پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پرچم نیوتن را رها کن، به تیر و کمانش بنگر!


پرچم نیوتن را رها کن، به تیر و کمانش بنگر!
● تأملی در روش شناسی مؤلف کتاب «اصول ریاضی فلسفه طبیعی»
«اگر می خواهید چیزی از فیزیکدانان نظری درباره روش هایی که به کار می گیرند در یابید، من به شما توصیه می کنم که محکم به یک اصل بچسبید: به حرف های آنها گوش ندهید و توجه خود را معطوف به اعمال آنها کنید».آلبرت اینشتین- ۱۹۳۳
استادان و عالمان رشته های علوم طبیعی، فنی و مهندسی از یک سو و علوم اجتماعی و علوم انسانی از سوی دیگر اعم از دانشگاهی یا حوزوی بی هیچ تردید و درنگی بر این باورند که فیزیکدانان ، آشنا ترین و داناترین عالمان نسبت به روش علمی هستند که غلط یا درست ممدوح همگان است.
اینشتین خود از جمله دانشمندان فیزیک است و بنابراین امکان دارد به نظر برسد که وی چگونه می تواند چنین قضاوتی درباره دانشمندان بکند.
بنابراین شایسته است که قضاوت سنجیده او را درباره عدم همسازی قول و فعل فیزیکدانان و بلکه همه دانشمندان طبیعی مورد تأمل و تحقیق قرار دهیم. این شایستگی از آن روست که به نظر می رسد این عدم سازگاری منحصر به فیزیک نظری یا حتی علوم طبیعی نیست، به طوری که اگر در رفتار متخصصان حوزه علوم اجتماعی یا علوم انسانی و بویژه در فلسفه به قدر کافی تأمل کنیم، متحیر خواهیم شد که چقدر میان آنچه عالمان این حوزه ها می گویند و آنچه انجام می دهند، تفاوت و بلکه تعارض وجود دارد. داستان این تفحص و تحقیق خصوصاً در باب فلسفه به پژوهش مستقل و مفصل جداگانه ای نیاز دارد! اما آنچه در این مقال به آن خواهیم پرداخت، حوزه ای است که عموماً پنداشته می شود که باید الگو و اسوه سایر علوم و معارف باشد: علوم طبیعی. برای این منظور آثار علوم طبیعی نیوتن و بویژه اثر بزرگ، معروف ، مبنایی و پر مناقشه «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» را مورد کاوش قرار می دهیم. سؤال آغازین ما در این مقاله این است که روش علمی نیوتن چیست روشن است که این سؤال حاوی دو وجه است یا می توان از دو منظر به آن نگریست و پاسخ داد. نخست این که نیوتن درباره روش کارش چه گفته است و دوم این که روش علمی نیوتن به واقع یا در عمل چه بوده است
نخستین گام در پاسخ به این سؤالات این است که در یابیم چارچوب کلی کتاب اصول نیوتن چیست در همین ابتدا باید ذکر شود که نیوتن دو اثر در فلسفه طبیعی دارد؛ اثر دیگر وی علم الابصار نام دارد که در حوزه فیزیک نور است. اگر چه این اثر نیز به نوبه خود نوآورانه و قابل توجه بوده است، اما به دو علت با مناقشات فراگیر و طبیعی مواجه نشد در حالی که چنین مناقشاتی برای مدت های مدید دامنگیر «اصول» بود. نخست این که علم الابصار همانگونه که از نامش پیداست، به حوزه نسبتاً کوچکی در فلسفه طبیعی یعنی حوزه نور مربوط است و ثانیاً طبع نخست آن به زبان انگلیسی در سال ۱۷۰۴ ، ۱۷ سال پس از طبع نخست اصول (۱۶۸۷) انتشار یافت، زمانی که مبانی و مصادرات مابعدالطبیعی و نیز تبعات بنیانی روش شناختی اصول تا حدودی مورد طرح و بحث و به مقدار زیادی مورد آشنایی و عادت قرار گرفته بود. طبع نخست اصول مشتمل بر ۳ دفتر بود.
نیوتن در دفتر اول هیچ سخنی درباره نیروی گرانش عمومی نمی گوید. این دفتر درباره مکانیک است و نیوتن در آن تلاش می کند که زمینه را برای تلفیق حرکت مداری در یک نظام متحد مکانیکی فراهم کند که شامل هر دو نوع پدیدار زمینی و سماوی باشد. این دفتر با ارائه تعریف مبانی بنیادی و سه قانون معروف حرکت، آغاز می کند. او در این بخش دستاوردهای پیشین گالیله و دکارت را به کار گرفته و آنها را به سطح بالاتری از پیچیدگی ارتقا می دهد. در دفتر دوم می توان ایده های خامی را یافت و این بخش همچون هر کار پیشگام و نو آورانه ای دچار خطا هایی نیز هست، لیکن چشم گیری دستاوردهای آن به هیچ وجه کمتر از دفتر اول نیست.
دفتر دوم در اوج خود به بررسی نظریه گشتارهای دکارتی می پردازد. نیوتن تلاش می کند نشان دهد که یک گشتار هرگز نمی تواند مجموعه ای از سیاره ها را مطابق سه قانون کپلر به حرکت درآورد، همچنین وی تلاش کرد نشان دهد یک گشتار نمی تواند خودکفا باشد.
در دفتر سوم، نیوتن دینامیک خودش را به نظام جهانی اطلاق می کند. در این دفتر وی نظام النجومی دومنظومه را ارائه می کند که در هر یک اقماری که از سه قانون کپلر پیروی می کنند، به دور کره مرکزی می چرخند. نیوتن با توسل به اصل یکنواختی نتیجه گرفت که نیروهای عکس مجذور باید ماهیتاً همانند باشند. او می خواست نشان دهد که نه تنها نیروهایی که قمرهای متعدد را در مداراتشان نگاه می دارد، ماهیتاً همانند هستند، بلکه آنها با نیروهایی که انسان ها بر روی زمین می شناسند نیز همانند هست. در ادامه اصول روش نیوتن را در طبع های مختلف «اصول» استخراج و بازسازی کرده و مورد ارزیابی و تحلیل قرار می دهیم. برای این کار هر یک از طبع های اصول را به ترتیب ظهور تاریخی شان مورد ملاحظه قرار خواهیم داد.
روش علمی در اصول ۱۶۸۷ (طبع اول اصول) : همانطور که پیش تر ذکر شد، طبع نخست اصول دارای ۳ دفتر است. در این مجموعه نسبتاً حجیم نه تنها عنوان هیچ فصل یا زیر فصل از کتاب به روش یا روش شناسی اختصاص نیافته است، بلکه در هیچ جای کتاب سخنی از روش یا روش شناسی نرفته است. آنچه ظاهراً نوید بخش به نظر می رسد، عنوان جالب توجهی است که در آغاز دفتر سوم به چشم می خورد: «فرضیه ها» در این بخش مجموعاً ۹ فرضیه فهرست شده.
با این حال، معروف است که نیوتن مخالفت خاصی با فرضیه ها داشته است، به طوری که در میان هر ۳ صنف علم شناسان معاصر یعنی علم شناسان تاریخی، علم شناسان فلسفی و علم شناسان اجتماعی عبارت معروف «من فرضیه جعل نمی کنم» نه فقط تنها عبارتی از نیوتن است که همه با آن آشنا هستند، بلکه به نحوی بیانگر عصاره تمام روش شناسی وی دانسته می شود. فرضیه ها عبارتند از:
۱) ما باید برای امور طبیعی تنها علمی را بپذیریم که هم صادق باشند و هم برای تعیین وقوع آنها کافی.
۲) بنابراین، علت های آثار طبیعی از یک نوع یکسان هستند.
۳) هر شیء می تواند به هر نوع شیء دیگر دگرگون شود و همه درجات کیفیات واسطه را می توان متناوباً در آن ایجاد کرد.
فرضیه ۴ ثبوت یا بی تحرکی مرکز نظام جهانی را اعلام می کرد و فرضیه های ۵ تا ۹ بیانگر برخی شواهد ستاره شناختی بود.
البته همانگونه که «کوایره» متذکر شده است، این نوع دسته بندی فرضیه ها چندان منسجم نمی آید. نخستین و بزرگ ترین خصلت شگفت انگیز این ۹ قضیه این است که آنها به حوزه ها و حیطه های کاملاً متفاوتی تعلق دارند. دو فرضیه اول و دوم روش شناختی هستند، در حالی که فرضیه سوم مابعد الطبیعی است و حال آن که ۶ فرضیه بعدی درباره ساختار منظومه شمسی بوده و اساساً کیهان شناختی هستند. از آنجا که این ۹ قضیه به سه حوزه معرفتی کاملاً متفاوت تعلق دارند؛ گردآوردن آنها زیر یک عنوان و در یک مجموعه منطقاً ناهمگن و نامتجانس کاری است که مطابق هر گونه نظام دسته بندی نامعقول و ناپسندبه نظر می رسد.
آنچه در اینجا مورد توجه قرار می دهیم این است که آیا این ناسازگاری در طبع های بعدی اصول هم حس می شود و اساساً چه تغییرات مهمی در طبع های بعدی اصول به لحاظ روش شناختی، معرفت شناختی و مابعد الطبیعه روی داده است
روش علمی در اصول ۱۷۱۳ (طبع دوم) : شایسته است مقدمتاً هدف یا مقصود از مجموعه تغییرات به عمل آمده در اصول ۱۶۸۷ مشخص شود. «ریچارد وستفال» مورخ علم شناس آمریکایی معتقد است که مقدمه «راجر کوتس» ـ گردآورنده طبع دوم اصول ـ و تحشیه عمومی اصول که در پایان کتاب آمده، به انتقادات مطرح شده پاسخ می دهد. این دو فقره که در ابتدا و انتهای طبع جدید قرار گرفته اند، لحنی جدلی را هماهنگ با تغییرات اعمال شده به طبع جدید بخشیدند تغییراتی که طراحی شده بود تا مقبولیت اثر را نزد فیلسوفان طبیعی تقویت کنند. گذشته از این در مجموع سه تغییر مهم در اصول ۱۷۱۳ نسبت به ۱۶۸۷ صورت می گیرد. مهم ترین و مشهورترین این تغییرات عبارتند از: الحاق بخشی به نام تحشیه عمومی به انتهای اصول؛ حذف عنوان فرضیه در آغاز دفتر سوم و جایگزینی بخشی به نام «قواعد فلسفه طبیعی» به آن . علاوه بر این، تغییر مهم و مرتبط با تغییر دوم که کمتر طرح و بسط شده عبارت است از به کارگیری فرضیه به معنای متفاوتی از فرضیه در اصول ۱۶۸۷.
چگونگی تحول تدریجی مفهوم فرضیه در طی طبع های مختلف اصول و علم الابصار را در مقاله های دیگری طرح کرده و بسط داده ام. آنچه در اینجا به اختصار متذکر می شوم این است که در طبع اول اصول در ۱۶۸۷ اصطلاح فرضیه به معنای کلاسیک یا سنتی اش یعنی قضیه اساسی یک نظریه به کار رفته است و برعکس در طبع دوم فرضیه به معنای یک امر ساختگی و اغلب امری کاذب یا دست کم به معنای قولی اثبات نشده مراد شده است.
اما تغییر مهم تری که اصول به خود می بیند، آن است که بخشی که در ابتدای دفتر سوم به نام فرضیه ها وجود داشت، در طبع دوم اصول به طور کامل حذف شده و به جای آن «قواعد فلسفه طبیعی» نشسته است. در فرضیه اول و دوم اصول ۱۶۸۷ اینک قاعده اول و دوم استدلال در فلسفه نامیده شده اند؛ فرضیه سوم که در مورد دگرگونی یک شیء به شیء دیگر بود، کلاً از اصول حذف شده است و فرضیه های ۵ تا ۹ از فهرست سابق فرضیه ها خارج شده و تحت عنوان پدیدارها درج شده است. تنها فرضیه چهارم که قائل به حرکت ناپذیری مرکز نظام جهان است، فرضیه باقی می ماند، اما در جای دیگری از کتاب به آن اشاره می شود. کاملاً روشن است که حذف عنوان فرضیه و درج عنوان قواعد فلسفی طبیعی به جای آن دیگر موارد مورد اشاره به هیچ وجه تغییرات جزیی و کم اهمیتی نیستند، آن هم برای فیلسوفی که وسواس و احتیاط ویژه و خارق العاده ای در طرح و ارائه آرای خود دارد.
نیوتن قاعده سومی را به فهرست نوظهور قواعد فلسفه طبیعی بدین شرح اضافه می کند: «در صورتی که خصوصیاتی از اجسام نه افزایش پذیرند و نه کاهش و در تمام اجسامی که بتوان مورد آزمایش قرار دارد، وجود داشته باشند، باید خصوصیات تمام اجسام محسوب گردند.» کوایره، این قاعده را دارای خصلت جدلی می داند و قائل است که این نقل قول تجربه گرایی فلسفه آزمایشی را در مقابل پیشینی گرایی فیلسوفان قاره ای بویژه دکارت و لایبنیتس می نشاند.»
ارزیابی کوایره درباره قاعده ای که ظاهراً خنثی و بی طرف به نظر می آید، سؤال برانگیز است. اگر توضیحات مفصل نیوتن در زیر این قاعده را به دقت مطالعه کنید، به سرعت متوجه صائب بودن ارزیابی کوایره می شویم و درمی یابیم که نیوتن کاملاً آگاهانه به تدارک دژی به نام قواعد استدلال یعنی همان چه ما امروز روش شناسی و معرفت شناسی می نامیم، همت گمارده است. دژی که بتواند همزمان در آن از مواضع وی دفاع کند و از آنجا به مواضع دکارتی حمله نماید.
نیوتن می گوید: «نظر به آن که خصوصیات اجسام فقط به واسطه آزمایش برما معلوم می شود و ما باید هر آنچه که به طور جهانشمولی با آزمایش ها توافق دارند، جهانشمول بدانیم، مسلماً ما نباید از شواهد و آزمایش ها به خاطر رؤیاها و جعلیات بیهوده ای که ساخته ایم، صرفنظر کنیم. ما به هیچ شیوه دیگری جز با حواس خود از امتداد اجسام شناخت نداریم و این حواس به همه اجسام دسترسی ندارد. لیکن چون ما امتداد را در تمام اجسامی که محسوب هستند، ادراک می کنیم، آن را به طور جهانشمول به تمام اجسام دیگر نیز نسبت می دهیم. این که همه اجسام نفوذناپذیرند را ما از عقل نتیجه نمی گیریم، بلکه از حواس نتیجه می گیریم. اجسامی که ما با آنها سر و کار داریم را نفوذناپذیر می یابیم و از آنجا نتیجه می گیریم که نفوذناپذیری خاصیت جهانشمول همه اجسام است.
امتداد، سختی، نفوذناپذیری، تحرک و لختی کل نتیجه امتداد، سختی، نفوذناپذیری و تحرک و لختی اجزا است. بنابراین نتیجه می گیریم که ذرات اجسام نیز همگی ممتد، سخت، نفوذناپذیر و قابل حرکت هستند و به همه آنها لختی متناسب خود اعطا شده است و این شالوده تمام فلسفه است ... مطابق این قاعده ما باید همگی بپذیریم که به همه اجسام از هر نوعی اصل گرانش متقابل اعطا شده است ؛ زیرا استدلال مبتنی بر ظواهر، گرانش عام همه اجسام را با قوت بیشتری نتیجه می دهد تا نفوذناپذیری اجسام را . این طور نیست که من گرانش را ذاتی اجسام می دانم، بلکه مقصود من از نیروی درونی چیزی جز لختی شان نیست.»
ملاحظه می شود که با توضیحات مفصل زیر قاعده سوم، نیوتن همزمان هم نوعی آزمایش گرایی تمام عیار را مبنای روش شناسی اش می کند و هم نظریات دکارتیان را جعلیات خودساخته، اعلام می نماید. از سوی دیگر، هم حس گرایی بسیار بنیانی را به منزله معرفت شناسی اش مطرح می کند و همه استدلالات فلسفی دکارت درباره امتداد را مطابق همان حس گرایی کاملاً مردود اعلام می کند و بالاخره هم متافیزیکی برای حوزه فیزیک مهیا می کند تا عالمان آن حوزه بینشی کلی، نسبت به جهانی که درآن به کاوش مشغولند داشته باشند (عالم از ذرات ساخته شده و باید در پی شناخت تعامل و فعل و انفعالات بین ذرات باشیم) و هم پذیرش گرانش متقابل میان اجسام را به استناد قاعده روش شناختی که خود طرح و بسط کرده، موجه سازد.
آنچه لازم است مورد توجه تام قرار گیرد این است که نیوتن تدریجاً با توجه به سیر تحول مواضع در طبع های مختلف اصول به طرح و اعلام قواعد و اصول روش شناسی و معرفت شناسی پرداخته تا آن را میزان داوری بیرونی و ظاهراً بی طرفی میان مواضع خود و دکارتی ها قرار دهد و البته همزمان مدعی است که نتیجه گیری ها و مواضع او موافق آن قواعد اصول هستند، ولی آرای دکارتیان خیر.
در علم جدید تنها آن چیزی پذیرفته است که با محک تجربه سنجیده شده باشد. به راستی آیا این سخنی راست است روش شناسی کارهای نیوتن به مثابه یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ جدید بشر آنچنان که دکتر سعید زیباکلام در نوشتار حاضر بررسی کرده نشان خواهد داد که هرگز تاریخ علم چنان گزاره ای را صادق نمی داند. بخش نخست این نوشتار را دیروز در همین صفحه خوانده اید. اینک بخش دوم و پایانی آن تقدیم می شود.
سؤال مهم حائز توجه این است که آیا نیوتن اصل عام گرانش متقابل را با مشاهده گرانش متقابل میان اجسام زمینی و سماوی نتیجه گرفته است. بدین ترتیب درحالی که نفوذناپذیری اجسام در قلمرو آسمان تن به آزمایش و مشاهده نمی دهد، چگونه می توان پذیرفت که امر به مراتب دشوارتر جاذبه متقابل میان اجسام سماوی تن به آزمایش یا مشاهده داده است از میان ناقدان نیوتن، لایبنیتس از جایگاه ویژه ای برخوردار است اما ناقدان همه از حوزه دکارتیان نبودند و از همه جالب تر «راجر کوتس» که محرم نیوتن و نویسنده مقدمه مدافعانه در آن طبع است، همدلانه طی نامه ای به نیوتن متذکر می شود که جاذبه مورد نظر نیوتن مستلزم اسناد جاذبه به اجسام است و این چیزی جز یک فرضیه نیست. بدون تردید تحشیه عمومی درمطالعات تحقیقات تخصصی حوزه نیوتنی در دوره معاصر جایگاه ممتاز و منحصر به فردی دارد. آنچه در زیر می آید مهم ترین مطالب و مواضع خداشناختی، فلسفی و روش شناختی تحشیه عمومی است.
نخستین جمله تحشیه عمومی اعلام آشکار نبرد و چالش علیه دیدگاه مکانیستی دکارتی در حوزه آسمان است. «فرضیه کشتارها مشحون از مشکلات بسیار است.» این زیباترین نظام خورشید و سیارات فقط می تواند از تدبیر و سیطره یک موجود هوشمند و قدرتمند ناشی شود.»
این موجود بر همه چیز حکومت می کند نه به منزله روح جهان که به منزله حاکم همگان ... او ابدی و نامتناهی است ... حضور وی از بی نهایت تا بی نهایت است ... او ابدیت و نامتناهیت نیست اما ابدی و نامتناهی است ... استمرار می یابد و همیشه حاضر است ... و با وجود همیشگی و همه جایی خود استمرار و فضا را تقویم می کند چون هر ذره فضا همیشه هست و مالک همه چیزها نمی تواند هیچ گاه و هیچ جا نباشد ... او حاضر و مطلق است. نه فقط به عرض بلکه به جوهر. زیرا عرض نمی تواند بدون جوهر باشد. همه چیز در او قرار دارد و در او حرکت می کند معهذا هیچ یک اثری بر دیگری ندارد ... همه پذیرفته ایم که خداوند ضرورتاً وجود دارد و به واسطه همین ضرورت، او همیشه و همه جا وجود دارد، لیکن به شیوه ای کاملاً غیرجسمانی و غیرانسانی و نامعلوم برای ما ... لیکن ما نمی دانیم جوهر واقعی هر چیزی چیست.
در اجسام ما فقط شکل و رنگ آنها را می بینیم و اصوات را می شنویم و ... لیکن بنا نیست جوهره درونی آنها را یا با حواسمان و یا با هر عمل تأملی ذهنمان بشناسیم. در این صورت ما تصور بسیار ناچیزتری از جوهر خداوند داریم. ما فقط او را به واسطه خردمندانه ترین و عالی ترین مصنوعات وی و علل غایی آنها می شناسیم. نیوتن سپس اظهار می کند که ضرورت مابعدالطبیعی هیچ گاه نمی تواند تنوع انواع را ایجاد کند و سپس از این نتیجه می گیرد که «تمام آن تنوع کائنات طبیعی که ما در زمان ها و مکان های متفاوت می یابیم، نمی تواند از چیزی جز اندیشه و اراده موجودی ضرورتاً موجود نشأت گیرد» نیوتن در پایان این بخش نتیجه می گیرد: «و بنابراین گفت وگو درباره خداوند بر مبنای ظواهر کائنات یقیناً بخشی از فلسفه طبیعی است.»
نیوتن سپس تأملات خداشناسانه و الهی را رها می کند و موضوع علل گرانش را که سخت مورد شورش و حمله قرار داشته، مورد بحث قرار می دهد. او در ادامه بحث از علت گرانش عبارتی را اظهار می کند که بویژه در قرن ۲۰ معروف ترین جمله روش شناسانه همه آثار اوست. عبارتی که امروزه به نحو بسیار گمراه کننده ای پرچم روش شناسی و معرفت شناسی دانسته می شود. «... من فرضیه جعل نمی کنم...»
نیوتن در آخرین فراز تحشیه عمومی و همین طور در سایر آثار و مکتوباتش از جمله علم الابصار (۱۷۰۶) تصریح می کند که علت گرانش را نمی داند و فرضیه هم جعل نمی کند اما علی رغم این تأکیدات مکرر به فرضیه سازی فوق العاده جالبی در باره علت گرانش مبادرت می کند: «می توانیم درباره یک روح بسیار لطیف که درون همه اشیا و اجسام مخفی است و آنها را دربرمی گیرد، مطلبی اضافه کنیم. روحی که به واسطه نیرو و عمل آن، اجسام برقی در فواصل دورتر عمل می کند و به طوری ذرات مجاور را دفع یا جذب می کنند. روحی که به واسطه عمل و نیروی آن ساطع شده انعکاس و انکسار می یابد و اجسام حرارت می یابند و ...
اینها اموری است که نمی توان در چند کلمه توضیح داد و ما به قدر کافی آزمایش برای تعیین دقیق و اثبات قوانین حاکم بر آنها انجام نداده ایم. قوانینی که این روح برقی وکش سان مطابق آنها رفتار می کند» این فرضیه سازی فوق العاده جالب توجه است. از این جهت که نیوتن هیچ وقت به وضوح نمی گوید که می خواهد پدیدار گرانش را به مدد فرضیه ای تبیین کند و همین طور نمی گوید که برای این امر می خواهد فرضیه ای بسیار بدیع و بی سابقه را جعل و ارائه کند.
اما چرا چرا اعلام نمی کند تفحصی حتی نسبتاً سطحی و گذرا در دو اثر مهم نیوتن به وضوح آشکار می کند که این امر به هیچ وجه نمی توانسته معلول غفلتی از سر شتابزدگی یا سهل انگاری باشد. تبیین این امر که چرا نیوتن به فرضیه سازی اش تصریح نمی کند این است که این کار توسط روش شناسی نوپا و جدیدالتأسیس در قرن هفدهم از جمله گناهان کبیره روش شناختی محسوب می شد و بنابراین اعلام صریح و علنی انجام آن فقط می توانست رسوایی بزرگ و موجی از انتقادات افزونتر را برایش به ارمغان بیاورد. اینک امکان دارد در پرتو این تبیین سؤال جدیدی مطرح شود:
با این اوصاف چرا نیوتن متوسل به تبیین به مدد فرضیه ای بسیار بدیع و بی سابقه می شود او می توانست موضع «علت را نمی دانم» را که قبلاً اتخاذ کرده بود، حفظ کند. پاسخ به این سؤال را در دو سطح می توان ارائه کرد: در قلمرو خاص تبیین علت گرانش و در سطح عام و کلی. در سطح خاص علت گرانش، نیوتن از سوی عموم عالمان و فیلسوفان معاصر خود و برخی از برجسته ترین آنها همچون لایبنیتس بشدت مورد انتقاد قرار داشت که چرا برای پدیدار گرانش که نوعی کنش از دور است، هیچ تبیینی ارائه نمی کند.
در قرن ۱۷ فلسفه مکانیکی حاکم بود و هر فیلسوفی با توجه به این فلسفه کارش را سامان می داد. یکی از مهم ترین مدعیات فلسفه مکانیکی این بود که عالم ساحت عظیمی است که تمام اجزای آن با هم در تماس هستند و کنش از دور ممکن نیست.
بنابراین به ایده گرانش فوق العاده انتقاد می شد. از این رو، نیوتن چاره ای نداشت که برای پدیدار کنش از دور گرانش تبیینی ارائه کند. اما در سطح کلی تر پاسخ این است که نیوتن برخلاف ادعای روش شناختی اش به واقع و عملاً هیچ ابایی در فرضیه سازی نداشت و این کار را شجاعانه، مدعیانه و با مهارت انجام می داد.
وی به کرات و در حساس ترین مراحل تفلسف و نظریه پردازی هایش هرگاه لازم می دید، دست به فرضیه سازی فوق العاده مبتکرانه و بعضاً راهگشای پژوهش های آتی می زد. برخی ازجمله این فرضیه سازی های ثمربخش و پژوهش زا آنهایی هستند که در غالب پرسش های معروف علم الابصار مطرح شدند و به تفصیل در مقاله «روش علمی نیوتن در علم الابصار» به تشریح و تبیین انتقادی آنها پرداخته ام. آخرین فراز تحشیه عمومی حاوی نکات جالب تری درباره همسازی قول و فعل نیوتن است و آشکار می کند که روش شناسی جدیدالتأسیس و تبلیغ شده تا چه میزان راهنمای عمل خود نیوتن است. نیوتن درمورد روح بسیار لطیف پیش فرض شده اش قائل است که به واسطه نیرو و عمل آن «اعضای عمل حیوانات به فرمان اراده حرکت می کنند»
یعنی به واسطه ارتعاشات روح که در امتداد رشته های اعصاب از اعضای خارجی به مغز و از مغز به عضلات متقابلاً انتشار می یابد.» اینک یک سؤال بسیار ساده مطرح می شود که آیا ارتعاشات این روح و رشته های اعصاب توسط نیوتن و یا برخی از معاصرانش مشاهده شده بود امکان دارد کسانی از سر اعتماد و دربست به آموزش های اغلب بسیار ساده شده و نادقیق و بعضاً افسانه وار کتب و متون آموزشی درسی به طرز حیرت زا و شگفت انگیزی به این سؤال پاسخ مثبت دهند.
نیوتن کاملاً وقوف دارد که در این اقدام بسیار متهورانه خود قدم بر سطح یخ زده و بشدت شکننده ای می گذارد؛ چرا که اولاً به طور تلویحی اذعان به وجود ابهامات بسیار فراوان کرده، ثانیاً از فقدان آزمایش های کافی اخبار می کند؛ آزمایش هایی که برای تعیین دقیق و اثبات قوانین در این روح برقی و کشسان لازم است. نیاز به تحلیل موشکافانه سخن نیوتن نیست تا به وضوح نتیجه بگیریم که اولاً قوانین حاکم بر رفتار روح موردنظر نیوتن نه اثبات بلکه تأیید هم نشده بودند. ثانیاً نه تنها نتایج آزمایشی به قدر کافی دراختیار نبودند، بلکه اساساً نتایجی وجود نداشتند.
پرواضح است که اگر نیوتن هر مقدار نتایج آزمایشی دراختیار می داشت، آنها را ارائه می کرد تا اگر حتی به احراز و اثبات آن روح شگفت انگیز موفق نشود، دست کم به اقناع و اسکات مخالفان و منتقدان دست یابد و از حجم اعتراضات و انتقادات بکاهد. نکته آخر درمورد فراز اشاره شده این که نیوتن برای تکمیل دانش و بیان علت نیروی گرانش متوسل به نیرویی غیر مکانیکی می شود. خصوصیاتی که با توجه به سیطره فلسفه مکانیکی در امور کاوش های علمی فقط می توانست موج اعتراض و مخالفت را افزایش دهد. از این رو کوایره پس از ذکر آخرین فراز بسیار دلالت آمیز تحشیه عمومی به هیچ تحلیل واکاوانه بیشتری نمی پردازد.
لیکن جمع بندی نکته سنجانه و ظریفی دارد که شایسته توجه است: «بنابراین ظاهراً پذیرش وجود خلأ، اتم، روح اتری و نیروهای غیرمکانیکی جعل فرضی محسوب نمی شود - که همه را نیوتن فرض کرده- در حالی که برعکس پیش فرض کردن فضایی پر، گشتارها و بقای مقدار حرکت در عالم گناهی نابخشودنی محسوب می شود. بدین ترتیب به نظر می رسد برای نیوتن واژه «فرضیه» در اواخر عمرش یکی از آن واژگان غریب و همچون کفرگویی شده است که هرگز آن را به خود اطلاق نمی کند.» جای هیچ گونه شکی نیست که نیوتن در طبع دوم اصول ۱۷۱۳ عملاً مواضع آتی درباره پدیدارها را هیچ گونه تغییری نمی دهد و عمدتاً به طرح و بسط قواعد بازی علم می پردازد. به عبارت دیگر وی در طبع دوم به عوض علم کاوی عمدتاً به طراحی قواعد علم کاوی می پردازد.
● طبع سوم و چهارم:
نیوتن در تمام سال های پس از انتشار اصول در ۱۶۸۷ و ریاست انجمن سلطنتی هیچ کاوش جدیدی در حوزه فلسفه طبیعی انجام نمی دهد. اما در سال ۱۷۲۶ ، ۹ سال پس از طبع نهایی و سوم اصول در ۱۷۱۷ طبعی که در آن آخرین جرح و تعدیل های معرفت شناختی تحت عنوان معروف «پرسش ها» صورت می گیرد، نیوتن که بیش از ۸۰ سال دارد، دست به کار انتشار طبع چهارم اصول می شود. با توجه به این مقدمات کاملاً قابل انتظار است که در طبع چهارم اصول تنها شاهد تحکیم و بسط بیشتر همان قواعد بازی باشیم؛ یعنی افزایش قاعده چهارم به قواعد فلسفی.
این مهم ترین تغییری است که در اصول ۱۷۲۶ اعمال می شود.قاعده چهارم قائل است که «در فلسفه آزمایشی ما باید قضایایی را که با استقرای عام از اجزا استنتاج شده اند، دقیقاً و تقریباً صادق بدانیم، تازمانی که پدیدارهای دیگری ظاهر شوند، که در این صورت یا آن قضایا دقیق تر می شوند و یا این که آن پدیدارها استثنا محسوب خواهندشد.»- برای فهم هرچه دقیق تر این قاعده شاید لازم باشد از غایت آن پرسش کنیم.
به نظر می رسد که این اصل برای طرد دیدگاه های دکارتی مطرح شده است. خصوصاً با مطالبه این شرط که قضایا فقط باید در «اثبات تجربی، آزمایشی یابند و نه اثبات عقلی، مابعدالطبیعی» به نظر لاکاتوش مهم ترین انگیزه توسعه مباحث روش شناختی در اصول در فاصله طبع اول تا طبع چهارم این بود که نیوتن «موازین نقادی روزگار خود را دقیقاً به آن مقداری جرح و تعدیل کند که برنامه پژوهشی اش را حفظ کند و نه یک اینچ بیشتر» افزایش قاعده چهارم مهم ترین قاعده روش شناختی است که در طبع آخر اضافه می شود تا این تعدیل را محقق کرده و اجازه ندهد نقادی های روش معرفت شناختی منجر به طرد اثبات های استقرایی شود.
بدین ترتیب می بینیم که نیوتن نه تنها به وضوح در آثارش دارای پیش فرض های متافیزیکی است، بلکه برخلاف شعاری که مشهور شده است، وی از روش فرضیه سازی در کارهایش به دفعات استفاده کرده است. این نکات ما را مجدداً با نکته ای که کوهن مطرح می کند، مواجه می سازد. کوهن معتقد است که تصویری که در کتاب های درسی درباره روش علمی، خصوصاً روش علمی دانشمندان متهور ارائه شده است، کاملاً منحرف کننده و مغایر با آن چیزی است که در عمل دانشمندان انجام داده اند و می دهند.
سعید زیباکلام‎
منبع : روزنامه ایران