یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مائسترو لیپی نابغه است یا دیوانه؟!


مائسترو لیپی نابغه است یا دیوانه؟!
تقریباً از همان اولین روز جام و این ستون ثابت، اشاره های صریح به علاقه ام در قبال فوتبال و تیم ایتالیا هم ضمیمه اش بود. در خصوص اطلاق ابلهانه و همچنان ادامه دار صفت «كاتاناچیو» برای اصرار بیهوده خیلی ها بر دفاعی بودن این تیم نوشتم؛ با تحسین تنوع و انعطاف ایده های مارچلو لیپی در هدایت آن و برای ابراز نگرانی ها و هیجان ها و نكته هایی پیرامون هر یك از بازی هایش، بخش هایی از ستون را در روزهای مختلف به هواداری از آن اختصاص دادم و مرحله به مرحله پیش آمدیم تا حالا، تا فینال، تا پیروزی در نیمه نهایی كه همان «مرام و مهمان نوازی» ژرمن ها را كه آرزو كرده بودم، نشان داد و تا اینجا، قهرمانی آنها با میزبانی ایتالیا در جام ۱۹۹۰ «در» شد.
در آخرین ساعات پریشب كه آتزوری، منِ احساساتی بچه صفتِ شیرین عقلِ در آستانه سكته را آن لحظه های آخر، به آسمان برد و برای آلمانی ها بهتی فراتر از بهت مشابه لحظه های آخر بازی معروف منچستر یونایتد - بایرن مونیخ چند سال پیش به جا گذاشت، تازه فهمیدم كه این هواداری های گاه افراطی در این ستون، بابت «توی چشم بودن» این روزنامه در بین اقشار مختلف، چقدر، واقعاً چقدر دیده شده. بابت این برد وجدآور و ناگهانی ایتالیا به اندازه تبریك های كل تعطیلات عید، پیام و تماس تبریك داشتم كه دامنه اش حتی به آشناها و نیمه آشناهای سال های نه چندان نزدیك هم برمی گشت.
به كسانی كه گاه باید زور می زدم تا یادم بیاید كی و كجا بوده اند. این را می گویم كه به كاربرد روش نامعمول هواداری هایم از ایتالیا در این ستون اشاره كنم. شیوه هایی كه در منطق یادداشت نویسی ورزشی، طبعاً و به طور منطقی، در نشریات و صفحات ورزشی مرسوم نیست (مگر آنجا كه پای تیم ملی كشوری به میان بیاید و حس ناسیونالیستی، بی منطقی های گاه كودكانه ولی جذاب هواداری كردن ها را توجیه كند)؛ و بسیاری بهم می گفتند كه آخر یعنی چه كه یك ستون كامل و طولانی از روزنامه ای به این مهمی را با شرح و بسط این دری وری های متعصبانه در ابراز شیفتگی نسبت به یك تیم فوتبال پر می كنی؟ اصلاً چطور می گذارند چنین كاری بكنی؟!
اما همین تریبون، عملاً به شكل گیری چنان «كلوب» نانوشته و مجازی عظیمی از هواداران آتزوری دامن زده بود كه تا دو سه ساعت بعد از پرواز رویایی تیم از استادیوم دورتموند به برلین شب فینال، هنوز خبر و پیام شان می رسید. می دانم كه ذوق زدگی، از همه واژه های یادداشت امروز می بارد؛ و لزومی نمی بینم كه این یك دفعه هم «حرفه ای» باشم و پنهانش كنم و از هیجانم در قبال بازتاب مطالب كه خودش حاصل هیجانی صدبرابر برای برد و فینالیست شدن تیم (بعد از تحمل ۱۲ سال انتظار از روز پنالتی های كابوس وار فینال ۱۹۹۴ با برزیل متوسط و نازیبا و پرباد) است، چیزی نگویم.
اصلاً برای همین دیوانه بازی ها پای این تیم و كل فوتبال می نشینیم دیگر. اینجا كه دیگر عرصه نقد و درس و بحث نیست كه بخواهم معقول بنمایم و ملاحظات حرفه ای را رعایت كنم و سعی كنم آدم باشم.مربی ای داریم كه از حوالی دقیقه ۷۰ بازی جلوی میزبان، آن هم میزبانی كه توان جسمانی بولدوزرواری دارد و تماشاگرانش حتی طاقت یك اوت گرفتن داور برای تیم حریف را ندارند، خیلی متین و باحوصله و سر فرصت، تعویض هایش را برای ۵۰ دقیقه آینده طراحی و شروع می كند.
بعد، با این كه تیمش قبل از آن هم روی دروازه میزبان خطرآفرین بوده، با رساندن تعداد فورواردهای حاضر در زمین به سه نفر و با تغییری تاكتیكی، یكهو آتش به پا می كند و میزبان را به توپ می بندد و بالاخره هم دو بار به گل می رسد. تغییر مسیر بازی درست در همین مقاطع اتفاق افتاد و در وقت اضافی بود كه آن دو بار كوبیدن به تیر دروازه، آن شوت پای چپ پیرلو كه لمن را به واكنشی با همان سرعت و انعطاف چند دقیقه قبل بوفون (روی ضربه محكم و نزدیك و پای چپ پودولسكی خوش استیل) واداشت، یا آن نفوذ سماجت آمیز جیلاردینو و تك به تك منجر به كرنر یاكوئینتا، همه به هوا پرتاب مان كرد.
قبل از این، جلوی میزبانی كه دیگر به طور جدی و با طراوت و شناوری و «بازی باز» مورد علاقه مربی اش كلینزمن برای قهرمانی قطعی خیز برداشته بود، اگر ببینید كه مربی مقابل او آرام و خونسرد و با واكنش های هر چند دقیقه یك بار، كنار نیمكت مضطربش ایستاده، نمی گویید دیوانه است؟ نمی گویید آخر چه فكری در سر دارد كه اینقدر دیر دل پیرو را به زمین می فرستد؟ كه قبل از او فوروارد جوان تر و كم شهرت ترش جیلاردینو را روانه میدان می كند؟ كه گتوزو را بعد از مدت ها و بارها تعویض شدن، این بار تا آخر توی زمین نگه می دارد؟ كه موقع ضربه های آزاد آلمان از جناحین فقط یك دفاع (معمولاً پیرلو) را جلوی توپ می گذارد؟
كه با وجود دیدن ضعف اشنایدر در سمت راست، بیشتر نفوذ از عمق و قلب دفاع آلمان را دستور حملاتش می كند؟ كه آخرش یكهو هافبك كم می كند و با ورود یاكوئینتا سه تعویضش را به فورواردها اختصاص می دهد؟ ولی اگر اینها را بپرسید، معلوم می شود كه یادتان رفته با چه جور دیوانه ای طرفید! هر اظهارنظری درباره این مربی و تیم و طرحی كه پریشب در میدان چید، بدون اشاره به دو گل نبوغ آمیز شاگردانش، ناقص خواهد ماند.
در گل اول، پیرلو با حركتی تدریجی و طولانی در عرض، صدای همه را درآورد كه چرا زودتر نمی زنی یا پاس نمی دهی؟ آنقدر این تأخیر خودخواسته و لیپی گفته را ادامه داد تا چهار بازیكن آلمان روی خط هجده قدم با او سرگرم شوند و فابیو گروسو طوری خالی بماند كه برای دادن آن پیچ جادویی به توپ و ناكار كردن آنی لمن، فقط بالاك را در فاصله ای یك دو متری پیش رو داشته باشد.
درست دو دقیقه بعدتر كه منتظر سوت پایان بودیم، گل دوم با بریدن پاس آلمان ها توسط كاناوارو شروع شد، با گرفتن توپ از او توسط توتی (به قول عادل، «توتی به زور توپ رو از او می گیره») و پاس خلاقانه او به جیلاردینو ادامه پیدا كرد و بعد از حركت عرضی دوباره او و سرگرم شدن سه دفاع آلمانی، پاس در بهترین نقطه و موقعیت به آلكس رسید و ضربه ای بی وقفه و باز پیچ دار و گل و پایان. برای آتزوری، رفتن به فینال نمی توانست رویایی تر از این شكل بگیرد كه آغازگر گل نهایی (بخوانید «تیر خلاص») توتی باشد و زننده آن، آلكس.
ولی وقتی به شباهت بین حركت عرضی و مكث عمدی پیرلو و جیلاردینو در لحظات پیش از پاس هر دو گل دقت می كنیم و بعد هم به فریب مدافعان با «تكان» كوچكی كه در لحظه پاس به بدن شان دادند، درمی یابیم كه حتی شكل و زمان گل ها را هم مائسترو مارچلو لیپی تعیین و تنظیم كرده بود؛ و این اولین باری نیست كه مرز میان جنون و نبوغ را مخدوش و تشخیص ندادنی می بینیم.
امیر پوریا
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید