جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چو در گره فکنی آن کمند پر چین را


چو در گره فکنی آن کمند پر چین را    چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را
بانتظار خیال تو هر شبی تا روز    گشوده‌ام در مقصوره‌ی جهان‌بین را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات    مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی    چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز    ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را
به شعله‌ئی دم آتشفشان بر افروزم    چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن    چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
بحال زار جگر خستگان بازاری    چه التفات بود حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه    ز خیل خانه براند گدای مسکین را
مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم    گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد    بپای دوست در افکند جان شیرین را


همچنین مشاهده کنید