سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

غزال رمیده


نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده    که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت    سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر    برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده
به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون    به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده
ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر    شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده
بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس    که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده
به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی    که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده
هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را    کشد به حلقه‌ی دیوانگان جامه دریده
فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست    که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
خبر ز داغ دل شهریار می‌شوی اما    در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده


همچنین مشاهده کنید