دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
سایبانهایی خسته و بیرنگ
کیسه نایلونی بزرگش را از این دست به آن دست میکند.
انگار می خواهد هرچه زودتر برای خودش در میان جمعیت راه باز کند و سوار شود. وقتی موفق میشود، نفسی عمیق میکشد و بعد از راهافتادن قطار، با صدایی خسته از عمق وجودش میگوید:
ـ خانمها اگر روسری ارزان میخواهید، بیایید.
چند زن دورهاش میکنند و با خریدن چند روسری لبخندی رنگین روی لبهایش نقش میبندد. انگار این بده و بستان و خرید و فروش نیست، این زن عاشق بخشیدن است.
دختر جوان، نانآور است. رنج و اندوه سالها مسوولیت، روی چهره جوانش نقش بسته است. خودش میگوید: «از نوجوانی دنبال کار بوده است. درست وقتی که پدرش با مرگ آنها را ترک کرده است، حالا او و برادر بزرگش نانآور خانوادهای عیالوار هستند.
بغض، گلویش را فشار میدهد و میگوید: خرج و مخارج یک خانواده ۶ نفری و اجاره خانه آنقدر زیاد هست که برادرم از عهدهاش برنمیآید. برای همین من هم برای کمک به او وارد کار شدم. میترسم کمر برادرم از این همه فشار بشکند و او هم مثل پدر غصهای بر دلمان بگذارد.
او در مورد روسریهایی که بهدست میآورد، میگوید: ماهی چند بار به بازار میروم و روسری میخرم و چون روسریها را ارزانتر از مغازهها میدهم، زنان و مردان مشتریام میشوند.
این دختر جوان که برای هر روسری تنها حاضر است ۲۰۰ تا ۳۰۰ تومان سود بگیرد، میگوید: کار خیلی سختی است. گاهی که آشنایی را میبینم، باید خودم را در میان جمعیت پنهان کنم، مبادا که مرا بشناسد. آخر دستفروشی برای یک دختر جوان در این جامعه باعث سرافکندگی است.
روزانه از خیابانها که رد میشوی، دختران و زنان معدودی را میبینی که با پهنکردن بساط در گوشهای یا در دستداشتن انواع و اقسام لوازم و مایحتاج ضروری زندگی، در پی لقمه نانی هستند تا در نبودن و غیبت مردی، حضور او را به بهترین شکل پر کنند. اغلب این زنان و دختران پس از مرگ شوهر، پدر و برادر ناچارند پا به صحنهای بگذارند و نقش بازیگری را ایفا کنند و در زیر بار این نقشآفرینی کمر خمیدهشان را راست نگه دارند که هیچ چاره و جایگاه دیگری در تصورشان نیست.
یک جامعهشناس در این مورد میگوید: در جامعهای که معضلی به نام بیکاری وجود دارد و هر روز با سیر صعودی و روبهافزایش تورم مواجه هستیم و میزان درآمدها پایین و مخارج بالاست، عده زیادی دچار مشکل خواهند شد.
وی میافزاید: زنان و دخترانی که بهعنوان سرپرست خانوار و یا تامینکننده زندگیهای بدون مرد هستند، در این میان از مشکلات بیشتری رنج خواهند کشید و برای تامین نیازهای مالی خانواده خود ناچار هستند که از راههای شرافتمندانهای که پیشروی دارند، کاری را برگزیده و به آن دست بزنند.
گروه زیادی از این زنان با دستمایهای اندک پا در راهی بزرگ میگذارند و با وجود دغدغههای فراوان برای به چنگ آوردن لقمه نانی مبارزه با زندگی را آغاز میکنند. این زنان هر روز با پیمودن مسافتی زیاد از منطقه زندگی خود دور میشوند و در سایهای میایستند تا سایبان کودکان و اعضای خانواده خود گردند.
حمیرا زن جوانی است. وقتی کنار بساطاش که در میدان ولیعصر پهن کرده مینشینیم جاذبهای در عروسکهایی میبینیم که با دستانی هنرمند رنگ و شکل گرفتهاند.
وقتی سر صحبت را میخواهی با او باز کنی با ایما و اشاره میفهماند که توانایی حرف زدن ندارد. ظاهر مرتب و ساختههایش حکایت از نگاه او به زندگی دارد.
عروسکی میخرم میدانم که بهای این عروسک بیشتر از آن است که پرداختهام زنی تنها سایبان آفتاب سوزان زندگی خانوادهاش شده و بارها و بارها در سکوت فریاد برآورده است. فریادی که روی لبهای تمام ساختههایش به جای لبخند نقش بسته است.
کارشناسان امور اجتماعی معتقد هستند ایجاد مشاغل مختلف و سرمایهگذاریها برای راهاندازی کارخانجات یا کارگاههای تولیدی برای به کارگیری زنان و دختران و تامین نیازهای مالی و تضمینهای شغلی آنان کمک موثری در سامانبخشی به زندگی زنان سرپرست خانوار است و مسوولان باید با حساسیت بیشتری در این زمینه تدبیری بیندیشند.
روانشناسان بر این عقیدهاند که زنانی که به تنهایی به عنوان سرپرست خانوار و یا تامینکننده نیازهای مالی خانواده در تکاپو هستند، به علت فشارهای روحی و روانی زیادی که از هر سو به آنان وارد میشود به علت نگرانیهایی که به آیندهای مبهم دارند باید تحت حمایتهای بیشتری قرار گیرند.
کارشناسان معتقدند این زنان فشارهای روحی و روانی که اجتماع به آنان وارد میکند را به صورت غیرمستقیم به خانواده خود منتقل کرده و فرزندان خود را نیز دچار استرس، افسردگی و در مواردی پرخاشگری میکنند.
صدای زنی که چهرهاش را پوشانده و با در دست داشتن چند جفت جوراب از رانندگان تقاضای خرید میکند، بیاختیار مرا به یاد حرفهای دختر جوان دستفروش در مترو میاندازد. مبادا که این زن در التهاب شناخته شدن باشد، به احترام قامت ایستادهاش و دستهای مهربان نانآورش، چشم بر زمین میدوزم و به روزی فکر میکنم که زنان دستفروش به جای سایبانی خسته و بیرنگ در التهاب، در آفتاب زندگی کنند.
مینو کیا
منبع : روزنامه تهران امروز
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
خلیج فارس ایران مجلس شورای اسلامی آمریکا مجلس دولت شورای نگهبان حجاب بودجه دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران مجلس یازدهم
شهرداری تهران تهران هواشناسی فضای مجازی قتل سیل شورای شهر شورای شهر تهران پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی آموزش و پرورش
ایران خودرو قیمت دلار خودرو قیمت خودرو دلار بازار خودرو مالیات بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن تورم
تلویزیون سریال رسانه تئاتر سینمای ایران موسیقی فیلم بازیگر ازدواج سریال پایتخت سینما کتاب
سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب رشته
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه حماس روسیه عربستان ترکیه اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی تراکتور لیگ برتر جام حذفی آلومینیوم اراک باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی اپل ایلان ماسک امارات گوگل تبلیغات همراه اول آیفون سامسونگ بنیاد ملی نخبگان ایرانسل
مواد غذایی خواب ویتامین طول عمر دیابت سلامت روان مالاریا بارداری دندانپزشکی آلزایمر