چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

اشتباهات آمریکا


اشتباهات آمریکا
وقتی حدود ۲۰ سال پیش، کتاب پایان تاریخ را نوشتم ، واقعا نمی دانستم که در آینده‌، رفتارها و اشتباهات آمریکا در ارزیابی هایش سبب خواهد شد که آمریکا ستیزی تا این اندازه در سیاست جهانی برای خود جا باز کند . این احساسات ضد آمریکایی ، بویژه پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و ۴ اشتباه بزرگی که دولت بوش مرتکب شد ، آشکار گردید. در وهله اول دکترین عملیات پیشگیرانه به عنوان پاسخی به حملات ۱۱ سپتامبر در نظر گرفته شد و دامنه آن تا آنجا گسترش داده شد که شامل عراق و سایر کشورهای به اصطلاح یاغی شود که در مظان اتهام تولید و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی قرار دارند . البته ، پیشگیری اقدامی موجه است به شرطی که تروریستها واقعا مصمم به استفاده از سلاحهای کشتار جمعی باشند . اما عملیات پیشگیرانه را نمی توان پایه و اساس سیاست کلی منع تولید و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی قرار داد تا به این وسیله ، آمریکا بخواهد به نام پیشگیری از گسترش سلاحهای اتمی به هر کشوری که خواست حمله نظامی کند . هزینه چنین سیاستی بسیار سنگین است ( در عراق این هزینه‌ها بالغ بر صدها میلیارد دلار شد و صدها هزار قربانی گرفت و این روند هنوز هم ادامه دارد . ) به همین دلیل بود که دولت بوش جرات نکرد وارد رویارویی نظامی علیه کره شمالی و ایران شود ، هر چند در سال ۱۹۸۱ آمریکایی ها مستقیما از حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی رژیم صدام حسین حمایت کردند . با این وجود ، توفیق اسرائیلی ها در این حمله نشان داده بود که مداخله محدود به این شکل براستی قابل تکرار نیست زیرا بعد از ماجرای ۱۹۸۱ عراق ، کشورهایی که قصد تلاش برای دسترسی به بمب اتمی را دارند‌، دانستند که باید تاسیسات خود را پراکنده سازند و در زیر زمین مخفی کنند.
در وهله دوم ، محاسبه اشتباه دیگری که دولت بوش مرتکب شد در زمینه ارزیابی غلط از واکنش جهانی نسبت به سلطه جویی جهانی آمریکا بود . تعداد زیادی از اعضای دولت بوش تصور می‌کردند که حتی بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد و سازمان ناتو ، رویکرد نظامی آمریکا به دلیل موفقیت آمیز بودنش ، موجه و مشروح جلوه خواهد کرد . در دوران جنگ سرد ، با چنین منطقی ، آمریکا در چندین جنگ شرکت کرده بود ، از جمله در بالکان در دهه اول .۱۹۹۰ در آن زمان به این اقدام رهبری آمریکا می گفتند ، نه یکجانبه گرایی آمریکا . اما در دوران جنگ عراق ، شرایط تغییر کرد‌: آمریکا چنان نسبت به بقیه جهان برتری و تفوق یافته بود که در غیاب توازن واقعی ، موضع برتری مطلق آمریکا حتی برای نزدیکترین متحدانش نارحت کننده شده بود . حتی پیش از آغاز جنگ عراق ، رشد احساسات ضد آمریکایی به صورت ساختاری و به دلیل عدم توازن در تقسیم قوا آشکار شده بود و نشانه آن مخالفتهای وسیع با روند جهانی سازی بود که در دوران بیل کلینتون آمریکا از آن حمایت می کرد . وقتی دولت بوش تحقیر خود نسبت به نهادهای بین المللی را آشکار ساخت و سیاستهای بعدی خود را در عراق ادامه داد ، این احساسات ضد آمریکایی شدت بیشتری پیدا کرد .
اشتباه سوم آمریکا این بود که بیش از اندازه روی برتری قدرت نظامی متعارف خود در قبال کشورهای ضعیف و شبکه های سازمانهای فراملی در سراسر جهان ، بویژه خاورمیانه ، حساب باز کرد . این یک سوال جدی است که چرا کشوری که نیروی نظامی آن در کل تاریخ بی همتا است و بودجه نظامی اش از بودجه نظامی سایر کشورهای جهان بیشتر شده است ، از برقراری امنیت در یک کشور کوچک ۲۴ میلیون نفری که ۳ سال تحت اشغال آمریکا بوده است ، کاملا ناتوان است ؟ بخشی از پاسخ این پرسش را باید در این نکته جستجو کرد که نیروهای اجتماعی پیچیده هستند و ساختار آنها سلسله مراتبی نیست و مهار این نیروها با استفاده از قدرت نظامی متعارفی بسیار دشوار است .
اسرائیل همین اشتباه را مرتکب شد و تصور کرد که با استفاده از وسیع از قدرت نظامی متعارفی می تواند درتابستان سال گذشته ، حزب ا... را نابود کند . اسرائیل و آمریکا هنوز در خیالات قرن بیستم به سر می برند . زیرا نیروی متعارفی عظیمی که آنها در اختیار دارند برای همان دوران قرن بیستمی مناسبت داشت. اما این خیالبافی ها سبب شد که این دو کشور چالشهای امروزی را در ارتباط با القاعده و پیوندش با صدام حسین و یا حزب ا... و پیوندهایش با سوریه و ایران ، بد بفهمند و بد تعبیر کنند . این پیوندها در مورد حزب ا... واقعا وجود دارند اما نقش آفرینان این صحنه همگی دارای ریشه ها و خاستگاههای اجتماعی خاص خود هستند و نمی توان عناصر حزب ا... را به سادگی مزدور و دست نشانده قدرتهای منطقه دانست . به همین دلیل بود که اسرائیل در حمله نظامی خود با سرخوردگی و شکست مواجه شد . سرانجام اشتباه چهارم دولت بوش این بود که نه تنها در کاربرد نیروی نظامی خود فاقد یک استراتژی و دکترین روشن و مشخص بود ، بلکه حتی لیاقت و شایستگی کاربرد اهرم نظامی را نداشت . در عراق ، دولت بوش به اشتباه تصور کرد که تهدید سلاحهای کشتار جمعی جدی است و بعدا از طریق اشغالگری نیز نتوانست برنامه درستی را در عراق پیاده کند و نتوانست به سرعت خود را با اوضاع وفق بدهد و مانع از وخامت شرایط بشود . تا به امروز ، دولت بوش در همه مسائل عملیاتی عراق دچار اشتباه شده است‌، از جمله طرحهای مربوط به گسترش دموکراسی در این کشور . بی لیاقتی و عدم شایستگی پیامدهای استراتژیک از خود به جای گذاشت . خیلی از کسانی که حامی حمله به عراق بودند‌، امروز خواهان جنگ علیه ایران هستند . چرا باید بقیه دنیا باید خیال کنند که جنگ با یک دشمن بزرگتر و مصمم تر ، بهتر از جنگ عراق هدایت و مدیریت خواهد شد ؟
مسئله و مشکل بنیادی عدم تعادل و توازن در تقسیم قدرت در نظام بین المللی است‌. هر کشوری در موقعیت آمریکا ، حتی اگر یک کشور دموکراتیک باشد ، وسوسه خواهد شد که قدرت سلطه جویانه خود را به شکل بی حد و حصر اعمال کند . بنیانگذاران آمریکا فکر می کردند که یک قدرت کنترل نشده ، حتی اگر دارای مشروعیت دموکراتیک باشد ، می تواند خطرناک باشد و به همین دلیل در قانون اساسی قوای سه گانه را از یکدیگر جدا کردند تا در واقع اهرمهای کنترل کننده بر قدرت قوه مجریه را تقویت کنند .
اما امروز ، این نظام کنترل در سطح بین المللی وجود ندارد و به همین خاطر آمریکا خود را دچار چنین گرفتاریهایی می کند . تقسیم نسبتا عادلانه تر قدرت در سطح بین المللی ، حتی در سیستمی که چندان دموکراتیک هم نباشد ، سبب خواهد شد که آمریکا در کاربرد قدرت خود به مراتب محتاطانه تر عمل کند.
فرانسیس فوکویاما
واحد برون مرزی صدا و سیما به نقل از نشریه ژئو استراتژی فرانسه
منبع : سایت بصیرت


همچنین مشاهده کنید