دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تمدن سازی و معرفت دینی


تمدن سازی و معرفت دینی
بحران معرفت در مقیاسی وسیع ، تمدن اسلامی معاصر را فرا گرفته است: اگرچه به نظر می رسد جهان اسلام در برابر حیات فکری پوشالی غرب سر تعظیم فرود آورده است اما رگه هایی از بیداری و تامل در میان مسلمانان برای احیای فکر و تمدن خود به چشم می خورد. درست است که بنیاد تمدن نوظهور اسلام بر ایمان و نه بر علم بود ، لیکن اولین دستور قرآن به مسلمانان: بخوان (اقرا) بود ؛ الهام بخش یک تحول بزرگ در (تاریخ جهان) در قرن هفتم میلادی ، این دستور و تقریبا ۸۰۰ مورد دیگر از سفارش های قرآن درباب علم بود که طی ۵ قرن از آغاز ظهور اسلام ، تفوق فکری مسلمانان بر دیگر تمدنهای جهان را موجب شد.
به طور قطع ، تقابل میان عقل و وحی از میان رفته بود ؛ تقابلی که ارنست رنان ، سکولاریست مشهور (هنگام مواجهه با عالم مسیحیت) از آن به عنوان «سنگین ترین زنجیر اسارت بشر» یاد می کند. درست در جهت مخالف (عالم مسیحی) ، جنبش خلاق تمدن اسلامی ، نفوذ رهایی بخش خود را در اطراف و اکناف عالم گستراند و لوکوموتیو رنسانس را در اروپا به حرکت در آورد. اندلس (قسمتی از اسپانیای امروز)، یعنی نزدیک ترین بخش از سرزمین های اسلامی به تمدن مسیحی اروپا، محل انتقال گسترده علوم به غرب بود ؛ این انتقال البته به اندازه انتشار علوم غربی در جهان امروز ، جنجال آمیز و به لحاظ محتوا ، سطحی نبود. ابواب علم و معرفت در اسپانیای مسلمان ، گشوده شد و اثرات جاودانه اش را بر تمام حوزه های قابل تصور جامعه غرب ، باقی گذاشت.
حتی الهیات اسکولاستیک مسیحی نیز در برابر این جذبه معرفتی ، کرنش کرد. در حقیقت ، زایش دوباره دانش اسلامی ارسطویی در قرن ۱۳ و تجلی آن در وجود دانشمندانی چون ابن سینا و ابن رشد بود که ترکیب موفقی از ایمان و علم را محسوس و مشهود ساخت. چکیده ای که ماریلین والرین در دایره `المعارف «کریستوفر کلمبوس» پیرامون حضور مسلمانان در اسپانیا نوشته ، ما را به این گذشته پرافتخار و شکوهمند رهنمون می سازد: «فرهنگ اسلامی حتی در دوره هزیمت مسلمانان از اسپانیا نیز همچنان نفوذ خود را توسعه بخشید. چنان که در کاخ چارلز پنجم در الحمرا و کلیسای جامع واقع در مسجد جامع قرطبه (کوردوبا) شاهد آن هستیم.
افزون بر این ، از آنجا که فرهنگ مسلمانان ، مسیحیان اسپانیا را شیفته خود ساخته بود ، به طور غیرمستقیم و در قالب احترامات خانوادگی ، طراحی ساختمان و استفاده از روکش نقره ای در سبک معماری ، مغرب زمین را تحت تاثیر قرار داد. زبانهای لاتین و اسپانیایی مملو از واژه های عاریه ای عربی در حوزه های مختلف شیمی ، آشپزی ، کشاورزی ، تکنولوژیکی ، اجتماعی و علمی است. مسلمانان ، محصولات جدیدی مثل نیشکر، برنج ، پنبه و شماری از میوه ها را به دنیای غرب معرفی کردند. تکنولوژی دکل بادی آنها هنوز منازل اسپانیایی ها را سرد و گرم می کند و تکنولوژی های آبیاری ، هنوز برخی مزارع اسپانیایی را سیراب می سازد.»
از قراین تاریخی چنین برمی آید که به رغم ادعای فرانسیس فوکویاما، در قلمرو وسیع سرزمین های اسلامی ، نه تاریخ به پایان رسیده و نه آخرین انسان ظهور کرده است.
تصور مبالغه آمیز از قدرت علم که آغازگر تلاشی بی امان برای سیطره و مهار طبیعت در غرب بود ، هرگز در ذهن مسلمانان ریشه ندواند. بنابراین تکامل یا افول معرفتی مسلمانان را باید از یک منظر تاریخی مورد بررسی قرار داد؛ به شرط این که این بررسی نه برای سفری خاطره انگیز؛ بلکه به قصد پی بردن به حقیقت باشد. تاریخمندی بحث ما در اینجا، عمدتا بدین لحاظ اهمیت پیدا می کند که دعاوی اسلامی و غربی درباب معرفت شناسی و مبانی معرفت کاملا در مقابل هم قرار دارند؛ در اسلام ، ماده و معنا، در حقیقت ۲ روی یک سکه به شمار می رود. جای تعجب نیست که هیچ «پاپ » مسلمانی (گرچه در اسلام ، روحانی به هیات کشیش وجود ندارد) تا به حال راه دانشمندانی چون گالیله را سد نکرده است.
مفهوم وحدت یا توحید که یکی از مفاهیم بنیادی در معرفت شناسی اسلامی است ، موجب می شود انفکاکی که غربیان میان امور ایجاد می کنند در تفکر اسلامی شکل نگیرد. در تفکر غربی ، علم و دین ، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی ، ۲ مقوله معرفتی جدا از هم ، قلمداد می شوند، حال آن که در نگاه اسلامی ، آنها اجزای مختلف زنجیره ای هستند که یکدیگر را تکمیل می کنند. دعوی دروغین علم غربی «شک» است ؛ حال آن که «خودکامگی روش علمی»، همین شک را به «ایمان» یا دعوی حقیقت تبدیل می کند (گرچه این ایمان ، مبدائ الهی ندارد).
نگاه پسامدرنیستی با انکار حقیقت که یکی از ارزشهای عصر روشنگری به حساب می آمد، پا را از نگاه روشنگرانه فراتر گذارده و آن دعوی حقیقت (یا ایمان غیرالهی) را با یک دعوی قدرت ، همسنگ می داند. اما در اسلام ، وضعیت کاملا متفاوت است ؛ ایمان ، خاستگاه معرفت طلبی است (و با دو نگره مذکور در تفکر غربی تفاوت ماهوی دارد). از این رو، کسانی که مباحث علم و دین را بدون توجه به سرشت ماهوی معرفت شناسی اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می دهند، تنها ساده لوحی خود را نشان می دهند.
علاوه بر آنچه پیرامون تعامل علمی اسلام و اروپا در اسپانیای اسلامی نقل کردیم ، مبادلات علمی در دیگر سرزمین های اسلامی (به عنوان نمونه: دستاورد بزرگ اشاطر ، ستاره شناس سوری قرن چهاردهم میلادی) آنچه غربیان در باب ناسازگاری میان علم و دین در عالم اسلام بیان می کنند را مردود می سازد. بحث ها و مجادلات میان اشاعره «جبرگرا» و معتزله «عقل گرا» نیز گواهی به طراوت و سرزندگی علمی مسلمانان است.
● عصر حاضر: عصر تاریکی
امروزه مسلمانان ، هدف سیطره و سلطه غرب واقع شده اند و بر اثر این سلطه ، در تاریکترین دوره از تاریخشان به سر می برند ؛ حوادثی چون نسل کشی مسلمانان در بوسنی توسط صربها، اشغالگری اسرائیل در فلسطین ، حوادث عراق و افغانستان و نفی آزادی در مغرب (مراکش که نامش ما را به یاد واژه مورس]= سیاه زنگی [می اندازد ؛ واژه تحقیرآمیز اسپانیایی که پس از خروج مسلمانان از اندلس به آنان اطلاق می شد) همه نمونه هایی از شرایط دردناک امروز مسلمانان است. این که آیا تمامی اینها، تابعی از گذشته استعماری جهان اسلام و بهره کشی غرب از مسلمانان است یا خیر؟ خود موضوع تفاسیر گوناگونی است.
بدون این که در برابر بوالهوسی های پسامدرنیستی در باب قدرت ، سر تسلیم فرود آوریم ، باید بگوییم این بحران معرفت است که کرامت]اسلامی [را به ورطه نابودی افکنده است.
بنابراین نمی توان با طرح این مطلب که مشکلات جهان اسلام تنها به دخالت بیگانگان مربوط می شود، مسلمانان را از گناه کرنش فکری در برابر غرب مبرا دانست.
سرآسیمگی امروز جهان اسلام در حوزه های معرفت شناختی پیچیده ای چون علم و دین در سطوح مختلفی ، نمایان است.
در این شرایط سرآسیمه است که کسانی بدون اعتنا به نقادی های امروزین از علم غربی (از جمله دیدگاه های ضدتحویل گرایی یا رادیکالیسم فمینیستی) به بی طرفی ارزشی دروغینی که غربی ها مدعی اند در تولید و زایش معرفت رعایت می کنند، متوصل می شوند و هنوز می پندارند که ایده های غربی در باب علم ، پایدار است.
اگرچه تردیدی نیست که محمد عبدالسلام ، فیزیکدان پاکستانی دارنده جایزه نوبل ، قابلیت های اسلام را در علم و تکنولوژی تقویت کرد و سرسختانه به دنبال منشائ علم و تکنولوژی بود ، اما در آشتی دادن دریافت به ظاهر اسلامی اش از معرفت ، با علم و تکنولوژی مدرن ، ناموفق بود. افراد دیگری هم هستند که با به کار بردن یک منطق وارونه برای قرآن ، ضمن پوشیده کردن بی هویتی علمی خود می کوشند معارف دینی را تخریب کنند. نزد اینان ، کتاب هدایت ، ناگهان به یک کتاب راهنمای علم و تکنولوژی تبدیل می شود.
اینان اگرچه مشتاقانه در صدد «اثبات» حقیقت ازلی قرآن هستند اما در انجام این کار، یک قرن بر آفرینش گرایان کتاب سوز جنوب ایالت متحده ، پیشی گرفته اند. اینان متاثر از فقر اندیشه خویش استدلال می کنند که چون قرآن همه چیز را در اختیار ما قرار داده است پس مسوولیت سنگین مطالعه علم و تکنولوژی از دوش ما برداشته می شود و می پندارند ضرورتی است که انسان مسلمان از رمزهای تولید مثل در زیست شناسی و ریخت شناسی کوهها یا ماهیت قلمروهای واقع در بین کهکشان ها ، اطلاعاتی کسب کند.
دیدگاه دیگری که بر مبنای همین مضمون شکل گرفته اما مدعی است اندیشه اسلام را از فرو غلطیدن در خلائ سکولاریستی می رهاند ، نظریه معروف به اسلامی کردن معرفت است.
در پایبندی مفهومی به علم و تکنولوژی غرب ، این دیدگاه ، تفاوتی با دیدگاه محمد عبدالسلام ندارد ؛ زیرا بی طرفی ارزش در تولید معرفت را مبنا قرار داد و صرفا هاله ای از واژه ها و ایده های اسلامی را به دور بدنه معرفت جوهری می تند. اگرچه باید بگویم موفقیت آنها در تبیین برخی ابعاد اقتصاد اسلامی ، شایسته تحسین است لکن یکی از تناقضات درونی دیدگاه فوق این است که اسلامی کردن علم اساسا باید موضوع سرنوشت ساز ارزشها را خطاب قرار دهد و بدون توجه به منشاء ارزشهای فرهنگی نمی توان به تغییر و تحول در ماهیت علم اقدام نمود.
● معرفت شناسی اسلامی
باید پرسید با توجه به گسترش بنیادگرایی علمی در اشکال جدید خود ، چشم اندازهای یک معرفت شناسی اصیل اسلامی کدام است؟ آیا ایده «علم اسلامی» در عصر حاضر ، امکان پذیر است؟
سید محمد محمدنقیب العطاس از اندیشمندان سرشناس مسلمان در عصر حاضر، دراین باره می گوید: «هر باوری ، یک محتوای معرفتی دارد و یکی از تفاوت های عمده میان اندیشه دینی و فلسفه و علم سکولار، دریافتی است که هر کدام از آنها از منابع و روش های کسب معرفت دارند. این گفته ، آثار و پیامدهای عمیقی برای علم اسلامی دارد زیرا ۳مقوله مهم معرفتی را مشخص کرده است: «نخست این که ، عقیده را در قلمرو معرفت ، تاثیرگذار می داند؛ درست بر خلاف لیبرالیسم علمی که به دخالت عقیده در علم ، اعتقادی ندارد. دوم آن که در جستجوی منبع معرفت ، نه به صورت تحویل گراست و نه به صورت جبرگرا؛ در عوض ، اعتبار بالایی برای «ماهیت پدیده ها» و «واقعیت تجربی» قائل است و بالاخره استدلال می کند که «معرفت ، لایتناهی است ؛ چرا که موضوعات آن هم ، لایتناهی است».
بنابراین روش معتبر ، روشی است که از مابعدالطبیعه اسلامی برگرفته شده است. واقعیت این است که چالش اصلی معرفت شناسی در جامعه پسا علمی ، تاکید مجدد بر کسب یک هویت معنوی در امور مختلف است ؛ تکثر فرهنگی مورد تایید پسامدرنیسم که در ابعادی به ارزش گرایی ، گرایش پیدا می کند را می توان تا حدودی به معنویت گرایی یا روحانیت اسلامی ، تشبیه کرد. شیوه رویارویی با این چالش ، نه در پای بندی به پندار خام بنیادگرایی علمی بلکه در فراهم آوردن بسترهای معرفتی تازه است.
نویسنده: منوراحمد
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید