|
| در معرض اطلاعات قرار گرفتن
|
|
موضوعهائى وجود دارد که دوست نداريم از آنها اطلاع داشته باشيم. مثلاً، سيگارىها بهطور دائم در اين حالت بهسر مىبرند؛ آنها در معرض آسيبهاى نيکوتين هستند اما به کشيدن سيگار ادامه مىدهند. همچنين، کارگران کارخانهٔ سيمان يا آلومينيومسازي، مىدانند که محيط کار براى سلامت آنها آسيب مىرساند، با اين همه، از کار خود دست نمىکشند. همين پديده در مورد اشخاصى هم که مىدانند خواننده يا هنرپيشهٔ مورد علاقهٔ آنها معتاد است يا ورزشکارى که دوست دارند، بهعلت دوپينگ کردن، از گرفتن جايزه محروم شده است، مصداق دارد. اين اشخاص از تغيير دادن نگرش خود نسبت به افراد مورد علاقهٔ خود، خوددارى مىکنند.
|
|
قرار گرفتن در معرض اطلاعاتى که ناهماهنگى ايجاد مىکند، فشار روانى شديد به همراه مىآورد و اين فشار مىتواند شخص را به تغيير نگرش يا رفتار، بهمنظور بازيابى هماهنگى دروني، وادار کند. مثلاً، شخصى که استفاده از مواد مخدر را بهطور کلى رد مىکند، مىشنود که خوانندهٔ مورد علاقهٔ او مواد مخدر مصرف مىکند، مىتواند نگرش خود را نسبت به او يا نسبت به مواد مخدر تغيير دهد؛ کسى که در کارخانهٔ سيمان يا آلومينيومسازى کار مىکند، مىتواند رفتار جديدى پيش بگيرد، مثلاً شغل خود را ترک کند؛ افراد سيگارى نيز مىتوانند سيگار کشيدن را خيلى راحت کنار بگذارند.
|
|
تغيير نگرش، در حالت ناهماهنگى شناختى (مثل حالت يک مثلث نامتعادل) از نظر روانى راهحل پرهزينهاى است. ترک کردن شغل مىتواند ناهماهنگى را حل کند، اما ممکن است پيامدهاى ناخوشايند نيز داشته باشد. آنچه به سيگارى بودن مربوط مىشود، کدام سيگارى است که هرگز براى خلاص شدن از عادت خود تلاش نکرده است؟
|
|
به عقيدهٔ آبلسون (Abelson) در سال ۱۹۵۹، وقتى نمىتوانيم، نه نگرش و نه رفتار خود را تغيير دهيم، يا حتيٰ براى انجام دادن اين کار توانائى نداريم، کار ديگرى انجام مىدهيم و آن اينکه واقعيت را مجدداً طورى تفسير مىکنيم که از ناهماهنگى خود بىاطلاع بمانيم. مثلاً، کارگرى که در کارخانهٔ سيمانسازى کار مىکند، مىتواند، براى حفظ شغل خود، دلايل بسيار زيادى بيابد. مثلاً، مىتواند بگويد: دربارهٔ آسيب گرد و خاک سيمان خيلى اغراق شده است، بالاخره بايد در جائى کار کرد، بهنظر نمىرسد که هواى کارخانهٔ سيمان از هواى خود تهران آلودهتر و مضرتر باشد، تازه، کارخانه، براى جلوگيرى از پخش گرد و خاک سيمان در محيط کارخانه، دستگاههائى نصب خواهد کرد، و ...
|
|
با همين طرز تفکر، فرد مىتواند خود را به اين صورت نيز متقاعد کند که اطلاعات يا دلايل موجود خيلى مهم نيست. مثلاً، کارگر مىتواند بگويد، همهٔ محصولات شيميائى مسمومکننده هستند، اما بايد مواظب بود. درست است که هواى تهران آلوده است، مىتوان روزهاى تعطيل به کوه رفت يا ورزش کرد. ضربالمثلى وجود دارد که تقريباً در اين طبقه از توجيه مسائل قرار مىگيرد: اکثر مشروبخواران قهار، سيگارىها و حتى افراد پرخور مىگويند:
|
|
'بگذار بگويند خورد و مُرد، نگويند از گرسنگى مُرد!'
|
|
در واقع، توانائى انسان براى تفسير مجدد واقعيت، بهمنظور کاهش ناهماهنگي، موجب شده است که برخى پژوهشگران بگويند، نظريهٔ ناهماهنگى شناختي، در اصل، يک نظريهٔ دليلتراشى است نه نظريهٔ تغيير نگرش.
|
|
فستينگر و ديگران (۱۹۵۶)، براى اينکه نشان دهند انسانها بيشتر ترجيح مىدهند واقعيت را دوباره تفسير کنند نه اينکه نگرش خود را تغيير دهند، مثالى فراهم آوردهاند که جنبهٔ کلاسيک پيدا کرده است. آنها رفتارهاى پيروان يکى از فرقههاى مذهبى را، که خانم کيج (Keech) راه انداخته بود، مطالعه مىکنند. او پيشبينى کرده بود که روز ۲۱ دسامبر ۱۹۵۵، دنيا به آخر خواهد رسيد و ادعا مىکرد که موجودات کرات ديگر اين حادثه را به او اطلاع دادهاند. روز موعود، فستينگر، به همراه همکاران خود، به گروه پيروان خانم کيج مىپيوندند تا در لحظهاى که او مجبور مىشود آشکارا بگويد اشتباه کرده است، رفتار او را مشاهده کنند. نصف شب، در حالى که هنوز هيچ اتفاقى نيفتاده بود، اعضاى فرقه، که اکثر آنها زندگى و خانواده را ترک کرده بودند، علائم اضطراب و خشم نشان مىدهند. حدود ساعت چهار صبح، خانم کيج آنها را به اين صورت آرام مىکند:
|
|
همين حالا پيام ديگرى دريافت کردم و آن اينکه دنيا، بهعلت ايمان قوى من، مهلت خواست! واکنش پيروان در مقابل سخنان خانم کيج تماشائى بود اعتماد و روحيهٔ مبارزهطلبى آنها دهها برابر شده بود.
|
|
به تازگي، يکى از دوستان من پيش يک مديوم (Mediom) (احضارکنندهٔ ارواح) مىرود و مىخواهد که او را با برادر مرحوم خود ارتباط دهد. مديوم پيامى رد و بدل مىکند که به دوران پيش از مرگ مربوط مىشد، در صورتى که دوست من اصلاً برادر نداشت، نه مرده و نه زنده، در نتيجه، شتابزده موضوع را براى کسانى که در اتاق انتظار نشسته بودند آشکار مىکند. حتماً انتظار داريد که ترديد به دل همهٔ کسانى که در آنجا حضور داشتند افتاده باشد. اما اصلاً اينطور نمىشود. نمايش، پس از آنکه يکى از حاضران، جملهٔ زير را مىگويد، ادامه مىيابد:
|
|
'چون شما با هدف کلک زدن به اين جلسه آمدهايد، در نتيجه يک روح شرور پيدا شده و مثل خود شما به مديوم پاسخ غلط داده است' .
|
|
| ناهماهنگى پس از تصميمگيرى
|
|
ديديم که ناهماهنگى شناختى زمانى بهوجود مىآيد که واقعيت، شناختها را تائيد نمىکند يا حتى زمانىکه براى اتخاذ رفتار يا افکارى که درست نمىدانيم، بيشتر انرژى صرف مىکنيم. البته گاهى هم اتفاق مىافتد که ناهماهنگى شناختى بهوجود مىآيد که، پس از مدتها ترديد بين دو موقعيتى که هر يک از محاسن و معايب خود را دارد، تصميم مىگيريم. ناهماهنگى اخير از اين واقعيت نشأت مىگيرد که ما از رد کردن موقعيتى که تا اندازهاى مثبت بود و، در نتيجه، از دست دادن چيزي، آگاه هستيم. اين پديده را فستينگر ناهماهنگى پس از تصميمگيرى مىنامد (۱۹۵۷).
|
|
بريم آزمايشى راه مىاندازد که در آن همين موقعيت ايجاد مىشود (۱۹۵۶). او به آزمودنىها، در مقابل شرکت در تحقيق، اجازه مىدهد که از بين دو پاداشى که به يک اندازه جذابيت داشتند، يکى را انتخاب کنند. آزمودنىها، به محض آنکه براى انتخاب پاداش تصميم مىگيرند، تمايل نشان مىدهند که پاداش خود را باارزش و پاداش ديگر را کمارزش جلوه دهند. اما فستينگر، فرآيند تکميلى ديگرى ارائه مىدهد:
|
|
بهطور انتخابى در معرض اطلاعات قرار گرفتن. او نشان مىدهد، افرادى که به ناهماهنگى پس از تصميمگيرى دُچار مىشوند، به اطلاعاتى که بعداً بهدست آيد و انتخاب آنها را زير سؤال ببرد، کمتر حساسيت نشان مىدهند. قرار گرفتن در معرض اطلاعاتى که ناهماهنگى ايجاد مىکنند، فرد را به شدت تحت فشار قرار مىدهد، فشارى که مىتواند او را، در جهت تغيير نگرش، بهمنظور بازيابى هماهنگى دروني، سوق دهد.
|
|
دانشجوئى که مقدارى پول بهدست مىآورد و تصميم مىگيرد، به جاى ماندن در خانه، به مسافرت برود، انتظار دارد که مسافرت به او خيلى خوش بگذرد، در غير اينصورت تأسف خواهد خورد که چرا از تصميم اول خود صرفنظر کرده در خانه نمانده است. بنابراين، جاى تعجب نخواهد بود که او با مشاهدۀ کوچکترين منظره فرياد شادى سر دهد، کوچکترين شادىهاى خود را يادداشت کند و بهطور سحرآميز ناراحتىهاى بزرگ را بهدست فراموش بسپارد. حتى اگر مسافرت او، به همان اندازه که پيشبينى کرده بود، جالب نباشد، خواهد گفت که انتخاب خوبى کرده است، زيرا زندگى در خانه، هم کسلکننده و هم گرانتر تمام مىشد و ...
|
|
آثار ناهماهنگى پس از تصميمگيرى را تحقيقات ميدانى نيز آشکار کرده است. يکى از مشهورترين آنها تحقيق ناکس و اينکستر (Knox And Inkster) در سال ۱۹۶۸ است. اين دو پژوهشگر، در ميدان اسبسواري، در پى مصاحبه با شرطبندان، نشان مىدهند که آنها، پس از شرط بستن، آشکارا به شانس برنده شدن خود اعتماد بيشترى پيدا مىکنند. در همين راستا، فرانکل و دوب (Frankel And Doob) در سال ۱۹۶۷، در يکى از حوزههاى انتخاباتي، به دنبال مصاحبه با رأىدهندگان، متوجه مىشوند که آنها، پس از رفتن به پاى صندوقهاى رأي، به برنده شدن نمايندهٔ خود بيشتر معتقد مىشوند. اين دو مثال خيلى معنى دارند: آنها نشان مىدهند که انسان تمايل دارد تصميمگيرىهاى خود را بعداً باارزش جلوه دهد. خود مترجم در اين باره تجربهها دارد. هر وقت کتابى را براى اولين بار چاپ مىکند، هيچ ترديد به خود راه نمىدهد که با استقبال روبهرو خواهد شد، اما در بسيارى از موارد چنين نمىشود.
|