء مىکند که از مفصل آن تواريخ و حکايات مجملى که از رو معنى مکمل باشد به نام همايون ما بپردازند و آن را با صور اقاليم و مسالک الممالک به هم در دو مجلد نوشته ذيل اين تاريخ مذکور سازند تا مجموع آن کتابى عديمالمثل باشد جامع جميع انواع تواريخ ... بىاهمال و امهال با تمام بايد رسانيد تا موجب دوام نام و ناموس گردد.
|
|
به موجب فرموده از جمله فضلاء و معتبران طوايف مذکوره تفحص و استخبار نموده و از مضامين کتب متقدمان التقاط کرده مجلدى ديگر در باب تواريخ عموم اهل اقاليم در قلم آمد و يک مجلد ديگر در بيان صور اقاليم و مسالک الممالک ضميمه آن کرده ذيل اين تاريخ مبارک ساخته شد و مجموع کتاب به جامعالتواريخ مسمى گشت' .
|
|
اين مبحث داراى بهترين معلومات تاريخى راجع به مغول و شعبههاى آن قوم است و در تضاعيف اين جلد نيز هر سال به تاريخ ملوک اطراف از مصر و شام و روم (آسياى صغير) و بينالنهرين (خلف و ملوک ديار بکر و اربل و غيره) و ملوک فارس و سيستان و هند و غيره رجوع مىکند (۲).
|
|
(۲) . ظاهراً سرگذشت 'سيدنا' از نسخهٔ ما افتاده است، چه اين قسمت در زبدةالتواريخ حافظ ابرو موجود است و نيز گويا 'صورالاقاليم' که بايستى در اين کتاب باشد همان قسمتى است که در ضمن تاريخ هند بدان اشاره شد.
|
|
گويا ترتيب تدوين اين کتاب چنين بوده است:
|
|
- در تاريخ مغول تا عهد الجايتو - تاريخ غازانى.
|
|
- از اولجايتو تا زمان تأليف کتاب که قسم اول محسوب مىشود و قسم دوم آن باز بر دو قسم است فصل اول تاريخ انبيا و خلفا و پادشاهان از آدم تا زمان تأليف فصل دوم در مفصل تاريخ روم و پاپها و يهود و هند و ترک و ختا و ايغور.
|
|
- که قسم دوم از جلد دوم باشد در تاريخ الجايتو از عهد تأليف کتاب به بعد است که مورخان بايستى آن را تکميل نموده بر جامعالتواريخ اضافه نمايند.
|
|
- صور اقاليم و مسالک و ممالک.
|
|
اما نسخهاى که در دست ما است چنان است که بالاتر بدان اشاره کرديم و حافظ ابرو در مقدمهٔ زبدةالتواريخ که محتوى تمام جامعالتواريخ است (بهعلاوهٔ تاريخ ابوسعيد تا عهد شاهرخ) مىگويد: چون در اين اوان مقدمهٔ جامعالتواريخ ضايع شده بود من آن را تهيه ديدم و بر جامعالتواريخ الحاق کردم.
|
|
جامعالتواريخ به طرز ساده نوشته شده است و در نقل عبارات متکلفانهٔ مورخان قبل از خود مانند عطاملک و غيره نيز سعى کرده است که حتىالامکان لغات دشخوار و غير مشهور را حذف کند، مگر گاهى که به ناچار به نقل عين عبارات پرداخته است و اين مورد غلبه ندارد و محدود مىباشد.
|