یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کام من از آن کنج دهان هیچ ندادند


کام من از آن کنج دهان هیچ ندادند    جز رنجم از این گنج نهان هیچ ندادند
در وصف دهانش همه را ناطقه لال است    اینجاست که تقریر زبان هیچ ندادند
آتش زدگان ستم یار خموشند    اینجاست که یارای فغان هیچ ندادند
باریک تر از موی شدند اهل دل اما    آگاهی از آن موی میان هیچ ندادند
از بوالهوسان مساله‌ی عشق مپرسید    زیرا که در این مرحله جان هیچ ندادند
یک باره سبک‌بار شد از غصه‌ی دوران    آن را که بجز رطل گران هیچ ندادند
آسایشی از مغبچگان هیچ ندیدم    آسایشم از دیر مغان هیچ ندادند
رفتم به سراغ دل گم گشته به کویش    زین یوسف گم گشته نشان هیچ ندادند
چون شاد نباشم که دل غمزده‌ام را    غیر از غم آن سرو روان هیچ ندادند
در مردن آن شمع برافروخته ما را    الا نفس شعله‌فشان هیچ ندادند
تیری به نشان دل ما هیچ نینداخت    انصاف بدان سخت کمان هیچ ندادند
از خوان قضا قسمت ابنای جهان را    بی همت دارای جهان هیچ ندادند
بخشنده ملک ناصردین آن که به خصمش    آسودگی از دور زمان هیچ ندادند
فریاد که ترکان ستم‌پیشه فروغی    در کشتن عشاق امان هیچ ندادند


همچنین مشاهده کنید