یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کس حال من سوخته جز شمع نداند


کس حال من سوخته جز شمع نداند    کو بر سر من شب همه شب اشک فشاند
دلبستگی هست مرا با وی از آنروی    کز سوخته حالی بمن سوخته ماند
گر خسته شوم بر سر من زنده بدارد    ور تشنه شوم در نظرم سیل براند
زنجیر دل تافته را در غم و دردم    گر رشته‌ی جانست بهم در گسلاند
بیرون ز من دلشده و شمع جگر سوز    سر باختن و پای فشردن که تواند
گر شمع چراغ دل من بر نفروزد    شبهای غم هجر بپایان که رساند
آنکس که چو شمعم بکشد در شب حیرت    از سوختن و ساختنم باز رهاند
حال جگر ریش من و سوز دل شمع    هر کس که نویسد ز قلم خون بچکاند
از شمع بپرسید حدیث دل خواجو    کاندوه دل سوختگان سوخته داند


همچنین مشاهده کنید