پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا


زنده‌رود را نکشید!


زنده‌رود را نکشید!
اصفهان در طول تاریخ بلندش، همواره مورد طمع قدرت‌های متنازعی بود كه ایران را عرصه تاخت و تاز خویش قرار داده و نمی‌توانستند از نگین فلات مركزی ایران چشم بپوشند و در این میان نصیبش چیزی نبود مگر غارت و ویرانی و كشتار.
در فراز و فرود بوئیان، در آمد و شد سلجوقیان، در تاخت و تاز مغولان، در یورش تیموریان، در فتنه افغانان و در بدمستی امثال ظل‌السطان، اصفهان بارها و بارها دچار مصیبت شد. حتی وقتی كسی از بیرون هجوم نمی‌آورد، این تعصبات فرقه‌ای و انعكاس جدال‌های بیرونی بود كه از درون، خواب راحت را از چشم مردم شهر می‌ربود؛ آنچنان كه فرهیخته‌ای چون «كمال‌الدین اسماعیل» از كشاكش اهالی محلات دردشت و جوباره به تنگ می‌آمد و دست به دعا برمی‌داشت كه:
‌ای خداوند هفت سیاره
پادشاهی فرست خونخواره
تا كه در دشت را چو دشت كند
جوی خون آورد ز جوباره
عدد خلق را بیفزاید
هر یكی را كند دوصد پاره
و آنگاه كه دعایش مستجاب می‌شد و مغول خاك شهر را به توبره می‌كشید، مویه‌كنان می‌گفت:
كس نیست كه تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده‌ای دوصد شیون بود
امروز یكی نیست كه بر صد گرید
با این حال، اصفهان هر بار اندكی پس از مصیبت‌زدگی، از نو می‌بالید و شكوه و رونق از سر می‌گرفت؛ آنگونه كه حافظ بر سر شوق آید و گوید:
گرچه صد رودست در چشمم مدام
زنده‌رود و باغ كاران یاد باد
چگونه بود كه بلا از پی بلا قامت شهر را خم نكرد؟ «خواندمیر»، مورخ بزرگ سده دهم، وقتی داستان كشتار بی‌رحمانه تیمور در اصفهان را روایت می‌كند، همه آلام رفته بر اصفهانیان را در جمله‌ای خلاصه می‌سازد و می‌گوید: «جز زنده‌رود كس زنده نماند!» این جمله گرچه عمق فاجعه را بازمی‌نمایاند اما رازی و امیدی در دل دارد و آن اینكه «جز زنده‌رود» كس زنده نماند و چون زنده‌رود مانده بود، زایید و زندگی را به ارمغان آورد و دیر زمانی نگذشت كه به عهد صفویان، اصفهان بر ذروه شكوه و جلال نشست و این داستانی است كه صدها سال پیاپی برای این شهر شكیبا تكرار شده است.
در واقع جریان زاینده‌رود به‌عنوان تنها رود دائمی و بزرگ فلات مركزی ایران ـ آنگونه كه از نامش پیداست ـ موجب شكل‌گیری و تداوم اجتماع در این نقطه از فلات شده و بقای آن را تضمین كرده است. در عین حال این جریان طبیعی طی چند هزار سال با شكل‌دهی به اجتماعات مختلف، جریانی فرهنگی و تمدنی را پدید آورده كه تلاطمات شدید سیاسی و دست به دست شدنهای مكرر قدرت، وقفه‌ای در آن نیفكنده و تاریخ گذشته و حال را به‌سان رشته‌ای محكم به هم پیوند داده است.
● اما امروز چه؟
امروز نه دیگر مغولی است كه نامش لرزه بر اندام اهل شهر اندازد، نه تیموری كه از سرهای بریده كله منار برافرازد و نه محمود افغانی كه مردم را تنگ در محاصره گیرد. امروز همه زنده‌اند اما این‌بار گویی مرگ به زنده‌رود سلام می‌دهد!
متأسفانه، طی چند دهه گذشته به تدریج جریانی در اصفهان متولد و باز‌تولید شده است كه نوین‌سازی را به عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر، بی‌توجه به میراث فكری گذشتگان و در بستری غیر‌تاریخی جست‌وجو می‌كند و خود را چندان پایبند به حفظ بوم‌زیستی كه نخستین و اصلی‌ترین داشته شهر است، نمی‌داند. گویا هدف غایی این جریان، تبدیل اصفهان به قطبی صنعتی، تجاری، كشاورزی، گردشگری، فرهنگی ـ تاریخی و علمی در كوتاه‌ترین زمان ممكن و بدون پاسخ دادن به این پرسش است كه چه چیزی با چه چیزی جور درمی‌آید و آیا می‌توان همه چیز را با هم داشت؟
از نظر این جریان بزرگترین صنایع استراتژیك باید در اصفهان باشد، بیشترین گردشگر از اقصی‌نقاط دنیا باید كه به اصفهان بیاید، جلوه آثار تاریخی شهر باید كه چشم جهانیان را خیره نماید، «راه مبادلات تجاری و اقتصادی شرق و غرب و جنوب و شمال ایران»(۱) باید كه از اصفهان بگذرد، بیشترین و مرغوب‌ترین محصولات كشاورزی باید كه در اصفهان تولید شود، عظیم‌ترین ساختمان‌ها «كه از زمان صفویه تاكنون در ایران نظیر نداشته باشند»(۲) باید كه در اصفهان بالا رود و …
طرفه آنكه در مسیر این خیال‌پردازی و مطلق‌نگری، همه رویاها نه در آینده كه در حال حاضر به واقعیت پیوسته‌اند و می‌توان با جرات گفت: «اگر تا دیروز اصفهان نصف جهان بود، امروز همه جهان است!!»(۳) اطلاع از تاریخ و فرهنگ نیز نزد این جریان بدان پایه است كه در پاسخ منتقدان شانه‌ای بالا بیندازند و بگویند: «همه كارهای بزرگ در زمان خود مخالف داشته‌اند، شاه‌عباس هم وقتی نقش‌جهان را می‌ساخت با مخالفت مردمی روبه‌رو شد كه می‌گفتند عالی‌قاپو، بلندمرتبه‌سازی است!!»(۴)
● و نتیجه كار؟
نتیجه اینكه زاینده‌رود زلال و آبی به محدوده اصفهان می‌رسد و سیاه و متعفن خارج می‌شود، تالاب گاوخونی می‌خشكد، كشاورزی نابود می‌شود و كشاورزان، آواره شهر می‌گردند، بیشه‌زارهای حاشیه زاینده‌رود جای خود را به انبوه آپارتمان‌ها می‌دهند، ده‌ها هكتار از بافت تاریخی شخم می‌خورد و صدها اثر تاریخی به تیغ فنا سپرده می‌شود، پست‌ترین اجناس هندی و پاكستانی، بازار ناب‌ترین صنایع و هنرهای دستی ایران را كساد می‌كنند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
گویا زندگی جدیدی كه به اصفهانی‌ها نوید می‌دهند، جز با مرگ زنده‌رود ـ در هر دو جریان طبیعی و فرهنگی‌اش ـ ممكن نیست و كیست كه نداند اصفهان بی زنده‌رود هیچ نیست!
پی نوشت:
۱ـ گفت‌وگوی نگارنده با استاندار اصفهان، روزنامه ایران
۲ـ گفت‌وگوی نگارنده با طراح برج جهان‌نمای اصفهان، روزنامه ایران
۳ـ اظهارات رئیس سازمان صنایع دستی استان اصفهان، ایسنا
۴ـ گفت‌وگوی نگارنده با شهردار اصفهان، روزنامه ایران.
منبع : روزنامه تهران امروز