چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


واقعیتی بین رؤیا و کابوس


واقعیتی بین رؤیا و کابوس
جایگزینی پایتخت های بزرگی همچون قاهره، جاکارتا، بانکوک یا تهران با افزایش جمعیت لجام گسیخته، ساخت وساز بی رویه و گسترش روزافزون مدتی است که دل مشغولی بسیاری از دولتمردان کشورهای در حال توسعه است.
تصویر شهری جدید با خیابان های عاری از ترافیک، فضای سبز از پیش طراحی شده و الگوهای خانه سازی منظم، می تواند رویای هریک از شهروندان این شهرهای دودزده باشد، اما آیا زندگی در چنین شهرهایی در واقعیت نیز به همان دلپذیری رویاست؟
برزیلیا، پایتخت جمهوری فدراتیو برزیل با معماری متمایز، جمعیت ناهمگون و ساختار فرهنگی پیچیده خود به عنوان معروفترین و شاید موفق ترین نمونه پایتخت های از پیش طراحی شده می تواند ارایه کننده چشم اندازی باشد از واقعیت تبدیل یک بیابان به شهری سه میلیون نفری.طی قرن های متمادی، شهرنشینی و تمدن در برزیل چندان از کناره ساحل اقیانوس اطلس دورتر نرفته و تا اواسط قرن بیستم، بخش عمده تجارت، صنعت و تراکنش جمعیتی همچنان در همان ناحیه قرار داشت و با این حال سردمداران این کشور همواره در آرزوی انتقال مرکز قدرت به مرکز جغرافیایی کشور بودند تا از یک سو کنترل بر نواحی داخلی را گسترش داده و از سوی دیگر از آسیب پذیری طبیعی در مقابل حملات دریایی بیگانگان بکاهند. تحقق این رویا اما تا اواخر نیمه دوم قرن بیستم عملی نشد، زمانی که خوزه لینو کوبیتشک، رئیس جمهور وقت به این نتیجه رسید که اگر برزیل قرار است روزی به قدرتی جهانی تبدیل شود، نیازمند پایتختی است متناسب با این جایگاه.
ریو دوژانیرو، پایتخت مستعمراتی یادگار دوران تسلط پرتغال، که حتی در زمان اشغال پرتغال به دست ناپلئون، مقر دربار در تبعید این کشور محسوب می شد، می رفت تا جای خود را به شهری جدید دهد، شهری عاری از تمامی خاطره های استعماری، عاری از گسترش بی برنامه و البته شاید عاری از فرهنگ پیوند دهنده ساکنین یک شهر.
سه معمار و طراح مدرنیست به نام لوسیو کوستا، اوسکار نیمیر و روبرتو مارکس به ترتیب طراحی شهری، طراحی بناهای دولتی و طراحی چشم اندازهای کلان را بر عهده گرفتند بر اساس نقش هایی که در ابتدا شکل کلی یک پروانه را داشت اما با فشارهای دولتی تبدیل به طرحی از یک هواپیما شد.
معماران یادشده تحت تأثیر اندیشه های له کربیسر، آرشیتکت مدرنیست سوئیسی که معتقد به امکان درمان بیماری های روحی جامعه از طریق تغییر چشم اندازهای شهری بود، هسته مرکزی شهر را برای اسکان حداکثر چهارصد هزار نفر طراحی کرده و باقی مانده تراکنش جمعیتی احتمالی را برای شهرک های اقماری باقی گذاشتند.
پایتخت جدید برزیل ظرف تنها چهل و یک ماه، با صرف ارقام نجومی و کار دائم لشکری چند صد هزار نفری از کارگران ساخته شده و افتتاح رسمی در روز بیست و یک آوریل سال ۱۹۶۰ صورت گرفت، هرچند از لحاظ تکنیکی برزیلیا همچنان تا امروز در دست ساخت محسوب می شود.کنگره ملی برزیل، مجلس سنا، وزارت خانه ها، ادارات دولتی و بالاخره کلیسای سوررئالیست نیمیر در قسمت میانی بین دوبال پلان هواپیما جای گرفتند و انبوهی از مجتمع های مسکونی بلندمرتبه، بیمارستان های بزرگ و کلیساهای محلی دوبال موسوم به جناح شمالی و جناح جنوبی را اشغال کردند.
بلوار عریضی به نام Eixo، با گذر از زیر ایستگاه اتوبوس مرکزی و ناحیه مختص بانک ها و هتل ها، دوبال شمالی و جنوبی برزیلیا را به هم پیوند می دهد و یک برج تلویزیونی تکمیل کننده این اتوپیای مصنوعی ساخت بشر در قرن بیستم است.در این هارمونی تحسین برانگیز سازه های مدرن و طراحی های بلندپروازانه اما به نظر می رسد که به یک نکته توجه چندانی صورت نگرفته؛ ساکنینی که بایست در این شهر زندگی کنند. به عقیده بسیاری از منتقدین، برزیلیا شهری است طراحی شده برای ماشین ها، نه شهروندان. پیاده روی در مرکز برزیلیا مستلزم طی مسافت های بسیار طولانی برای گذر از زیر بزرگراه ها و خیابان هایی است که بر اساس نقشه اولیه در قسمت مرکزی فاقد هرگونه تقاطع بودند و در اوج عصر ماشینیسم با چشم اندازهایی که یادآور فیلم جنگ ستارگان است، طراحی شده اند. زندگی بدون اتومبیل اگر نه غیرممکن، بسیار مشکل است و تنها در اواخر دهه ۹۰ میلادی یک سیستم مترو برای تسهیل حمل و نقل عمومی راه اندازی شد.
در ابتدای امر خرید مایحتاج روزانه از فروشگاه های عظیم مدل آمریکایی انجام می گرفت، وسایل تجملی و لوکس مطلقاً از ریودوژانیرو یا خارج از کشور وارد می شد و مغازه های خیابانی، فروشندگان دوره گرد، گدایان یا به طور کلی هرآنچه کاراکتر معمول یک ابرشهر آمریکای جنوبی را تشکیل می دهند، مطلقاً وجود خارجی نداشتند.مخالفین دولت حتی تا آنجا پیش رفتند که انتقال پایتخت را نشانه عزم دولت برای دور شدن هرچه بیشتر از مردم و فضای سیاسی فعال ریودوژانیرو و تمرکز قوا در بیابانی که به راحتی می توان اختناق را در آن حکمفرما کرد تلقی نمودند، خصوصاً که کودتای نظامی سال ۱۹۶۴ چشم انداز سیاسی کشور را عملاً تغییر داد.
دیگر مشکل بزرگ برزیلیا همچون دیگر شهرهای بزرگ کشورهای در حال توسعه، عدم تجانس اقتصادی و فرهنگی مرکزیت ثروتمند این شهرها و حاشیه نسبتاً فقیرتر آن است.بیش از سه میلیون نفر از ساکنین ناحیه شهری برزیلیا در خارج از پلان هواپیما در شهرک های اقماری نظیر تاگواتینگا، گاما و سوبرادینو زندگی می کنند، در شرایطی معمولاً پایین تر از ساکنین پلان هواپیما و با صرف روزانه حدود یک ساعت وقت در رفت و آمد بین محل زندگی و کار.
کمبود فضاهای عمومی لازم برای تداوم معاشرت های مدرن شهری همچون کافه، کتابخانه و پارک های دارای امکانات تفریحی (نه صرفاً فضای سبز چشم نواز) از یک سو و نوستالوژی بسیاری از ساکنین اولیه ثروتمندتر برزیلیا نسبت به شهرهای اصلی خود همچون ریودوژانیرو و سائوپائولو باعث شد تا حداقل در یک دهه اول حیات برزیلیا، شمار قابل توجهی از ثروتمندان با شروع تعطیلات هفتگی به ریودوژانیرو پرواز کرده و با پایان تعطیلات مراجعت نمایند.
دارا بودن دو خانه، یکی در برزیلیا برای کار و یکی در ریودوژانیرو یا سائوپائولو برای تفریح و استراحت آخرهفته، مسئله های طبیعی بود، امری که در باطن منجر به گسستگی فکری شهروندان برزیلیا از محیط زندگی خود می شد.هرچند افزایش جمعیت و تکوین فرهنگ شهرنشینی در برزیلیا، در کنار تلاش های روزافزون دولت برای شهروندمحور نمودن فضاهای عمومی باعث کمرنگ شدن این پدیده و ایجاد حسی از تعلق به شهر جدید در میان ساکنان آن شده است، اما هنوز هم هستند بسیاری از افراد که حسرت زندگی جذاب سائوپائولو یا ریودوژانیرو در مقایسه با زندگی بی روح و کسل کننده برزیلیا را دارند.
از اقداماتی که کمک شایانی به تغییر چهره بی روح برزیلیا به چهره ای متنوع تر نموده، سرازیر شدن هزاران دانشجو از نقاط مختلف کشور برای تحصیل در سه دانشگاه معتبر برزیلیا ، دانشگاه کاتولیک (UCB) و مجتمع دانشگاهی برزیلیا است، این دانشجویان با ورود خود تغییری ملموس در بافت جمعیتی اکثراً کارمند برزیلیا داده اند و از سوی دیگر رشد قابل توجه جمعیت که مدیون دو عامل مهاجرت داخلی و افزایش زاد و ولد است، فضاهای شهری را از خلوت رخوتناک سابق به در آورده است.
امروزه دیگر نامأنوس نخواهد بود که فردی خود را برزیلیایی بخواند و حتی در سفر به ریودوژانیرو برای موطن خود دلتنگی کند. اما این دستاورد با تلاش حداقل یک نسل و گذر بیش از چهل سال محقق شده است.
شهرها و فرهنگ حاکم بر آنها تبلور عزم ساکنین برای گسترش اقتصادی- فرهنگی موطن خود است، گسترشی نیازمند عناصر زیربنایی پیچیده پیوندهای این ساکنین در گذر قرن ها و جایگزینی نسل ها ایجاد می شود و آنچه نباید در جهش به سوی ایجاد یک سکونت گاه جمعی جدید فراموش شود کارکردهایی است که بایستی شهروندان این متروپلیس های جدید را به زندگی در کنار یکدیگر ترغیب نماید.
برگردان: خسرو طوسی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید