دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
آب حیات و بختک
مىگويند اسکندر که بر عالم حکم مىکرد، شنيد که آب حيات هست و هر کس از آن بخورد؛ عمر جاويدان مىکند. عزم کرد که آب حيات را بهدست بياورد. با سپاه بسيار بهسمت ظلمات حرکت کرد. چون راه، سخت و ناهموار بود بيشتر لشکريان او در راه تلف شدند تا به دهانهٔ غار رسيد. هر چه کوشش کردند اسبها به غار نرفتند زيرا تاريک بود و مىترسيدند. درصدد چاره برآمدند. هر کار کردند مفيد واقع نشد تا اين که به سراغ پدر پير خود رفت که او را در صندوقى گذاشته بود و با خود آورده بود. پير گفت: 'ماديانها را جلو بکشيد تا اسبها بهدنبال آنها بروند' . همين کار را کردند و نتيجه داد. اسکندر گفت: 'بىپير مرو به ظلمات - گرچه اسکندر زماني' بعد از رسيدن به آخر غار ظلمات، چشمه آب حيات نمايان شد. خود اسکندر مشکى را از آب پر کرد و بهدوش خود آويخت و بههمان طريق که رفته بود برگشتند. آمدند تا به مرتعى رسيدند و اتراق کردند. اسکندر که مشک آب را نمىبايست زمين بگذارد که مبادا اثر آن از بين برود، آنرا به درختى آويخت. غلام سياه گردن کلفت حبشى خودش را مأمور کرد که از مشک آب محافظت کند و خودش رفت بخوابد و استراحت کند. غلام بيچاره هم بعد از مدتى خسته شد و خوابش برد. |
کلاغى که از آنجا مىگذشت، مشک را ديد. آمد و روى مشک نشست و با نوک تيز خودش آنرا سوراخ کرد و آب حيات گرانقيمت را به زمين ريخت. غلام بيدار شد و ديد مشک پاره شده و آب آن ريخته و فقط چند قطره آب باقى مانده که آن چند قطره را هم او خورد. اسکندر بيدار شد و ديد تمام زحمات او به هدر رفته. غلام را به قصد کشت زدند و گوش و بينى او را بريدند اما چون آب حيات خورده بود نمرد و زنده ماند و بهصورت بختک و شوه (کابوس: بختک) درآمد که روى جوانها مىافتد اما چون دماغ او بريده نمىتواند کسى را خفه کند و به کسى آزارى برساند اما جوانها نبايد توى اطاقها تنها بخوابند چون که شوه و بختک آنها را مىگيرد. خلاصه کلام اين که فقط دو نفر جاندار توانستند آب حيات بخورند که يکى از آن غلام سياه بود و بختک شد و هميشه هست. دومى هم کلاغ است که آب حيات از گلوى او پائين رفت و عمر پانصدساله پيدا کرد. ولى اسکندر حريص، هيچچيز گيرش نيامد و گرفتار مرگ شد تا خاک گور چشم او را پر کند. |
- آب حيات و بختک |
- قصههاى ايرانى. جلد دوم |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
همچنین مشاهده کنید
- پسر زلف طلائی
- دُردانه و مادر شوهرش
- سبزگیسو(۲)
- در کوچههای اصفهان پول ریخته
- افراد ساده لوح
- غول غولا، شاه غولا
- ملکجمشید و چهلگیسو بانو یا قصهٔ چین و ماچین (۲)
- قصهٔ رمالباشی دروغی
- سنگ صبور(۲)
- پیدایش خربزه و هندوانه
- شبنشینی حیوانات
- یک گردو بینداز بیاید
- درویش و دو کودک
- پیرمرد خارکن
- قصهٔ عالی (۲)
- کره اسب
- قصهٔ پیرزن
- دختر باهوش
- چوپان و فرشته
- شاه عباس و سه شرط اژدها
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران خلیج فارس مجلس شورای اسلامی مجلس روز معلم بودجه شورای نگهبان دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران مجلس یازدهم
شهرداری تهران تهران فضای مجازی هواشناسی سیل قتل شورای شهر تهران شورای شهر پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی پایتخت
خودرو ایران خودرو قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو دلار مالیات بانک مرکزی قیمت طلا مسکن سایپا تورم
سریال تلویزیون رسانه سینمای ایران تئاتر موسیقی فیلم ازدواج رسانه ملی سینما سریال پایتخت کتاب
سازمان سنجش انتخاب رشته
غزه رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا فلسطین جنگ غزه روسیه حماس عربستان اوکراین ترکیه نوار غزه
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان تیم ملی فوتسال ایران تراکتور فوتسال بازی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس جام حذفی وحید شمسایی
هوش مصنوعی اینستاگرام اپل همراه اول امارات گوگل تبلیغات ایرانسل آیفون فناوری روزنامه ناسا
ویتامین مواد غذایی سازمان غذا و دارو طول عمر خواب سلامت روان بارداری آلزایمر پرستار دندانپزشکی