پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

جای پای رود


جای پای رود
حضرت رضا علیه السلام، هشتمین امام از سلاله پاك امامان، در شهر مدینه به روز ۱۱ ذیقعده از سال ۱۴۸ هجری قمری متولد شد.
پدر عزیزش، امام موسی بن جعفر علیه السلام است و مادر عابده و پاكدامنش، به اسامی«تكتم»،«نجمه»،«طاهره» و «سلامه» نامیده شده است.
نام مبارك آن حضرت،«علی» است و كنیه اش«ابوالحسن»، و از جمله لقب هایش،«رضا»، «صابر»، «فاضل»، «وفی»، «رضی»، «زكی» آمده است.
دوران پرشكوه امامت حضرت رضا علیه السلام از سال ۱۸۳ هجری آغاز شد.
در آن زمان، حكومت سیاسی به دست«هارون الرشید» در بغداد اداره می شد.
شیوه حكمرانی این خلیفه عباسی، بر اساس اعمال زور بر مردم بود.
مأموران او، مردم را برای پرداخت مالیات شكنجه می دادند و پیوسته فرزندان و شیعیان فاطمی را از دم تیغ می گذراندند چنانكه مهتر و سید و سالار آنان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را سال ها در زندان های بصره و بغداد حبس كردند و سرانجام حضرتش را بازهر به شهادت رساندند.
هارون الرشید علاوه بر ظلم و ستم های بی حد، افكار و اندیشه های بیگانه را در حوزه علوم مسلمانان منتشر می كرد، تا از این راه بتواند توجه مردم را به علوم بیگانه جلب كند و خاندان اهل بیت علیهم السلام را در انزوای علمی قرار دهد.
هارون الرشید كه برای فرونشاندن شورشهای منطقه خراسان راهی آن دیار شده بود، به سال ۱۹۳ هجری در همان جا جان سپرد و در سناباد توس، در یكی از اتاق های تحتانی كاخ فرماندار توس«حمیدبن قحطبه طایی» دفن شد.
در پی مرگ هارون، كشمكش میان دو پسر او «امین» و «مأمون» در گرفت.
اولی در بغداد به قدرت رسید، و دومی در مرو بر تخت نشست.
آتش اختلاف در میان این دو برادر، پنج سال شعله ور بود، تا آنكه سپاه مأمون به بغداد حمله برد و «امین» در سال ۱۹۸ هجری به دست آنان كشته شد.
بدینسان حكومت سرتاسری به دست مأمون افتاد، ولیكن علویان و سادات كه از بیدادگری های هارون به تنگ آمده و از حكومت پسران او نیز ناراضی بودند، در نواحی عراق، حجاز و یمن سر به شورش برداشتند.
آنان می خواستند كه حكومت به دست خاندان آل محمد علیهم السلام اداره شود.
مأمون برای آن كه بتواند شورشهای آنان را فرو نشاند و در میان جمعیت فراوان شیعه جایگاهی پیدا كند، بر آن شد كه مهتر آنان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به خراسان دعوت كند و با استقرارآن حضرت در دربار خود، چنین وانمود كند كه حكومت او مورد تأیید امام علیه السلام می باشد.
از این رو، دعوت نامه های متعددی برای آن حضرت فرستاد، ولی هر بار با پاسخ منفی مواجه می شد تا این كه دعوتها جای خود را به تهدید داد و امام رضا علیه السلام دانست كه مأمون دست از این كار برنخواهد داشت.
از این رو برای جلوگیری از خونریزی و پایمال شدن خون شیعیانش، به سال ۲۰۰ هجری قمری راه خراسان را در پیش گرفت.
مسیر حركت امام رضا علیه السلام، آن گونه كه مأمون تعیین كرده بود، از بصره، اهواز و فارس می گذشت، و دستورش چنین بود كه آن حضرت را از كوفه و قم عبور ندهند، زیرا بیم داشت كه امام رضا علیه السلام با شیعیان آن شهرها تماس برقرار كرده و آنان را از سرگذشت خویش آگاه كند.
حضرت رضا علیه السلام پس از عبور از نیشابور و چند آبادی دیگر، وارد مرو پایتخت مأمون گردید و از طرف او مورد استقبال و تكریم واقع شد.
مأمون برای اجرای نقشه های سیاسی خود، تلاش های گسترده ای را شروع كرد.
او در آغاز به امام رضا علیه السلام گفت: «بر آن شده ام كه خود را از خلافت به كنار بگذارم و این مقام را به تو واگذار نمایم و با تو بیعت كنم» ولی حضرت این پیشنهاد را نپذیرفت و پاسخی چنین فرمود: «اگر این خلافت، از آن تو است و خدای برای تو قرار داده است، جایز نباشد لباسی را كه خدای تو را پوشانده از خود بركنی و برای غیر خودت قرار دهی، و چنانچه خلافت از آن تو نیست، پس جایز نباشد تو را، كه چیزی برای من قرار دهی كه از آن تو نیست.»
مأمون دست از پیشنهاد خود بر نداشت و مذاكرات به مدت دو ماه ادامه یافت.
سرانجام آن ملعون، پیشنهاد خلافت را، به ولایتعهدی تغییر داد و با گستاخی تمام به امام رضا علیه السلام گفت:«به خدا سوگند كه اگر ولایتعهدی را نپذیری، تو را بر آن مجبور می كنم! و اگر باز هم قبول نكنی، گردنت را می زنم!» آن حضرت، چون هیچ راه گریزی برای خود نیافت، مجبور شد مقام ولایت عهدی را با شرایطی بپذیرد و آن شرایط را چنین اعلام فرمود: «من ولایتعهدی را می پذیرم مشروط بر این كه از موضع حكومت امر و نهی نكنم و فتوا ندهم و قضاوت نكنم و كسی را بر مسند ننشانم و كسی را از مقام خود عزل نكنم و چیزی را كه در حكومت است، تغییر ندهم، و مرا از همه اینها معاف داری.»
ذكر چنین شرایطی، نشانگر این نكته مهم است كه امام رضا علیه السلام به عنوان بزرگ و پیشوای علویان و شیعیان، حكومت مأمون را شرعی نمی داند و آن حضرت به هیچ وجه حاضر نیست كه در امور سیاسی كشور نقشی را ایفا نماید.
اما حضرت رضا علیه السلام به عنوان امام لغزش ناپذیر و عالم آل محمد (ص) در مركز حكومت عباسیان با سیاست مرموز آنان درافتاد و از طریق گفت وگو و مناظره با متفكران فلسفی و متكلمان درباری، از حقایق دین حراست كرد و حقانیت مكتب اهل بیت علیهم السلام را بر همگان روشن ساخت.
ابوالصلت هروی می گوید: «مأمون، ولایتعهدی را به حضرت رضا علیه السلام واگذاشت تا این كه مردم بگویند آن حضرت به دنیا روی كرده است و بدین ترتیب آن حضرت از چشم مردم بیفتد.»
ولی چون این كار سبب ازدیاد وجاهت و منزلت امام علیه السلام گشت، متكلمان را از شهرها فراخواند تا بلكه یكی از آنان، آن حضرت را مغلوب سازد و او را نزد عالمان مقامی نباشد و نقصش در میان مردم اشتهار یابد، اما چنین بود كه هر دانشمندی از یهود و نصارا، مجوس، صابئین، براهمه، ملحدان، مادیان و برخی ازفرقه های مسلمان به مصاف آن حضرت می رفت، مغلوب برمی گشت و مردم می گفتند: سوگند به خدا كه او سزاوارتر از مأمون به خلافت است.
مأمون كه از این جهت عرصه را بر خود تنگ می دید و بروز نارضایتی و تشنج را در میان عباسیان بغداد مشاهده می كرد، بر آن شد كه پایتخت خود را از مرو به بغداد انتقال دهد.
او برای این كه نزد عباسیان و امیران عرب مقبولیتی یابد، نخست وزیر ایرانی خود،«فضل بن سهل» را در شهر سرخس از پای درآورد، و سپس به هنگام توقف در توس، نوبت آن رسید كه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را نیز از میان بردارد، از این رو، مجلسی ترتیب داد و در آن مجلس، وجود نازنین آن حضرت را با زهری كشنده مسموم ساخت.
پیكر پاك آن جگر گوشه مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم دردیار غربت، به روستای سناباد(مشهد فعلی) منتقل شد و به خاك سپرده شد.
فرزند برومند حضرت رضا علیه السلام، در مورد زیارت آرامگاه غریب پدرشان، می فرمایند: «ضمانت می كنم بهشت را برای كسی كه پدرم را در توس زیارت كند، در حالی كه به حق او عارف و آگاه باشد.»
منبع : روزنامه جوان