شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مبانی زیبایی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی


مبانی زیبایی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی
در میان مفسران ارجمند قرآن كریم كه از موضع و منظری شیعی به تفسیر كلام باری همت گمارده اند ، مرحوم علامه محمدحسین طباطبایی مرتبت و منزلتی شایان وشاخص دارد.
میدان قلندری این روحانی بزرگوار چندان گسترده و وسیع است كه حوزه هایی چون كلام، عرفان، اخلاق، تفسیر، فلسفه و اصول را در خود جای می دهد.
افزون بر دامنه فراخ دانایی، عمق و اصالت دیدگاه های ایشان در حوزه هایی كه صاحب اثر و نظرند بسی چشمگیر می نماید. آنچه از پی خواهد آمد مروری بر اندیشه های این حكیم عارف و مفسر اخلاق گرای قرآن است كه اختصاصاً موضوع زیبایی شناسی و علم الجمال را در منظومه فكری ایشان محل تأمل قرار داده است. ذكر این نكته بی سود نخواهد بود كه این مقاله به بهانه بیست و پنجم آبان ماه سالگرد رحلت علامه طباطبایی فراهم آمده است. «ایران»، دست تلخیص در مقاله حاضر برده است.
در بین گرایش های فطری انسان، زیبایی شناسی یكی از ویژگی هایی است كه به حیات وی معنایی خاص بخشیده است. تمایل به زیبایی، علاوه بر آنكه سرچشمه شكل گیری هنر است، خاستگاه اخلاق نیز به شمار می آید. بنابراین می توان حكم كرد كه حوزه زیبایی شناسی وسعت و گستردگی ای دارد كه از امور محسوس و عینی فراتر رفته و امور معنوی را نیز در برمی گیرد. بر همین اساس كاربرد این حوزه در جایگاه های مختلف، معنا می یابد.
مباحث مرحوم علامه طباطبایی درباره زیبایی شناسی و هنر - چه در كتب فلسفی نظیر «نهایه الحكمه» و چه در تفسیر عظیم وی یعنی «المیزان» - بسیار اندك است و بحثی منسجم درباره زیبایی و هنر، حتی در حد یك رساله مختصر، در آثار ایشان یافت نمی شود. با وجود این، در ضمن مباحث فلسفی و قرآنی، مطالب مهمی وجود دارد كه می تواند مبنای محكمی در پاره ای از موضوعات زیبایی شناسی و هنر باشد، از جمله این مباحث، «تعریف زیبایی» ، «حقیقت زیبایی»، «منشأ زیبایی»، «ثبات و نسبیت زیبایی» است.
مباحث علامه طباطبایی اگر چه در همه آثارش جنبه فلسفی دارد و تحت تأثیر عمیق ملاصدرا است، لیكن می توان آنها را به دو دسته فلسفی و قرآنی تقسیم كرد. ایشان برخلاف ملاصدرا و حاجی سبزواری، در مباحث فلسفی، از اختلاط مباحث با عرفان و قرآن خودداری ورزیده و در فلسفه تابع استدلال و برهان قیاسی است و هیچگاه از شعر و خطابه و مشهورات در كتب فلسفی استفاده نكرده است. در تفسیر نیز، روش ایشان بر پایه تفسیر «قرآن به قرآن» بوده است و هر جا بحثی فلسفی ارائه كرده، آن را در ضمن فصلی جداگانه آورده است. حتی بحث های روایی را از مباحث قرآنی جدا نموده و به این ترتیب در مباحث قرآنی به قرآن وفادار بوده است. البته میان مباحث فلسفی و قرآنی در آثار علامه، تلائم و توافق وجود دارد و هیچ كدام ناقض دیگری نیست. بنابراین در این مقاله، مباحث مرتبط با زیبایی شناسی را تفكیك كرده و آن را در ضمن دو بحث فلسفی و قرآنی بررسی خواهیم كرد.
● قبل از پرداختن به بحث اصلی، ذكر نكات زیر ضروری است:
۱. مرحوم علامه طباطبایی به دلیل ذهن قوی فلسفی، اعتبارات علوم را به دقت مراعات می كردند، و هیچگاه مباحث فلسفی را با بحث ها و استدلالات كلامی در نیامیخته اند. از این رو در بحث های عقلی و فلسفی، كاملاً تابع دلیل عقلی هستند و خواننده قدم به قدم مطالب را با برهان و دلیل پیگیری می كند.
۲. در مباحث قرآنی، علامه سعی بلیغی می كند تا موضوعات قرآنی را مبتنی بر خود آیات تبیین كند. به طوری كه هر خواننده ای كه دیدگاه علامه را در تفسیر پیگیری می كند، خود را با تأویلات نابجا و تشابهات روبرو نمی بیند، بلكه تكیه گاه علامه در دیدگاه قرآنی، «محكمات» است كه با روشن بینی و دقت نظر جمع بندی و ارائه شده است.
۳. در حوزه مباحث زیبایی شناسی، بحث های مشترك قرآنی و فلسفی مطرح شده است كه اگر چه عناوین مباحث با یكدیگر متفاوت است، امّا روح مطالب یكی است و خواننده به خوبی پی می برد كه در تفكر علامه طباطبایی میان فلسفه و وحی تناسب وتوافق زیادی وجود داشته است.
● زیبایی شناسی و هنر در تفسیر المیزان
برخی فیلسوفان معتقدند كه زیبایی درك می شود اما وصف نمی گردد. به عبارت دیگر، زیبایی و جمال و حسن را غیر قابل تعریف می دانند، امّا مرحوم علامه در تفسیر المیزان در موارد متعددی خوبی و حسن را معنا نموده اند. به نظر ایشان، «حسن عبارت از آن است كه شیء با غرض و هدفی كه از او مطلوب و مقصود است، موافق و سازگار باشد و اجزاء، كاملاً با یكدیگر سازگاری و موافقت دارند.»۱ این تعریف تاحدی، نظر افلاطون درباره زیبایی را نیز تفسیر می كند. زیرا به عقیده علامه «هر چیزی كه موافق باشد با مقصودی كه از نوع آن چیز در نظر گرفته شده است»۲ حسن و زیبایی نامیده می شود و به این ترتیب زیبایی های طبیعی ریشه در تناسب و هماهنگی دارد. «نیكویی صورت انسان، به این است كه چشم، ابرو، گوش، بینی، دهان و سایر اجزای صورت، طوری باشد و حالتی داشته باشد كه سزاوار و شایسته است و به علاوه نسبت هر یك نیز به دیگری، مناسب باشد.
در این حال است كه نفس آدمی مجذوب می شود و طبع انسان، راغب و مایل به آن می گردد. چیزی كه برخلاف این باشد برحسب اعتبارات و ملاحظات مختلف و گوناگون، می گویند: بد است، ناجور است و زشت است. بنابراین بدی، یك معنای «عدمی» است، همانطور كه «خوبی» یك معنای وجودی است.»۳
● كیفیت پیدایش مفهوم زیبایی
به نظر می رسد اولین باری كه انسان متوجه «خوبی» یا «حسن» شده، از راه مشاهده جمال همنوعان خود یعنی اعتدال خلقت و تناسب قرار گرفتن اعضای بدن نسبت به هم، مخصوصاً هماهنگی و اعتدال صورت بوده است و بتدریج این مشاهده در سایر امور طبیعی محسوس نیز راه یافته است.
انسان، كم كم معنی خوبی و بدی را در مورد افعال خارجی و معنای اعتباری و عناوینی كه از طرف اجتماع مورد عنایت و توجه قرار می گیرد، تعمیم داد. ملاك خوبی و بدی این امور این است كه، با هدف جامعه انسانی یعنی سعادت زندگی انسانی موافق باشد یا نباشد. بدین ترتیب كارهایی هست كه به طور ثابت و مدام خوب است، چون همیشه با هدف جامعه انسانی موافقت دارد مانند عدل و داد. و برعكس چیزهایی، مثل ظلم، همواره و بطور ثابت، بد است، چون هیچگاه با اهداف جامعه موافق نیست. كارهایی هم هست كه خوبی و بدی آن و زشتی و زیبایی آن نسبی است، یعنی نسبت به اختلاف شرایط و زمان و مكان و یا برحسب اختلاف جوامع، خوبی و بدی آن نسبی است۴. خلاصه آنكه انسان معنی خوبی و بدی را با سایر حوادث خارجی - اعم از حوادث فردی و اجتماعی - كه در طول زندگی به انسان روی می آورد، تعمیم داد.
● مفهوم حسن و قبیح و حسنه و سیئه در قرآن
یك سلسله حوادث است كه با آرزوهای انسان موافق و با سعادت او در زندگی فردی یا اجتماعی، سازگار است، مانند: عافیت، صحت، گشایش زندگی و نظایر آن. این ها را «حسنات» یا «خوبی ها» می نامند. ولی دسته دیگری از حوادث وجود دارد كه با آمال و همچنین سعادت انسان، سازگار و موافق نیست، مانند: بلاها، محنت ها، فقر، مرض، خواری، اسیری و نظایر آن. این دسته را سیئات یا بدی ها می گویند. بنابراین امور و افعال خارجی با ملاحظه نسبتی كه با «كمال نوع یا سعادت فرد» دارند، متصف به «خوبی» و «بدی» می شوند. پس «حسن» و «قبح» دو صفت «اضافی» است، ولی این اضافه در پاره ای از موارد ثابت و لازم و در موارد دیگری، تغییرپذیر است، مثل بذل مال كه نسبت به مستحق، خوب و نسبت به غیر مستحق، بد است.
«حسن» همیشه یك امر وجودی است و «قبح» و «بدی» یك امر عدمی. «قبح» یا «بدی» عبارت از آن است كه یك شیء فاقد صفت «موافقت» و «سازگاری» باشد و اصل یك «شیء» و یا یك «فعل» با قطع نظر از موافقت یا عدم موافقت، یكی است و هیچ تفاوتی ندارد، مانند بذل مال كه در اصل آن، تفاوتی نیست. امّا با ملاحظه به نسبتی كه به مستحق یا غیر مستحق پیدا می كند، صفت خوبی و بدی به خود می گیرد.
● منشأ زیبایی ها در قرآن
به نظر علامه طباطبایی مبدأ زیبایی ها، ذات حق و اسماء و صفات حسنای اوست. اگر چه همه مفسرین و متكلمین، به این نظر معتقدند، امّا این سخن را به صورت قول مشهوری كه شایع است، طرح می كنند و حال آن كه مرحوم علامه انصافاً تحقیقی جامع در المیزان به عمل آورده و مقدمات بحث را از لابه لای آیات به صورت روشن و منطقی كنار هم قرار داده است و از آن نتیجه گیری فوق العاده ای می نماید. از آنجا كه این بحث اهمیت فراوان دارد، مباحث مرحوم علامه را در حدی كه با مقاله حاضر مناسبت دارد، از لابه لای مطالب تفسیری جمع آوری و جمع بندی كرده ایم:
الف) تحلیل مفهوم رزق و نسبت آن با زیبایی
زیبایی رزقی است كه خداوند بر اشیا ارزانی داشته است، مرحوم علامه معتقد است: «رزق تنها شامل خوردنی ها و پوشیدنی ها نمی شود، بلكه به تمام چیزهایی كه به آدمی می رسد و انسان را آن ها منتفع می گردد، مانند مال، جاه، فامیل، علم، زیبایی و امثال آن، رزق می گویند.»۵ چنانكه در آیه «یا قوم أرأیتم ان كنت علی بینه من ربی و رزقنی منه رزقاً حسناً، (هود، ۸۸) رزق را در «نبوت و علم» برشمرده است.
مرحوم علامه از آیه شریفه «ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین.» (ذاریات، ۵۸) استنباط نموده اند كه: اولاً رزق در واقع و نفس الامر جز به خداوند منسوب نیست.
ثانیاً آنچه مخلوقات به آن منتفع می شوند و از خیر آن بهره مند می گردند، رزق آنها بوده و خداوند رازق آنهاست.
ب) زیبایی و خلقت
به نظر مرحوم علامه، حسن و خوبی و زیبایی لازمه لاینفك خلقت است. یعنی هر كجا كه خلقت باشد. خوبی نیز وجود دارد.
در آیه ۶ سوره زمر و آیه ۲ سوره فرقان آمده است كه خداوند خالق همه اشیا است و از طرفی در سوره سجده آیه ،۷ می فرماید: «الذی احسن كل شیء خلقه...» یعنی خدایی كه همه چیز را به بهترین وجه آفریده است، نتیجه ای كه از این آیات می توان گرفت این است كه هر مخلوقی خوب و زیباست. این حسن و زیبایی لازم لاینفك خلقت است.
بنابراین هر كجا «خلقت» است، به نص قرآن مجید، زیبایی نیز هست. اندازه زیبایی مخلوق به اندازه بهره مندی آن از خلقت است. به اعتقاد علامه طباطبایی: «از خدای رب العالمین بسیار دور است چیزی بیافریند كه اجزای آن با هم ناسازگار بوده، هر یك دیگری را از بین ببرد و باطل سازد و در نتیجه، به غرض مطلوب لطمه بزند و یا چیزی بیافریند كه خود خدای متعال را عاجز سازد و مراد خدا از این نظام عجیبی كه عقل را مبهوت و فكر را حیران می سازد، باطل نماید. خداوند می فرماید. «هوالله الواحد القهار» (زمر، ۴)، و در جای دیگر می فرماید: «و هو القاهر فوق عباده» (انعام، ۱۸). نتیجه این آیات این است كه هیچ چیز نمی تواند خدا را مقهور سازد و یا او را از آنچه كه از خلق اراده كرده و از بندگان خود خواسته، عاجز سازد.»
مرحوم علامه در معنای خیر آورده است: «اصل در معنای خیر انتخاب است، و ما هنگامی به یك شیء خیر اطلاق می كنیم كه آن را با شیء دیگر كه اراده انتخاب یكی از آن دو را داریم مقایسه نماییم.
ج) تحلیل خیر و شر و نسبت آن با زیبایی و زشتی
مرحوم علامه در معنای خیر آورده است: «اصل در معنای خیر انتخاب است، و ما هنگامی به یك شیء خیر اطلاق می كنیم كه آن را با شیء دیگر كه اراده انتخاب یكی از آن دو را داریم مقایسه نماییم. از طرفی هم روشن است كه انتخاب كردن یكی از آن دو برای آن است كه مراد و مقصود ما قرار گرفته است. پس خیر حقیقی آن است كه به حسب ذات مطلوب باشد و اینكه آن را خیر گویند به لحاظ مقایسه ای است كه با شیء دیگر از آن صورت گرفته است.»
از نكات ابتكاری مرحوم علامه آن است كه میان خیر و سایر اسماء حسنای الهی، تفاوت قائل شده است. به نظر ایشان قرآن كریم لفظ «خیر» را با نحو اطلاق وصفی فرموده، مانند آیه «والله خیر و أبقی» (طه، ۷۳) و آیه «أ ارباب متفرقون ام الله الواحد القهار» (جمعه، ۱۱). تنها در جاهایی كه مضاف واقع شده، به نحو اطلاق اسمی آورده شده، مانند «خیرالرازقین» (اعراف، ۸۷)، «خیرالحاكمین» (ال عمران، ۱۵)، «خیرالناصرین» (ال عمران، ۵۴).
سر اصلی در تمام این اطلاقات، در معنای انتخاب است، ساحت قدس الهی برتر از آن است كه به طور مطلق، قیاس برغیر شود. از این جهت اطلاق «خیر» به صورت اطلاق اسمی صحیح نیست، امّا در صورت اضافه و یا توصیف، این اطلاق، اشكالی ندارد. «خداوند در قرآن تمام خیرها را در دست خدا می داند.»به نظر علامه: «چنانكه تعلیل نمودن ایتاء ملك و اعزاز به خیری كه در دست خدای متعال است، صحیح و بجا باشد، نزع ملك و اذلال را هم می توان به حضرت او نسبت داد. زیرا شر چیزی نیست جز عدم الخیر. وقتی تمام خیرها را بتوان به خدا نسبت داد، حرمان ها را هم كه عدم الخیرند به وجهی می توان به حضرت او منسوب كرد. امّا آنچه از نظر دین [اسلام] لازم است از خداوند نفی نمود، همانا توصیف نمودن ذات اقدس او به چیزهایی غیر لایق خواهد بود، مثلاً ما نمی توانیم نواقصی كه در طرف افعال بندگان وجود دارد، یا قبایحی كه در معنای آنها می باشد، به خداوند نسبت دهیم ، مگر اینكه آنها را نیز به نحو خذلان و یا عدم توفیق و امثال آن تصحیح نماییم.»
د) استناد زیبایی ها به اسماء حسنای الهی
اسم در لغت چیزی را گویند كه نشانه چیز دیگری باشد و آدمی به وسیله آن به سوی آن چیز راه پیدا كند. مانند لفظی كه دلالت بر ذاتی می كند. خداوند در قرآن بارها فرموده كه زیباترین اسم ها از آن خداست. در آیه «ولله الاسماء الحسنی» خبر كه «لله» است، مقدم آمده و این خود علامت انحصار است. یعنی بهترین اسم ها، تنها و تنها برای خدا است. بنابراین بازگشت تمام زیبایی ها در هستی، به خداست و هیچ موجودی، نیكویی و زیبایی فی نفسه ندارد، مگر آنكه مانند آینه ای و مانند اسمی كه بر مسمی دلالت می كند، به ذات حق تعالی اشاره دارد. ظاهر كلام خدای تعالی در هر جا كه ذكری از اسماء خود كرده، این معنی را تأیید می كند. مانند آیه «الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی» (طه، ۸۹ ) (خداوند كه جز او معبودی نیست، برای اوست اسماء نیكو). و آیه «قل ادعوالله او ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنی»، (اسری، ۱۱۰)، (خدا را و یا رحمان را بخوانید، تفاوتی ندارد، نام های نیكو همه از اوست.)
ظاهر همه این آیات نشان می دهد كه هر اسم احسنی، حقیقتش تنها برای خداست و بس.
● زیبایی شناسی و هنر در اندیشه های فلسفی علامه طباطبایی
در كتاب های فلسفی علامه، مبحثی مشخص درباره زیبایی شناسی و هنر یافت نمی شود، امّا می توان مبتنی بر موضوعات فلسفی طرح شده در آثار آن بزرگوار، استنتاجاتی درباره مبانی زیبایی انجام داد. از جمله این مباحث، «منشأ زیبایی»، «مراتب زیبایی» و تحلیل «نظام احسن» است.
● منشأ و مراتب زیبایی
وجود یا واجب است یا ممكن. به نظر مرحوم علامه، وجود امكانی كه همان فعل واجب تعالی است، تقسیمات گوناگونی دارد. از جمله به مجرد و مادی. مجرد نیز به مجرد عقلی و مثالی، قابل قسمت است. عوالم كلی وجود، نزد علامه سه عالم است:
۱. عالم مجردات تام عقلی؛
۲. عالم مثال؛
۳. عالم ماده و مادیات.
در مبانی فلسفی علامه، «حقیقت وجود یك حقیقت تشكیكی بوده و دارای مراتبی است كه درجه شدت و ضعف، شرافت و پستی آن متفاوت می باشد و این مراتب به گونه ای است كه قوام هر مرتبه به مرتبه بالایی بوده و تمام وجودش وابسته به آن می باشد.»
براین مبنا، نتایج ذیل حاصل می شود:
▪ عوالم وجود از نظر رتبه بر یكدیگر مقدم اند، ابتدا عالم عقل پدید آمد و بعد مثال و سپس عالم ماده. این تقدم و تأخر، تقدم و تأخر وجودی است، نه زمانی.
▪ هر یك از این عوالم، علت برای دیگری است، عالم عقلی موجده عالم مثال و عالم مثال، علت به وجود آورنده عالم ماده می باشد.
▪ نظام های سه گانه فوق، مطابق و هماهنگ هستند. زیرا هر علتی كمال معلول خود را به گونه ای برتر و شریف تر دارد. چنانكه در عالم مثال، یك نظام مثالی شبیه به نظام ماده است، امّا شریف تر از آن تحقق دارد. در عالم عقل، نیز نظامی هماهنگ و مطابق با عالم مثال برقرار است امّا بسیط تر، شریف تر و زیباتر از آنچه در عالم مثال است. تمام این عوالم، نشانه و نماینده وجود واجب تعالی هستند و كمالات وجودیشان حاكی از كمال واجب تعالی است.
بر مبنای نگرش علامه طباطبایی:
۱. زیبایی های امكانی، به سه دسته زیبایی عالم ماده، زیبایی های مثالی و زیبایی های عقلی، تقسیم می شوند.
۲. در عالم انسان هم كه خلاصه و جوهره هستی است، همین مراتب وجود دارد، یعنی زیبایی های حواس پنجگانه، مانند زیبایی در چشم، گوش، باصره و ...، زیبایی های خیال و زیبایی های عقلی حاكم است.
۳. زیبایی های عامل طبیعت، سایه و نازله زیبایی عالم مثال و زیبایی عالم مثال، نازله و معلول زیبایی عالم عقلی است، به همین ترتیب در عالم انسانی، زیبایی های حسی، نازل ترین نوع زیبایی و بعد از آن در قوس صعود، زیبایی های خیالی و سپس زیبایی عقلی وجود دارد.
۴. تمام زیبایی های امكانی، ناشی از ذات واجب است و استقلالی ندارد. ذات ممكن، لاقتضاء از زیبایی و عدم زیبایی است و اگر زیبایی پدید آمده، ناشی از وجود است. از جمله تفاوت های فیلسوف و عارف در اعتقاد و یا عدم اعتقاد به نظام علی و معلولی است. به نظر فیلسوف، از علت واحد، جز معلول واحد، صادر نمی شود و حال آنكه عارف، نظام علیت را منكر است.
به نظر علامه: «چون واجب تعالی واحد و از هر جهت بسیط است و هیچ نحو كثرتی در او راه ندارد، همه كمالات وجودی را به نحو تفصیل در عین اجمال داراست، پس تنها یك وجود واحد از او صادر تواند شد واز آنجا كه میان علت ومعلول سنخیت برقرار است، وجود صادر شده از واجب تعالی، بسیط و واجد همه كمال های وجودی است و از هر جهت بالفعل و منزه از هر قوه و استعدادی می باشد. امّا صادر اول جلوه و شعاعی است از وجود واجب تعالی و نیازمند و وابسته به او است، و هیچ نحوه استقلالی ندارد.»
● نظام احسن
در مباحث زیبایی شناسی، سؤال فلسفی مهمی وجود دارد و آن این است كه آیا نظام موجود، زیباست؟ و اگر زیباست، پس زشتی ها و شرور و نامرادی ها و بدبختی ها و انحرافاتی كه گریبانگیر بشریت است و بسیاری از آنها خارج از اراده و اختیار وی است، چه پاسخی می یابد؟ فلاسفه اعتقاد دارند كه بهترین دلیل بر وجود یك چیز، آثار وجودی آن چیز است، آیا وجود شر و زشتی هایی چون مرگ، زلزله و آتشفشان و صدها آسیب طبیعی كه موجب خرابی و نیستی است، بهترین گواه بر رد نظام احسن نیست؟
این موضوع بسیاری از متفكران را به یأس رسانده است. به ویژه متفكران غربی درباره ماهیت شرور و زشتی ها، مقالات و كتب متعددی نگاشته اند و همچنان این سؤال پابرجاست كه همه انسان ها در طول مدت عمر خود، به آن اندیشیده اند.
حضرت علامه در تفسیر المیزان با استناد به آیات قرآن، این سؤال را پاسخ داده اند. علامه طباطبایی در چند بخش به این موضوع پرداخته اند، كه از جمله، بحث «عنایت» و «خیر و شر» است.
● عنایت
عنایت، مرتبه ای از مراتب علم واجب است. خلاصه استدلال علامه چنین است: «عنایت یعنی آنكه صورت علمی،علیت وجود دهنده به معلول - كه همان فعل است - باشد. و چون علم تفصیلی واجب تعالی به اشیا - كه عین ذات اوست - علت وجود اشیا می باشد، واجب تعالی عنایت به مخلوقات خود دارد.» وجود عینی موجودات ممكن، چیزی نیست جز علم فعلی واجب تعالی.
مرحوم علامه طباطبایی در كتاب ارزشمند نهایه الحكمه، در فصل هفدهم، بابی را گشوده با عنوان «عنایت الهی نسبت به خلق و اینكه نظام هستی بهترین واستوارترین نظام ممكن است.» خلاصه كلام علامه در این فصل آن است كه عنایت عبارت از اهتمام فاعل است به فعلش تا آن فعل را به نیكوترین و زیباترین وجه، تحقق دهد.
عنایت در فاعل هایی چون حیوان و انسان، به دلیل منافعی است كه از فعل عایدشان می گردد، امّا در واجب تعالی - كه همه كمالات برایش حاصل است - عنایت به فعل، به دنبال عنایت به ذات است. و به طوری كه در فلسفه تحقیق شده است، غایت مجرد تام در واقع ذات خودش است و منافع موجودات مادون برای او مقصود بالتبع است.
علامه از دو طریق انی و لمی برعنایت حق تعالی و «نظام احسن» استدلال كرده است. برهان لمی او به شرح زیر است: «ذات واجب تعالی غنی و واجد همه كمالات وجودی است، و از این رو، با فعل خود است كمال نمی یابد. همه موجودات، فعل واجب تعالی هستند و عنایت او در به وجود آوردن موجودات، همان ذاتش است. امّا از آنجا كه او در مرتبه ذات، به هر شیء ممكنی - كه در او جای دارد - عالم است، و علم او، كه عین ذاتش است، علت دیگر موجودات می باشد، لذا فعل او همانگونه كه معلوم اوست، تحقق می یابد، بی آنكه هیچ ویژگی ای از آن، مورد اهمال قرار گرفته باشد و این در حالی است كه علم الهی همه چیز را در بر می گیرد. بنابراین واجب تعالی عنایت به خلق خود دارد.»
● برهان لمی بر نظام احسن
این برهان از طریق مشاهده در خلقت و آفرینش است. مشاهده عالم از طریق تجربه و كشف هزاران نكته نو و بدیع در طبیعت و علوم تجربی و انسانی، عقول را حیران می كند و استواری، زیبایی و لطافتی را كه در كار خلقت به كار رفته، آشكار می سازد.
مرحوم علامه بر مبنای این دو دلیل معتقد است: «نظام حاكم بر آفرینش، استوارترین نظام است و از اتقان كامل برخوردار می باشد؛ چه این نظام جلوه و رقیقه علم ذاتی واجب تعالی است، كه ضعف و نارسایی را هرگز بدان راهی نیست.»
● خیر و شر و كیفیت شرور در نظام احسن
«خیر چیزی است كه هر شیئی بر حسب طبیعت خود، آن را طلب می كند، دوستش دارد و به سویش متوجه است و هرگاه فاعل، میان چند امر مردد شود، بهترین آنها را بر می گزیند.
براین مبنا، خیر یا عین وجود شیء است یا كمال وجودی است كه وجود شیء متوقف بر آن است بنابراین خیر عین وجود است و در نقطه مقابل، شر به معنای عدم ذات یا عدم كمال ذات می باشد.
دقت در رویدادها و حوادثی كه مردم آن را شر می نامند، تحلیل فوق را تأیید می كند. در این همه حوادث، شر در واقع عدم چیزی و یا عدم یكی از كمالات آن است، «مثلاً اگر كسی، كسی را با شمشیر بكشد، ضربه مؤثری كه قاتل وارد ساخته است، شر نیست، چون خوب شمشیر زدن، كمال محسوب می شود، تیز و برنده بودن شمشیر برای شمشیر كمال است و شر نیست، نرم بودن گردن مقتول و اثرپذیری آن، كمال برای بدن اوست و نمی توان آن را شر دانست. هیچ یك از امور دیگر نظیر آن را نمی توان شر به شمار آورد، مگر رفتن جان و نابود شدن حیات، كه یك امر عدمی است، پس امور وجودی كه به سبب ضرر و زیان مترتب بر آنها، شر محسوب می گردند، شر بالعرض اند، مانند شخص قاتل و شمشیر در این مثال!»
پی نوشت ها:
۱. المیزان، ج،۵ ص ۱۷.
۲. المیزان، ج ،۵ ص ۱۲.
۳. المیزان، ج،۵ ص ۱۳.
۴. المیزان، ج ،۵ ص ۱۲-۱۳.
۵. المیزان، ج ،۵ ص ۲۵۷.
منبع : مجله اینترنتی صبح بخیر ایران