سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

سیاستمداری و روشنگری


سیاستمداری و روشنگری
با کمی مسامحه می توان روشنفکران را به عنوان افرادی در نظر گرفت که در حوزه فرهنگ و اندیشه و فکر درگیر هستند. این افراد یا تولید کننده اندیشه هستند یا اشاعه دهنده آن. روحانیون، دانشگاهیان، مولفان ، مترجمان، منتقدان، هنرمندان، نقاشان، بازیگران، دانشجویان، ناشران و صاحبان مراکز آموزشی، پژوهشی، و هنری اصلی ترین افراد و گروه های تشکیلدهنده حوزه روشنفکری ایرانی هستند. با توجه به واقعیات تاریخی، جای انکار روشنفکران ایرانی در صحنه عمل اجتماعی و اندیشه ای ایران وجود ندارد. در دوره کلاسیک تاریخ ایران - از دوره تشکیل جامعه ایرانی تا عصر مدرن - همیشه عده ای با عشق و علاقه و هدف به کار فکری و علمی مشغول بوده اند. اگر این گروه افراد وجود نداشتند، ما از گذشته تاریخی مان هرگز خبری نداشتیم. آگاهی ما از گذشته مان ناشی از نقش و سهم این افراد است.
مورخان ایرانی، شاعران و مولفان ایرانی، کتابداران و ... در انتقال میراث فرهنگی سهم به سزایی داشته و ما را نسبت به خودمان آگاه ساخته اند. با وجود این که بسیاری به دلیل فقدان اندیشه انتقادی، صاحبان اندیشه و فکر ایرانی را مورد نقد قرار می دهند، اما با توجه به شرایط موجود هنوز جای قدردانی از این افراد وجود دارد. انتقال اندیشه دینی در ایران به واسطه روحانیت نیز از این منظر قابل دفاع است. اندیشه دینی از طریق حراست، نظارت و آموزش روحانیت شیعی در طول تاریخ پر حادثه ایران برای ما باقی مانده است.برای آگاهی از اهمیت نقشی که این افراد در انتقال اندیشه و فکر برای نسل ما به عهده داشته اند، کار و تلاش بسیاری لازم است. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا در حوزه های متعدد قابل توجه هستند. بیرونی در انتقال معارف اجتماعی و ریاضی نقش مهمی ایفا کرد، به نحوی که بسیاری از صاحبان قدرت در آن زمان برای تصاحب او تلاش کرد و این دعوا بر سر تصاحب بیرونی حکایت از اهمیت نقش دانشمندان در ساختن دولت و جامعه و فرهنگ دارد. ابن سینا به صورتی دیگر برای حفظ فرهنگ و فلسفه و اندیشه اسلامی میانداری دولتهای زمانهاش را به عهده گرفت. از این میان تنها ملاصدرا است که همه را رها کرد و برای ساماندهی نظام فلسفی خود بیابان و کوه و کمر را بر خانه امن ترجیح داد. در نقطه مقابل ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی قرار دارد که ضمن میانداری سیاسی و اجتماعی و ایفای نقش فقیه و متکلم به اصلاحگری هم پرداخت. به همین خاطر است که کتاب «اخلاق ناصری» او به عنوان دستورالعملی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی قلمداد می شود. توجه به بحث فوق یک اصل و نتیجه حاصل می آید; در تاریخ ایران، دانشمندان جایگاه مهم و تعیین کننده ای در سیاست داشته اند.
سیاستمداران ایرانی به خاطر عدم تجربه و پیشینه مدیریت سیاسی به اندیشمندان نیاز داشته اند. حال بهتر است به امروز برگردیم و نوع رابطه بین دو این نیروی اجتماعی را مورد مداقه را قرار دهیم. در این سطح از بحث با چندین سوال اصلی روبه رو هستیم; در دوره جدید چه اتفاقی افتاده است؟ آیا روشنفکران و دانشمندان همراه با سیاستمداران و مدیران جامعه به فکر ساختن جامعه جدید هستند یا این که از نظر معرفتی و منفعتی در مقابل با یکدیگر قرار دارند؟ آیا دانشمندان و روشنفکران به خاطر نگاه انتقادی خود در صدد مقابله با مردم و دولت ها هستند؟ رابطه میان سیاستمداران و روشنفکران چگونه باشد بهتر است؟ جای مردم کجاست؟ چرا این همه بحث و مشاجره در این زمینه وجود دارد؟ مشاجره سازان چه کسانی هستند؟ چه منافعی در این زمینه برای آنها وجود دارد؟ و.. دوره ای که در آن زیست می کنیم، دوره ضدیت با روشنفکری است. سیاستمداران و مدیران کشور با بی حاصل خواندن کار روشنفکری وارد ریزترین عرصه های زندگی مردم شده و عرصه فرهنگی و سیاسی را به تعطیلی کشانده اند. تولید فرهنگ و اندیشه، حل مناقشات سیاسی در سطح جهانی و ملی و تنظیم رابطه با جامعه جهانی دچار فراموشی شده است.
دانشگاه ها و مراکز فرهنگی و تربیتی و آموزشی دچار رکود عمده شده و صاحبان اندیشه به نوعی دچار انزواطلبی گردیده و کنشگران اداری به جای ارگزاران فرهنگی قرار گرفته اند. فقدان سیاستگذاری کلان و دمدمی مزاج بودن سیاستمداران و مدیران و سیاست های یک روزه و ضد و نقیض، پیشه مدیران شده و در نهایت به جای پایان روشنفکری ایرانی به پایان سیاستمداری ایرانی می رسیم. در جای دیگر به این بحث اشاره کرده ام. اصلی ترین ادعای من در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد این بود که روشنفکری ایرانی با کنار ماندن از عرصه سیاست شانس بازبینی فکری و سازمانی دارد. این برکناری از سیاست نه به معنای مرگ، بلکه به معنای یافتن جایگاه واقعی خود، یعنی تولید معنی و سهم آفرینی در تولید اندیشه و نظریه است. بدین خاطر بر خلاف داعیه مدعیان قدرت و سیاست که مرگ روشنفکری دینی ایرانی را جشن می گیرند، روشنفکری دینی ایرانی به جایگاه واقعی اش بازگشته و تلاش مضاعفی برای بازسازی و سازماندهی نیرو برای حرکت درست در حوزه فرهنگ را پیشه خود ساخته است.
این همان فرصتی است که از روشنفکری دینی در چهار دهه گذشته ربوده شده بود و در دوره جدید به او - ناخواسته - بازگشته است. با توجه به این مباحث، می توان به دو نتیجه گیری کلی دست یافت: اول این که روشنفکری و سیاستمداری در ایران - در دوره قدیم و جدید - همراه هم رشد کرده و توانسته اند در ساماندهی حیات اجتماعی ایران مفید واقع شوند. کمتر امکانی برای نقش آفرینی منفرد هر یک از دو نیروی اشاره شده که همراه با پیروزی باشد، وجود دارد و انشقاق بین آنها منجر به شکل گیری بحرانهای جدی و اساسی در جامعه ایرانی می شود. دوم این که در دوره جدید دشمنی سیاستمداران با جریان روشنفکری دینی ضمن این که به بی فایده‌گی سیاست های آنها در حوزه اقتصادی و اجتماعی انجامیده است، امکانی هم برای بازسازی جریان روشنفکری دینی در ایران فراهم کرده است. حال این امکان را به فال نیک می گیریم.
منبع : روزنامه مردم سالاری