یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مصدق، یک نماد


مصدق، یک نماد
از استعدادهای اساسی اندیشه انسان تولید نماد است ـ اندیشه نماد می‌سازد تا از درون آن جلوه کند ـ هر نماد، دریایی از معانی است و منطق و راه زندگی را نشان می‌دهد. به همان نسبتی که اندیشه انسانی اوج می‌گیرد و مفاهیم بالاتری را درک می‌کند، بر وسعت دریای معانی مندرج در نماد افزوده می‌شود. اگر نمادها نبودند، انسان‌ها نمی‌توانستند علم و آموخته‌های خود را به دیگران و نسل‌های بعد منتقل کنند و خرد، درهم بافته‌ای از یافته‌های نسل‌ها، اینچنین پربار و پرتاب، تمام زندگی نوع انسان را در بر گیرد. نمادها نه فقط در مورد مفاهیم و فرآیندها کاربرد دارند و به شکل کلمه‌ای خود را ظاهر می‌سازند، بلکه برای بسیاری از جریان‌های پیچیده اجتماعی که تحلیل آنها توان بسیار می‌خواهد! رهبری و نامی و نمادی ساخته و پرداخته می‌شود. این جریان‌ها می‌توانند در شرایط دیگری باز تولید شوند و راه زندگی و نظام حکومتی را نشان می‌دهند.
ما در ایران برای استبداد نمادی داریم که معتقدان به آن و کسانی که جامعه ما را نابالغ و ناتوان برای مدیریت بر خود می‌دانند، به آن افتخار می‌کنند. (می‌دانید؟ مملکت ما یک رضاشاه می‌خواهد) و چون گفت‌وگو به درازا بکشد، ناچار این باور خود را بیان می‌دارند که مردم ما چکمه و شلاق می‌خواهند (رانندگی آنها را ببینید!) این یک نوع نماد است و در آن یک دریا اعتقاد اجتماعی و روش کار نهفته است که نمی‌تواند جز با این شعار کوتاه به دیگران منتقل و در ذهن مردم پایدار بماند؛ این استبداد توان بازتولید دارد. رضاشاه خود، با شعار نادرشاه دوران که به وسیله طرفدارانش به‌خصوص تیمورتاش عنوان می‌شد، جای خود را باز کرد. (مملکت ما یک نادرشاه می‌خواهد!) میرزای بزرگ وزیراعظم آغامحمد‌خان قاجار هم می‌گفت «او، نادر دوم است».
انواع دیگر جریان‌های اجتماعی کوشیده‌اند و می‌کوشند نماد دیگری از نوع دیگر بپرورانند. گاه این رهبران جامعه به همراه خود ساختی به وجود می‌آورند تا کار آنان را تسهیل کند که وظیفه خاص و زمان محدودی دارد مانند رضاشاه که حزب ایران نوین را به راه انداخت و خود آن را منحل کرد یا مصدق که جبهه ملی و بالاخره محمدرضا شاه که در آغاز به یاد پدر، حزب ایران نوین را بنیاد نهاد و خود آن را منحل ساخت و ساخت مخصوص خود یعنی رستاخیز را برقرار کرد و روزهای آخر دستور انحلال آن را داد (این ساخت‌ها، جزء ساخت‌ها و احزابی است که رهبران از درون آن بیرون می‌آیند مانند حزب بلشویک روسیه و حزب نازی آلمان یا احزاب پردوام جوامع آزادمنش‌).
از آنجا که چهره نماد باید کامل باشد، تداوم این ساخت‌های موقتی و موردی، چهره او را ناتمام و فرصت خدشه‌دارکردن آن را فراهم می‌سازد یا از شمول آن می‌کاهد و نه می‌تواند و نه باید تداوم داشته باشد.
عجیب نیست که طرفداران رضا پهلوی زیر عناوین مختلف فعالیت می‌کنند مگر زیر عنوان رستاخیز و ایران نوین و برای آنکه چهره آزادیخواهی به خود بدهند، نهضت ملی‌شدن نفت را دور می‌زنند و مدعی مشروطه‌خواهی می‌شوند.
● مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و ظهور مصدق به عنوان یک نماد
نهضت مشروطیت، کوشش برای ایجاد یک جامعه آزادمنش بود که بر نیاز به عدالت قضایی و ایجاد دادگستری بنیان گرفت. در آن نهضت، بسیاری بودند که شناخت لازم برای برپایی یک جامعه آزادمنش را داشتند، اما کافی نبودند و دانش جمعی و مشترک برای برپایی‌ جامعه آزادمنش به عمق و گسترش لازم نرسیده بود. مشکل دیگر این بود که نیروی نظامی خارجی به بهانه نبود امنیت برای اتباع خود کشور ما را اشغال کرده و چون برنامه‌ای، برای تجزیه کشور و بسیار فزون‌تر از آنکه در قرارداد ۱۹۰۷ پاریس آمده بود، داشتند ناامنی فراوان به وجود آوردند. در هر منطقه گردنکشی پرچم نافرمانی برافراشت که هزینه و اسلحه او را روس و انگلیس تامین می‌کردند. با خروج نیروهای خارجی، دمل‌گردنکشی و آشوب‌ها فروکش کرد و آشوبگران بی‌حامی شدند و همزمان کودتا شد و رضاشاه بر اریکه قدرت نشست و نظم به حساب او گذاشته شد و نهضت آزادیخواهی شکست خورد و در این آشفته‌بازار با اینکه سخن بسیار رفته است، مشخص نشد مشکل از کجا بوده و «کی بود، کی بود، من نبودم» رواج گرفت و معاندین این آشوب فکری را دامن زدند. مشروطیت گرچه دانش اجتماعی را فراگیر کرد، دادگستری مطلوبی شکل گرفت و آموزش و پرورش رو به گسترش نهاد اما بزرگ‌ترین مشکل این بود که نمادی برای مشروطیت تراشیده و پرداخته نشد؛ این جریان مشکل بتواند بازتولید شود.
● ملی‌شدن صنعت نفت
اعتقاد مردم به آزادی به نوعی دیگر از قوه به فعل پیوست. این‌بار با تکیه بر ملی‌شدن صنعت نفت و مبارزه با نفوذ خارجی بدون بیگانه‌ستیزی و کینه‌ورزی، سخن آزادی و آزادمنشی در شکل نهضتی پا گرفت که در جریان آن و برخلاف مشروطیت، همه انواع متضاد ارتجاع داخلی و استعمار خارجی و با همه تضاد منافعی که داشتند، ناچار تمام استعداد خود را به صحنه آوردند و نقاب از چهره‌های منافق برداشته شد و دوست و دشمن مشخص گردید و این حاصل تولد نمادی بود برای آزادمنشی و مصدق به عنوان نماد آزادمنشی سربرآورد.
نیازی نیست که نماد در واقع امر، انسانی بدون خطا باشد؛ انسان بدون خطا قهرمان است و بدبخت ملتی که قهرمان بخواهد. و اما جامعه معتقد به یک راه و روش نماد آن را می‌تراشد و پیرایش و آرایش می‌کند و به آن جنبه مطلق می‌دهد و مخالفان یک جریان اجتماعی به وارونه می‌کوشند خطاهای انسانی داشته یا نداشته فرد که اینک نماد شده را برجسته‌ کنند. جالب آنکه، بسیاری از دشمنان آزادی خود را در لفافه جریان مصدق‌خواهی می‌پوشانند و در لوای حمایت از مصدق و در چهره‌ای ملی‌گرا، آب به آسیاب دشمن ریخته در صدمه‌زدن به اعتبار او همکاری می‌کنند. خوب بود اما کمی لجباز بود، خوب بود اما کمی احساساتی بود. به نوعی شکست ۲۸ مرداد را به گردن او می‌اندازند و گاه داستان‌هایی را که دیگران برای مخدوش کردن چهره نمادین مصدق ساخته و پرداخته‌اند و می‌خواهند او را بازنده‌ای نشان دهند، واگو می‌کنند؛ جالب آنکه جهان به آزادیخواهان در حکومت‌های توتالیتر روسیه و آلمان برای درهم شکستن چهره استالین و هیتلر و ترویج مبانی دموکراسی کمک کرد. متاسفانه در مورد ایران، قدرت‌های بزرگ جهانی در کار بازسازی چهره استبداد و کمک به واپس‌گرایان برای ترویج خشونت و نفرت هستند و قدرت‌ مالی و دانش تبلیغاتی و ابزارهای ارتباط جمعی خود را به طور کامل در اختیار آنان قرار داده‌اند و می‌رود که آینده تاریکی را برای ما رقم بزنند.
امیرسعید موسوی‌حجازی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید