دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
موسی و عابد و لوطی
بنابر گفتههاى گذشتگان، روزى از روزها حضرت موسى به کوه طور مىرود تا در آنجا با خدا مناجات کند. قبل از آنکه به کوه برسد، عابدى را ديد؛ عابد پس از احوالپرسى به حضرت موسى گفت: 'اى موسي! شما که با خدا راز و نياز مىکنيد، سلام مرا نيز به خدا برسان' . حضرت موسى در جواب گفت: 'به چشم، حتماً سلامت را مىرسانم' . حضرت موسى به راهش ادامه داد تا اينکه به يک لوطى رسيد. لوطى نيز به حضرت موسى گفت: 'سلام مرا به خدا برسان' . حضرت موسى قبول کرد و خود را به کوه طور رساند و راز و نيازش را شروع کرد و خدا حاجاتش را برآورده کرد. آنگاه موسى (ع) به خدا گفت: 'اى خدا! عابدى به شما سلام رساند' . اما سخنى از لوطى به ميان نياورد، چون شرمش مىآمد که نزد خدا اسمى از لوطى ببرد. از سوى خدا ندا رسيد: 'اى موسي! مثل اينکه يادت رفت که سلام بندهٔ خوبم را برساني؟' حضرت موسى که مىدانست بايد سلام را مىرسانده، بسيار ناراحت شد و گفت: 'آري، لوطى هم سلام رسانده است' . |
پس از مدتى حضرت موسى (ع) از خداوند اجازه خواست و آنجا را ترک کرد. در بين راه حضرت موسى (ع) مىبيند که مورچهاى جهاز هفت شتر را از دريا بيرون مىکشد. با ديدن چنين صحنهاى در فکر مىرود و با خود مىگويد که خدايا، اين همه عظمت و جلال مال تو مىباشد، چون يک مورچه چگونه مىتواند جهاز هفت شتر را به دوش گيرد و از آب بيرون کشد؟' |
مدتى راه رفت به همان عابد رسيد. عابد گفت: 'اى موسي! آيا سلام مرا به خدا رساندي؟' |
موسى گفت: 'آري، اى عابد، حالا به حرفهايم گوش کن' . |
عابد گفت: 'سراپا گوشم' . |
موسى گفت: 'در راه که مىآمدم، مورچهاى را ديدم که اثاثيهٔ هفت شتر را از آب دريا بيرون مىکشيد' . |
عابد گفت: 'اى موسي! اين گفته با عقل جور درنمىآيد، شما ديگر چرا از اين خيالها مىکنيد و باور مىکنيد، آيا اين حرف درست است؟' |
موسى گفت: 'من که خودم با چشمانم ديدم هيچ بحثى وجود ندارد' . |
مدتى گذشت و حضرت موسى به لوطى رسيد و عين گفتهٔ بالا را برايش نقل کرد. |
ناگهان لوطى قهقههاى زد و با لحن عجيبى گفت: 'اى موسي! اين کار مشکل است و چطور امکان دارد؟ اما براى خدا زياد مهم نيست و همه کارى از وى برمىآيد' . لوطى اين را گفت و سپس کمى بر دهل زد و بسيار خنديد و با صداى بلند مىگفت: 'آخر کى تا به حال ديده است که عظمت خدا اينگونه باشد؟ و هفت شتر را يک مورچه از آب بيرون بکشد؟' حضرت موسى در فکر رفت و تازه فهميد که لوطى چند برابر عابد بهوجود هستى خداوند و عظمت او پى برده است. |
- موسى و عابد و لوطى |
- قصههاى مردم ـ ص ۲۳۸ |
- راوي: ابوالحسين يعقوبي، ۳۷ ساله، کنگاور ۱۳۷۳ |
- انتخاب، تحليل، ويرايش: سيد احمد وکيليان |
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۹ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد چهاردهم، على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ. چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- مرد کفشدوز
- پیر خارکش و نخود مشکلگشا
- مرغ طوفان
- خِجِه چاهی
- ماجرای زندگی شاهزاده محمد (۲)
- گاو شیرده
- دختر سوم و پسر کاکلزری
- امیر هنرمند
- شهزادهٔ شهر سبز
- قصهٔ طوطی (۲)
- افراد ساده لوح
- بلال آقا
- حکایت از بین بردن نسل دختر
- سه برادر(۱)
- دختر ماهیفروش و لنگه کفش
- مرغ سعادت (۲)
- قصه در قصه (۳)
- ماجرای زندگی شاهزاده محمد
- آب حیات و بختک
- مرغ سعادت (۳)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
خلیج فارس ایران آمریکا مجلس شورای اسلامی مجلس دولت شورای نگهبان دولت سیزدهم افغانستان جمهوری اسلامی ایران رئیسی بودجه
شهرداری تهران هواشناسی تهران شورای شهر شورای شهر تهران سلامت پلیس فضای مجازی قتل سیل وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
قیمت دلار ایران خودرو قیمت طلا خودرو مالیات دلار قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو مسکن تورم سایپا
سریال پایتخت تلویزیون تئاتر سریال سینمای ایران فیلم موسیقی کتاب بازیگر سینما
سازمان سنجش انتخاب رشته باتری
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه حماس روسیه اوکراین نوار غزه ترکیه عراق طوفان الاقصی
استقلال پرسپولیس فوتبال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال وحید شمسایی بازی سپاهان تراکتور جام حذفی آلومینیوم اراک باشگاه پرسپولیس
اپل همراه اول ایلان ماسک آیفون تبلیغات گوگل مریخ فناوری ناسا بنیاد ملی نخبگان
مواد غذایی سرطان خواب دندانپزشکی آلزایمر روغن حیوانی بارداری مالاریا هندوانه