سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دوش اشگم سر به جیحون میکشید


دوش اشگم سر به جیحون میکشید    دل بدان زلفین شبگون میکشید
ناتوان شخص ضعیفم هر زمان    اشگ ریزان ناله را چون میکشید
گاه اشگش سوی صحرا میدواند    گاه آهش سوی گردون میکشید
ناگهان خیل خیالش بر سرم    لشگر از بهر شبیخون میکشید
دید آن چشم بلابین دمبدم    تا گریبان جامه در خون میکشید
آستین بر زد خیالش تا به روز    رخت از آن دریا به هامون میکشید
غمزه‌اش تیری که میزد بر عبید    لعل او پیکانش بیرون میکشید


همچنین مشاهده کنید