دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

عجب دارم گر او حالم نداند


عجب دارم گر او حالم نداند    که مشک و بی زری پنهان نماند
یقینم کان صنم بر ناتوانان    اگر رحمت نماید می‌تواند
دلم ندهد که ندهم دل بدستش    گرم او دل دهد ور جان ستاند
بفرهاد ار رسد پیغام شیرین    ز شادی جان شیرین برفشاند
اگر دهقان چنان سروی بیابد    بجای چشمه بر چشمش نشاند
سرشکم می‌دود بر چهره‌ی زرد    تو پنداری که خونش می‌دواند
نمی‌بینم کسی جز دیده‌ی تر    که آبی بر لب خشکم چکاند
بجامی باده دستم گیر ساقی    که یکساعت ز خویشم وا رهاند
صبا گر بگذری روزی بکویش    بگو خواجو سلامت می‌رساند


همچنین مشاهده کنید