جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

درباره محمدرضا بهرنگی


درباره محمدرضا بهرنگی
محمدرضا بهرنگی، متولد ۱۳۲۳ كرمانشاه
- دكترای علوم تربیتی با گرایش مدیریت آموزشی، دانشگاه كالیفرنیای جنوبی (۱۳۵۸)
- فوق لیسانس علوم تربیتی با گرایش مدیریت آموزشی از دانشگاه تهران
- فوق لیسانس اقتصاد (دانشگاه تهران)
- فوق لیسانس آموزش عالی از دانشگاه كالیفرنیا (لس آنجلس)
- لیسانش مشاوره و راهنمایی (دانشگاه تربیت معلم ۱۳۵۰)
- لیسانس مترجمی دانشكده علوم ارتباطات (دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۵۰)
- استاد نمونه كشوری در سال ۱۳۸۱
- استاد نمونه دانشگاه تربیت معلم (۱۳۷۵)
- استاد محقق نمونه دانشگاه تربیت معلم (۱۳۷۸)
- مؤسس نخستین دوره دكترای مدیریت آموزشی در ایران
- عضو كمیته تخصصی گروه بنیادهای آموزش وپرورش از بدو تأسیس تاكنون
- عضو هیأت مدیره سازمان جهانی آموزش علوم و تكنولوژی IOSTE و نماینده كشورهای آسیای جنوبی و كشورهای عربی (از سال ۱۹۹۹ تاكنون)
- عضو شورای عالی آموزش وپرورش (۱۳۸۰ تاكنون)
- عضو هیأت امنای مراكز تربیت معلم ایران
- عضو هیأت تحریریه فصلنامه تعلیم و تربیت و مجلات نوآوری های آموزشی، كارآفرینی و...
- مؤلف ۴ عنوان كتاب به زبان انگلیسی، ۴ عنوان كتاب به زبان عربی و ۸ عنوان به زبان فارسی از جمله : Comperehensive Thinking، الفكر الاجتماعی نموزج للا داره، ره آورد های نظری و تجربی، انتظار از دانشگاه، مدیریت آموزشی و آموزشگاهی و...
- ترجمه بیش از ۱۰ عنوان كتاب مانند: الگوهای تدریس ،۲۰۰۴ ذهنیت فلسفی در مدیریت آموزشی، سیستم ها و فنون اطلاعات مدیریت استراتژیك و ...
عمیق ترین مسأله ای كه محمدرضا بهرنگی همیشه بدان توجه داشته و برای پیشرفت كیفی آن تلاش می كرده درك درست از مسائل و افزایش شناخت آدمیان است. او عقیده دارد برای كشف اسرار خلقت به شناخت خود نیاز است: «وقتی هر بچه ای به این نقطه برسد كه بیهوده آفریده نشده و یك نقش و رسالت تاریخی دارد و باید این نقش را درك كند، خود به خود تلاشگری مستقل خواهد شد. از این رو من به همه دنیا بخصوص سران ممالك توصیه دارم به افزایش شناخت فردی كمك كنند. جامعه باید طوری باشد كه هر كس نقشی ایفا می كند بداند نتیجه ایفای نقشش كمكی است به افزایش شناخت انسان روی كره زمین.»
او در خانواده ای متوسط متولد شد. پدرش با تحصیلات قدیم و مهارت های دامپزشكی كه از مربیان آلمانی آموخته بود به روستائیان و دامداران خدمات صادقانه و رایگان ارائه می داد. دیپلم ریاضی اش را كه گرفت فكر كرد حالا باید به دنبال نان برود تا زندگی بچرخد. در آغاز معلمی را برگزید و به صورت خصوصی در دبیرستانی به تدریس پرداخت كه همه شاگردانش دوساله یا سه ساله بودند! در همین حین وارد بانك صادرات شد. پس از چهار ماه و نیم همكاری با آنها به بانك ملی رفت. كم كم در جریان شناخت استعداد های خود پی به این موضوع برد كه بانك به درد او نمی خورد. اگر چه در بانك كارمندی نمونه و موفق بود و همواره مورد رضایت دیگران. با آن كه به دلیل كفالت، معاف از خدمت سربازی بود ناگهان تصمیم گرفت به سربازی برود. پس از بازگشت از خدمت، دوباره به بانك برگشت اما پس از چندی تصمیم گرفت به تهران بیاید و به دانشگاه برود. در آن زمان دانشگاه های علوم ارتباطات و تربیت معلم دانشجو می پذیرفتند: «رفتم پیش رئیسمان مرحوم آقای حقیقی (كه بعد ها رئیس بانك ملی ایران شد) و گفتم من فكر هایم را كرده ام و می خواهم به جهت ادامه تحصیل در تهران، استعفا بدهم. گفت «تو را هوس برداشته و زندگی و تحصیل در تهران سراب است و فلان و بهمان. با این حال چند روزی به تو مرخصی می دهم كه به تهران بروی و خودت بفهمی آنجا جای زندگی نیست.» از مرخصی استفاده كردم و راهی تهران شدم. در امتحانات ورودی دانشگاه های علوم ارتباطات و تربیت معلم (كه آن زمان دانشسرا بود) قبول شدم. برگشتم و قبولی ام را به رئیسم نشان دادم و استعفایم را گرفتم.
در بحبوحه وقوع انقلاب، زمانی كه جنگ و جدال ها و فعالیت های سیاسی شروع شده بود، بهرنگی كه اعتقادات پررنگ مذهبی داشت، اندیشید كه باید در فعالیت های سیاسی اش به سمت پرورش افكار برود به جای آن كه خود را در برابر خطر قرار دهد. او خود را آماده می كند برای ارتقای شناخت و درك درست آدم ها، با این استناد كه وقتی درك درست باشد مشكلی نخواهیم داشت و آدمی می تواند مسائلش را حل كند و این ریشه ای تر است.
همزمان با تعیین مسیر جدید در زندگی، موفق به قبولی در پنج رشته دانشگاه تهران در مقطع فوق لیسانس می شود و از میان آنها، علوم تربیتی را برمی گزیند. پنج بورسیه هم دریافت می كند كه عبارتند از: دانشگاه آزاد ایران (سابق)، تكنولوژی آموزش صدا در رادیو ایران (سابق)، مؤسسه بازرگانی، دانشگاه تربیت معلم و دانشگاه استنفورد.
از این موارد او به دانشگاه تربیت معلم روی خوش نشان می دهد و زمانی كه برای اخذ دكتری به دانشگاه كالیفرنیای جنوبی می رود، نخستین فردی است كه در تاریخ هشتاد ساله آن دانشگاه، موفق می شود در كوتاه ترین زمان دكتری كسب كند. در نخستین دوره سازمان جهانی آموزش علوم و تكنولوژی (۱۹۹۸ میلادی) به عنوان یكی از اعضای هیأت مدیره پذیرفته شد و این عضویت در سال های آتی یعنی ۲۰۰۰ ، ۲۰۰۲ ، ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ نیز ادامه داشت كه ضمن آن، مسئولیت كشورهای آسیای جنوب غربی به وی واگذار شد. اگرچه نمی توان كوشش و تلاش های شبانه روزی و سرسختانه بهرنگی را برای صعود به قله های موفقیت و نام آوری برای ایران در عرصه علم و دانش در سطح جهان نادیده انگاشت، اما خود، همه این پیشامدها را مرهون توجه و لطف الهی می داند و هر موفقیت تازه ای را دلیل دیگری برای شكرگزاری پروردگار می یابد. حتی او معتقد است اگر از حوادثی كه در جریان زندگی برایش پیش آمده به سلامت گذر كرده، لطف الهی شامل حال او شده است. به عنوان نمونه از ماجرای سال ۵۲ یاد می كند كه همراه با گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران به شمال كشور رفته بودند و بر اثر یك سهل انگاری، نزدیك بوده جان خود را در دریا از دست بدهد.
پس از انقلاب به قصد بازگشایی دانشگاه هایی كه تعطیل شده بودند وارد ستاد انقلاب فرهنگی می شود و یكی از مهمترین كارهایی كه آنجا صورت می دهد، تطبیق برنامه های درسی علوم انسانی است. كمیته های بسیاری توسط استادان متخصص تشكیل می دهد و جالب آن كه از هر شخصی درخواست همكاری می كند، بدون مضایقه و چشم داشت مادی به كمك می آید و همگی برنامه ریزی های لازم را انجام می دهند. بهرنگی از آن زمان به عنوان دوران طلایی یاد می كند و می گوید: دیگر مثل آن دوره را ندیده كه این قدر آدم ها و اساتید بی توقع می آمدند و خدمت می كردند.
در سال ۱۳۶۰ تا ۶۲ وارد یونسكو می شود و همه چیز را در آنجا سر و سامان می دهد. نمایندگی یونسكوی بسته شده در ایران را دوباره فعال می كند، برایش قوانین و مقررات جدید می نویسد، طبقه بندی شغلی تهیه می كند و با نوشتن شرح شغلی، هر كس را موظف به كار مشخصی می كند. در این مدت دو ساله سازمان روی چرخش مناسبی افتاد و به تندی به كارایی نهایی رسید. حتی صدها هزار دلار از طرف یونسكو به نام خود بهرنگی برای چاپ مجلات و كارهای مشابه فرستاده شد كه او با وجود تمام تلاش هایی كه كرده بود، همه پول ها را به حساب یونسكو گذاشت. خودش می گوید: «یك حسابداری شسته رفته كه یك قران در آن خطا و خلاف پیدا نمی شد، تحویل وزیر علوم، آقای نجفی دادم كه ایشان یك مجلس تودیع برقرار كردند. آقای طائب، معاون ایشان پس از بازدید از یونسكو به آقای نجفی گفت: «مرغ از قفس پرید». چون من قرارداد دو سال همكاری با آنها داشتم و پس از این مدت، به درخواست خود از مجموعه خارج شدم.»سوابق اجرایی و خدماتی محمدرضا بهرنگی چنان فهرست عظیم و طویلی را شامل می شود كه در این شرح حال مختصر نمی گنجد. برخی از مهم ترین آنها عبارتند از این كه او استاد پایه ۳۱ دانشگاه تربیت معلم است و همچنین از سال ۵۸ تاكنون عضو هیأت علمی گروه مدیریت آموزشی بوده است. در راه اندازی، مدیریت و اجرای بیش از ۳۰۰ كارگاه آموزشی برای نخستین بار در ایران نقش داشته كه معمولاً با شركت بیش از یكصد نفر متقاضی آموزش الگوهای تدریس برای استادان دانشگاه، مربیان، دبیران و معلمان كشور در استان های مختلف و شهر تهران همراه بوده است. در شورای پژوهش سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و همچنین شورای برنامه ریزی مجله رشد مدیریت مدرسه عضویت دارد. بیش از ۵۰ عنوان مقالات علمی پژوهشی به زبان های انگلیسی، عربی و فارسی نگاشته است كه غالب آنها در مجلات معتبر علمی به چاپ رسیده اند یا در همایش ها و كنفرانس های داخلی و خارجی ارائه شده اند. از آن جمله اند شناخت بهره وری تحقیقات و فرهنگ سازمانی حاكم بر آن (با همكاری احمدرضا سنجری)، خم نظام های اندیشه علمی در عهد عتیق، مدیریت آموزشی اولویتی پنهان، نارسایی های آموزشی ایران و...
بهرنگی زیربنای تمام رشته های تربیتی و آموزشی را روانشناسی عنوان می كند و اذعان می دارد «روانشناسی یادگیری بخصوص در علوم تربیتی از اهمیت بالایی برخوردار است و در گرایش های علوم تربیتی، روانشناسی زمینه اصلی را به وجود می آورد.» در راستای یادگیری، او مجموعه ای از كتاب های «الگوهای تدریس» را ترجمه و منتشر كرده است كه آخرین نمونه از این اثر «الگوهای تدریس ۲۰۰۴» است كه با ویرایش جدید عرضه شده. این سری از كتاب ها از تألیفات بروس جویس، مارشال ویل و امیلی كالهون هستند كه از سال ۱۹۸۶ و به ترتیب سال های ۹۲ ، ۹۶ ، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ توسط بهرنگی به فارسی برگردانده شده اند. بهرنگی معتقد است با آموزش می توان جامعه ای متحول، نوگرا و اصیل ساخت. الگوهایی كه او معمولاً برای آموزش پیشنهاد می كند، ناشی از تحقیق و پژوهش های بسیار، ترجمه و ابداعاتی است كه خود پدیدآورنده آنها بوده است. او می گوید: «ما در آموزش و پرورشمان توجهی به ویژگی ها و تنوع استعدادهای بچه ها نداریم و زیر بال و پر آنها را نمی گیریم تا به سمت شكوفایی استعدادهای ذاتی و فطری خودشان حركت كنند و رابطه ای را كه قبل از مدرسه بین فرد و خودش و استعدادها و شكوفایی استعدادهای خودش هست، قطع و او را مطیع رسمی انتظارات معلم می كنیم. امروزه بیان می كنند هر كس حق دارد طرح ذهنی خود را داشته باشد و معلم حق ندارد چارچوب فكری خودش را به شاگرد انتقال بدهد، البته حضور استاد الزامی است.
استادی كه مسلط باشد، ولی دانشجو باید چارچوب فكری خود را پیدا كرده و ارتباط موجود را كشف كند، البته با راهنمایی استاد. این موضوع یك طرح است كه از پیش دبستانی باید شروع شود و دانش آموز خود باید با تجاربی كه در زندگی دارد، در برخوردی كه با طبیعت دارد، در رابطه اجتماعی كه با خانواده و اجتماع دارد و رفتارهای داد و ستدی كه در جامعه خود دارد، هدایت شود. ابزار هدایتش علم و فهم و دانش است.»
در حدود ۹ سال پیش زمانی كه بهرنگی همراه با خانواده و جمعی از بستگان به مشهد رفته بود، گروهی مركب از آقای حسینی (مدیر منطقه ۳ مشهد)، آقای گنجی و دیگران به سراغ او می آیند و از او دعوت می كنند حالا كه در مشهد هستند، كارگاهی آموزشی برای یادگیری و یاددهی برپا كنند: «گفتم ما فردا عازم تهران هستیم. گفتند بلیت هایتان را كنسل می كنیم و دوباره برایتان بلیت می گیریم. فقط شما یك هفته اینجا بمانید. اواخر شهریور بود و چون تا آغاز مهر فرصت داشتم، پذیرفتیم و آموزش را شروع كردیم. ۸۰ نفر معلم را به یك سالن آورده بودند. روزهای اول كمی بی حوصله و بی اشتیاق بودند، ولی به تدریج شوق گرفتند و روز چهارم نمایشگاه كارهای عملی معلم های ابتدایی و راهنمایی برپا شد و جالب بود كه روز آخر كه جمعه بود و معمولاً روزهای آخر كسی نمی آید، همه حضور داشتند و با تعهد بالایی هم آمده بودند و من فهمیدم چه معلم های باغیرتی داریم، اگر كسی بتواند با این ها كار كند.»
هنگامی كه بهرنگی به تهران بر می گردد، آقای حیدری (رئیس وقت آموزش و پرورش استان خراسان كه بعدها به ریاست آموزش و پرورش آستان قدس رضوی رسید) نامه ای به آقای نجفی (وزیر آموزش و پرورش) نوشته و در آن توضیح می دهد كه شخصی به نام بهرنگی در ناحیه ۳ مشهد كارگاهی آموزشی برپا كرده كه معلمان با استقبال پرشوری در آن شركت كرده اند و با دیدن این وضع به وزیر آموزش وپرورش اعلام می كند به هر نحو ممكن از او برای آموزش در كل كشور استفاده شود. این نامه را برای بهرنگی فرستادند و ضمن تشكر از او دعوت كردند و برایش برنامه گذاشتند؛ برنامه ای كه تمام معلمان كشور از هر استان ۲ نفر و در هر درس و هر یك از سطوح ابتدایی و راهنمایی، شركت داشتند و این آموزش برای حدود ۵۰ـ۴۰ نفر حدود یك ماه و نیم به طول انجامید. این رفت و آمدهای طولانی درفصل گرما و كار مستمر، تأثیری مخرب در خشكاندن سوی چشم های دكتر بهرنگی داشت. به نحوی كه بینایی اش را به سرعت از دست داد. او می گوید: «رفتم نزد مرحوم دكتر شرجردی كه از متخصصان برجسته چشم بود. ایشان گفت اگر شده فرش منزلت را هم بفروشی برای درمان برو خارج از كشور. من با دانشگاه UCLA و بیمارستان آنجا كه مركز تحقیقات چشم بود آشنایی داشتم ولی امكانات برایم فراهم نبود.
فكر كردم از طریق سخنرانی در یكی از كنفرانس های خارجی مقداری از هزینه های سفر به خارج را تأمین كنم. به هر حال به دلایلی نشد، تا این كه مطلع شدم دكتر سیدمحمدرضا هاشمی، جراح حاذق چشم دستگاه مخصوص لیزر را به ایران آورده. یكی از شاگردانم مرا به ایشان معرفی كرد و رفتیم به كلینیك فوق تخصصی اش و ایشان ترتیب جراحی چشم من را در ایران داد. پس از جراحی بهترین لحظه زندگی ام همان لحظه بود كه چشمم باز شد و دوباره دنیا را با نگاه و شكل جدید دیدم.»
محمدرضا بهرنگی تاكنون چندین ملاقات با دكتر امبو (مدیركل سازمان جهانی یونسكو) داشته و همیشه از جانب او مورد احترام و تكریم واقع شده است. امبو علاقه خاصی به بهرنگی داشته و هر آنچه بهرنگی از او مطالبه می كرده است دریغ نمی كرده: «مثلاً می گفتم فلان مركز را راه بیندازم. می گفت نمی شود چون ایران بدهكار است. می پرسیدم چقدر؟می گفت چیزی در حدود ۷۰ـ۶۰ هزاردلار و تا این پول پرداخت نشود نمی توانیم با شما همكاری كنیم. من با نامه ای تقاضای در نظر گرفتن بدهی و بخشودگی آن را كردم كه آقای امبو موافقت كرد. همچنین تقاضای صدهزاردلار بابت چاپ مجله كردم كه موافقت شد. به رغم این كه امكانپذیر نبود، صدهزاردلار به اسم خود من یعنی محمدرضا بهرنگی فرستادند و من این را به حساب یونسكو گذاشتم. تمام مرخصی هایم را از دست دادم و یك ریال هم از یونسكو حقوق نگرفتم.»
او معتقد است مسیری كه در آن گام برداشته، مسیر موفقی بوده و این موفقیت را مرهون خانواده اش بوده است. او می گوید:« بر این عقیده ام كه همه باید در خدمت انسان برای افزایش شناخت شان كاركنند و برهمین اساس است كه فرزندان من انگیزه ای قوی پیدا كردند و موفقیت شان هم تابع همین فلسفه بوده است. بنابراین چه الگویی بهتر از این كه من توانستم در خانواده چنین فلسفه ای را پیاده كنم تا همه موفق شوند و به بالاترین مقام های علمی برسند؟ من این را برای همه جامعه می خواهم. برای فرزندان همه خانواده ها. من نشان دادم كه این راه موفق می شود.»
احمدرضا حجارزاده
پی نوشت:
۱ـ دو ماه نامه «همه چیز» آذر و دی ماه ۸۵ ـ شماره ۲۰ و ۲۱ . صفحات ۱۴ و ۱۵.
گفت وگو با دكتر محمدرضا بهرنگی.
منبع : روزنامه ایران