شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
ناشناختنی، ناشناختنی است
<عارفان به دنیا آمدند تا بگویند، ناشناختنی، ناشناختی است. ولی این چیزی است که ما از قبل میدانستیم.>(کافکا)آیا اشمیت ارزش دیدن دارد؟ چرا اشمیت ارزش دیدن دارد؟ او میگوید: <نمایش من درباره چیست؟ درباره پذیرفتن راز، رها کردن و رفتن، نترسیدن از ناشناخته و قبول آنچه گریزناپذیر است.> وچنین نگاه عارفانه و تقدیرباوری، به سادگی در آثار اشمیت فلسفهگرا جاری میشود. اساساً ویژگی ممتاز اشمیت - همانند تمامی هنرمندان برجسته- این است که آثارش آینه صادقی از باور و اندیشه و روزگار او است. اشمیت به دنبال کشف ناشناختهها نیست. در اندیشه او ناشناخته ماندن ناشناختهها گریزناپذیر است. زندگی چیزی نیست، جز توقفی میان دو قلمرو ناشناخته.
<میهمانسرای دو دنیا> سرای موقتی است میان مرگ و عدم. از نیستی، به هستی میرسیم و گاه پیش از بازگشت دوباره به دیار نیستی، دمی در این میهمانسرا بیتوته میکنیم. آیا دیار مرگ، وادی تباهی و نیستی بیبازگشت است؟ یا قلمرویی روحانی؟ یا ...؟ نویسنده هیچ نمیکوشد که این راز را بگشاید اما پیدا است که در ته دل، نظر به حیات روحانی دارد. اصلاً اشخاص نمایش در این میهمانسرا چه میکنند؟ جز آنکه پیش از مرگ، گردشی روحانی برایشان فراهم شدهاست. اما اشمیت همچنان مصر است که سرای پس از مرگ، همچنان ناشناخته باقی بماند. دنیای ناشناخته پس از مرگ چه میشود؟ پاسخ این پرسش را نه هیچیک از میهمانان، و نه دکتر <س> و دو فرشته همراه او، که به ظاهر میهمانداران این میهمانسرا هستند، نمیدانند. دکتر <س> میگوید: <بدترین اتفاقی که میتواند بیفتد این است که برای این پرسش پاسخی وجود داشته باشد. مرگ یک راز است.> با این همه اشمیت از عرصه میان مرگ و زندگی (میهمانسرای دو دنیا) در نهایت خود به ناچار تصویری میسازد تا به رغم باور او که ناشناختنی، ناشناختنی است، تلاش در پی پاسخ و شناخت به پرسش مرگ گریزناپذیر بنماید.
ژولین: <اینکه میدانی میمیری یک نشانه است؛ اینکه مرگ پایان کار نیست.>
در هنگامه نمایش اما، آنچه بیش از هر عاملی رنگی به این میهمانسرا میدهد، ورود لورای دوستداشتنی به این سرا است. چنانکه کارگردان نمایش نیز به درستی و ظرافت این رنگ را درمییابد و لباس سفید او را با شالی ارغوانی همراه میکند. اشمیت میگوید: <ترجیح میدهم زندگیام را از صافیای بگذرانم و در درون شخصیتهایم پنهان کنم. در نوشتههایم، <من> همواره نامی جعلی بوده است.> با این وجود به نظر میرسد که شخصیت لورا بیش از دیگران حامل <من> نویسنده است. آنجا که میگوید: <مردم عاشق نمیشوند، سرمایهگذاری میکنند...> یا <آینده ما اصلاً مهم نیست.> یا اینکه در تمام سیر بود و نبود، تنها چیزی که ارزش دارد ...< عشق است... کسی برای من دل نسوزاند...> ولی همه برای او دل میسوزانند؛ اشخاص نمایش، تماشاگران، و به ویژه نویسنده. با این همه <میهمانسرای دو دنیا> و تقریباً تمامی آثار اشمیت، چنان آیینه تمامنمای روح و اندیشههای اوست، که دل هر مخاطبی را با هر اندیشه موافق و ناموافقی میلرزاند و چنگی خوشایند و نازدودنی بر قلب او میکشد.
سهراب سلیمی، با همراهی گروه صورتک، پس از <خردهجنایتهای زن و شوهری> و <نوای اسرارآمیز>، بهرغم تمام مصائب پیشآمده، سومین نمایش پیاپی را از اریک امانوئل اشمیت به صحنه میبرد، تا به سادگی بازتاب روشن و صادقی از جانمایه تئاتر اشمیت عرضه کند. او که سالها است توانایی خود را در تحلیل و اجرای نمایشهای گوناگون اثبات کرده، اینک مدتی است که درگیر دنیای رازوارانه و انسانی اشمیت و راوی صادق تئاتر او شده است. آنچه که بسیاری کارگردانان از آن عاجزند؛ یعنی عرضه صاف و خالص جوهر نمایشنامه. با این همه سلیمی تنها یک واسطه منفعل و مبهوت نیست. دنیا و واژههای رازآلود اشمیت از صافی اندیشه انسانگرا و زندگیباور سلیمی میگذرد و حاصلی جذاب و هماهنگ برای تماشاگر تئاتر میآفریند. کارگردان، جوهره کلمات نویسنده را یک به یک و به گروه وامیشکافد و پس از گذر از صافی باور و اندیشه خود به آنان، زندگی و جان میبخشد.
هماهنگی در اجزای نمایش؛ طراحی صحنه، نور، موسیقی، لباس، ضرباهنگ، رنگآمیزی، و بهویژه بازیها از ویژگیهای نمایش است. پیدا است که نگاهی کلی، دانه به دانه این تسبیح را پرداخته و همه را به ظرافت از رشته سراسری نمایش عبور داده است. طراحی صحنه گرچه از توصیه سادهنگر و واقعنمای اشمیت فاصله گرفته و از همان ابتدا جهانی رازوارانه را تداعی میکند اما در مسیر کلی نمایش قرار دارد و با سایر اجزا هماهنگ است. از طرفی حضور احجام مکعبگونه در طرفین صحنه که برای نشیمن و گپ و گوی بازیگران به کار میرود، هرچند در تابلوی کلی صحنه از هماهنگی برخوردار است اما حرکت و میزانسن کارگردان و بازیگران را گاه مخدوش میکند. موسیقی نمایش نیز گرچه از شاهکارهای درجه اول حسین علیزاده به حساب نمیآید اما ضمن آنکه شناخت آهنگساز را از وادی تئاتر و نمایش میرساند، در هماهنگی مطلوبی با افراد و کلیت نمایش قرار میگیرد. بازیها، هرچند در ابتدا، غیرمعمول و غیرطبیعی به نظر میآید اما خیلی زود قاعده بازی از طرف تماشاگر مورد پذیرش قرار میگیرد و با آن همراه میشود. پیدا است که در جهان روحانی <میهمانسرای دو دنیا> روابط و کنشها و واکنشهای عادی و طبیعی از شخصیتهای نمایش مورد انتظار نیست. و لطف کار بهویژه آنجا است که چنین رویکردی به ظرافت و غیرمحسوس، نه اغراقشده و آزاردهنده جلوه میکند. اگر پایین بودن حد صدا در برخی لحظات نمایش و گم شدن رشته گفتار بازیگران را در چند حفره رباینده صدا در تالار اصلی تئاترشهر نادیده بگیریم، کار گروه بازیگران را میتوان موفق ارزیابی کرد. در این میان محسن حسینی و علاء محسنی توفیق مطلوبی در ارائه شخصیتهای راجاپور و رئیس دلبک مییابند.
و چنین، گروه هماهنگ صورتک، اجرای دلنشینی از <میهمانسرای دو دنیا> اریک امانوئل اشمیت ارائه میدهند. آیا <میهمانسرای دو دنیا> ارزش دیدن دارد؟
هوشمند هنرکار
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رئیس جمهور رهبر انقلاب دولت دولت سیزدهم
تهران هواشناسی سیل شهرداری تهران تعطیلی مدارس سازمان هواشناسی فضای مجازی پلیس بارش باران قتل آموزش و پرورش ازدواج
قیمت دلار بورس خودرو گاز قیمت خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات ایران خودرو پالایش و پتروشیمی بازار خودرو دلار
نمایشگاه کتاب کتاب تلویزیون نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران سینما رضا عطاران دفاع مقدس سریال حضرت معصومه (س) مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فناوری
رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه سازمان ملل حماس رفح اوکراین نوار غزه ترکیه جو بایدن
پرسپولیس فوتبال استقلال رئال مادرید لیگ برتر سپاهان لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ بازی
هوش مصنوعی تاکسی پرنده مایکروسافت ایلان ماسک ناسا اپل فیبرنوری گوگل نخبگان
روانشناسی چاقی زیبایی توت فرنگی آسم زوال عقل سیستم ایمنی