شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد


ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد    دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد
غلام لعل لب تست جان شیرینم    چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد
به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت    به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد
میان موی و میان تو نکته باریکست    در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد
هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند    هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
حدیث درد دل مستمند و سینه‌ی ریش    حکایتی است که در سالها نشاید کرد
مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد    که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد


همچنین مشاهده کنید