دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بعضی از لغات قدیم


- بيش: به معنى 'ديگر' در نظم و نثر قرن چهارم و پنجم و ششم و در اشعار آن زمان يکى از کلمات متعارفى است، ولى در گلستان به‌ندرت استعمال شده است مثال:
'انصاف از اين ماخوليا چندان فرو گفت که بيش طاقت گفتنش نماند' (طبع فروغي، ص ۱۰۰).
- کم از اين - به معنى لااَقل يا حداقل. مثال:
معشوقه که دير دير بينند آخر کم از اينکه سير بينند
(طبع فروغى، ص ۱۲۷)
- کمينه: به معنى حداقل - دست کم Minimum مثال:
'يا کمينه، پيشه‌ورى که به سعى بازو کفافى حاصل کند تا آبروى از بهر نان ريخته نگردد' (طبع فروغي، ص ۱۰۶).
- شوخ - شوخ چشم - شوخ ديده: در هر مورد نزد متقدمان به معنى جسور و متهور و به اصطلاح امروز 'پررو' استعمال شده است، نه چنانکه امروز نزد برخى معناى زيبا و سياه‌چشم يا ناير اين مى‌دهد و غلط است و از قضا در سخنان شيخ نيز همواره همان معنى قديم ملحوظ است، نه به معنى امروزي، مثال: 'اجازت فرماى تا وزير را بکشم، آنگه به قصاص او بفرماى خون مرا ريختن، تا به حق کشته باشي. ملک را خنده گرفت، وزير را گفت چه مصلحت مى‌بيني؟ گفت: اى خداوند جهان، از بهر خداى اين شوخ‌ديده را به صدقات گور پدر آزاد کن تا مرا در بلائى نيفکند!...' (طبع فروغي، ص ۴۰) مثال ديگر: 'گفت برانيد اين گداى شوخ مبذر را که چندان نعمت به چندين مدت برانداخت!' (۱) (طبع فروغي، ص ۲۷).
و سواى اين دو مورد نيز شوخ و شوخ چشم به همين معنى است، و در نثر سامانى 'شوخ‌روي' را که معنى لغوى آن 'چرکين روي' است در مورد اقوام وحشى از قبيل روس و برطاس و قفجاق و مانند آنها به معنى 'جَسور' و 'متهوّر' آورده‌اند، رجوع کنيد: حدودالعالم فصل تُرک و بلغار و روس، که اين لغت مکرر شده است و همچنين در قطعهٔ عربى که خواجه ابوالقاسم پسر ابوالعباس وزير اسفراينى در ترجمهٔ قطعه پارسى ابوعبدالله الولوالجى يا نوايحى گفته است 'شوخ' را 'عَرِم' ترجمه کرده است.
(۱) . در اين صفحه لفظ 'برانيد' در آخر جمله به طبع رسيده است (نسخهٔ آقاى فروغى طبع ۱۳۱۲) و در نسخهٔ خطى مقدم ديده شد.
قطعهٔ ابوعبدالله محمدبن صالح الولوالجى:
سيم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بينى و گوئى که کسى زير عقيق يا ميان دو گل اندر، شکرى پنهان کرد
و ترجمهٔ خواجه ابوالقاسم اينست:
فضِيُّ ثَغْرِ لَبيبٌ ضاحِکٌ عَرِمٌ مِنْ عِشقِ مَبْسِمِهِ اَصْبَحتُ مَسْجونًا (۲)
(۲) . اين شعر و شعر ديگر آن در جلد اول لباب‌الالباب صفحه ۲۲ درج است و ظاهراً بيت ثانى مغشوش به طبع رسيده است.
و عَرِم، به معنى پر دل و دلاور است، و نيز سعدى در غزليات خود همه جا اين لغت (يعنى شوخ) را قريب به همين مقصود مى‌آورد:
شوخى مکن ايدوست که صاحب نظرانند بيگانه و خويش از پس و پيشت نگرانند (۳)
(۳) . امروز شوخى در اصطلاح به معنى ظرافت است و مرد شوخ به معنى کسيکه بسيار ظرافت و بذله‌گوئى کند و در مورد اطفال شوخى کردن به معنى فضولى و شيطانى کردن است و لى معذلک هنوز ادبيات کلمهٔ 'شوخگن' به معنى اصلى مى‌آيد يعنى چرکن و داراى شوخ، اما شوخ و شوخ‌چشم را که به معنى زيبا و دلفريب که بين آنها بودن بعيديست آورده‌اند از جمله ناروائى‌هائى است که نظاير بسيار دارد مانند 'ايدون' به معنى اکنون و 'چنو' به‌جاى چنان و چون و 'خرسند' به معنى راضى و خشنود که بايد به معنى 'قانع' بيايد و 'ملت' که به معنى شريعت و قانون است به جاى امت و مردم و 'افسوس-فسوس' که به معنى استهزا و سخريه است به‌جاى دريغ و تأسف و چندين لغت غلط ديگر ...


همچنین مشاهده کنید