یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی


ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی    وی سرو روان دی بگلستان که بودی
وی آیت رحمت که کست شرح نداند    کی بود نزول تو و در شان که بودی
چون صبح برآمد به سر بام که رفتی    چون شام در آمد بشبستان که بودی
کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی    قلب که شکستی و بمیدان که بودی
ای کام روانم لب چون آب حیاتت    در ظلمت شب چشمه‌ی حیوان که بودی
دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می‌سوخت    آرام دل و آرزوی جان که بودی
برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی    درصحن گلستان گل خندان که بودی
تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو    آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی


همچنین مشاهده کنید