پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

اهداف استراتژیکی آمریکا از جنگ در عراق


اهداف استراتژیکی آمریکا از جنگ در عراق
نخست باید روی این موضع تاًکید نمود که جنگی که آمریکا در عراق به پیش می برد برای آنست تا "نظم نوین جهانی" را تثبیت نماید و این خود نتیجه جنگ سردی بود که بمدت ٤٢ سال (١٩٤٧-١٩٨٩) ادامه داشت. ماهیت این نظم نوین که بنام گلوبالیزاسیون معروف شده است بر چند چیز استوار است: تفکر لیبرالی اقتصاد، فرهنگ واحد اقتصاد بازار و فرهنگ مصرف.(۱) اگر کمی به عقب باز گردیم متوجه می گردیم که استراتژیستهای آمریکایی در سال ١٩٤٧ این برنامه را برای پیشبرد مبارزات ضد کمونیستی خود تنظیم نمودند که مکارتیسیم از مظاهر آن بود و سالها ادامه داشت. پس از شکست انقلاب سوسیالیستی در روسیه و در ادامه فروپاشی این کشور، بیل کلینتون یکی از مستشاران برجسته خود را بنام "آنتونی لایک"، مامور نمود تا شرایط تازه بعد از فروپاشی شوروی را بررسی نموده و برنامه و سیاست تازه ای را در قبال آن تنظیم نماید. آنتونی لایک با بکارگیری همه امکانات و استعدادهای خود برنامه ای تحت نام "سیاست توسعه و نفوذ اقتصادی و بازار" را تنظیم نمود.
▪ پایه های اصلی برنامه و سیاست فوق از اینقرار بودند:
ـ ضرورت تسلط آمریکا بر سیاست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات تولیدی آمریکایی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در این مناطق بفروش برسانند.
ـ ضرورت بکارگیری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بین المللی همچون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول (این دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظیم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسیس نمودند مجری آن باشد.
ـ استفاده آمریکا از نیروهای نظامی در صورت ضرورت بدون موافقت سازمان ملل.
ـ مقابله و سرکوب کشورهایی که نخواهند سیاست "نظم نوین جهانی" را بپذیرند.(دول محورشر) همچنانکه بخوبی امروز مشاهده می کیند آنچه را که امروز جورج بوش باجرا درمی آورد چیزی نیست بجز سیاست و برنامه تنظیمی "آنتونی لایک" در سال ١٩٨٩ بدرستی میتوان متوجه شد که آنچه که آنروز انجام می گیرد منشاً استراتژیک آن از سال ١٩٨٩ بهنگام فروپاشی شوروی سابق و سایر کشورهای اروپای شرقی سر چشمه می گیرد. از این زمان است که تهاجم افسار گسیخته نظام سرمایه داری جهانی برای غارت و بزیر سلطه کشیدن کشورهاو ملل جهان آغاز گردید.
"فرانسیس فوکویاما" در کتاب معروف خود "پایان تاریخ" پیروزی نهایی نظام لیبرالیسم اقتصادی را در جهان نوید می دهد و بر صحت و درستی آن تاکید می گذارد ، کیسینجر یکی دیگر از شخصیت های سیاسی آمریکا در کتابی بنام "سیاست خارجی آمریکا" بر تفوق علمی، تکنولوژیکی، سیاسی و اقتصادی آمریکا بر جهانیان در ابتدای قرن تازه، تاًکید کرده و این که اینچنین موفقیتی تا کنون در جهان بی سابقه بوده است.
این است آن منظره و دایره جنگی که در حال حاضر آمریکا با کمک اسرائیل در عراق به پیش می برد.
● هدفهای استراتژیک
▪ اهداف امپریالیستی آمریکا را در سه مورد مورد بررسی میکنیم:
ـ هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفت
ـ هدف سیاسی: تسلط بر جهان و اعمال برنامه امپریالیستی- صهیونیستی در منطقه خاورمیانه "خاور میانه بزرگ"
ـ هدف علمی- فرهنگی: ترور عقل و اندیشه در جوامع اسلامی و جایگزینی آن با فرهنگ شکست، جُبن و اختناق.
ـ هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفت
اعمال این سیاست و اقناع کشورهایی که نفت تولید می کنند و یا لوله های نفت از درون خاک آنان می گذرد، به این که آنان باید گوش بفرمان کشورها و شرکتهای بزرگ نفتی بین المللی و در راًس آنان آمریکا باشند. و درغیر این صورت، خود را در معرض جنگ و کشتار و تخریب قرار خواهند داد. قابل ذکر است که شرکتهای تولید کننده نفت در آمریکا همیشه از موقعیت مهمی برخوردار بوده و رهبران سیاسی و ورزا همیشه وابسته باین شرکتها بوده اند. برای مثال: جان فاستردالس ٧٩ ، سایروس وانس - ٦٩ هنری کیسینجر ٧٣ - ٦١ ، دین راسک ٦١ - ٥٩ ، کریسیان هارتر ٥٩ -٥٣ ٩٤ . اینها همه - ٨٩ ، وجمیس بیکر ٨٩ - ٨٢ ، جورج شولتز ٨٢ - ٨٠ ، الکساندر هیگ ٨١ -٧٧ وزارای خارجه بودند. دیک چینی معاون رئیس جمهور آمریکا نیز خود صاحب شرکت هالیبرتون است که در بیش از یکصد کشور جهان شعبه داشته و نزدیک به یکصد هزار نفر در این شرکت بکار مشغولند. کوندالیزا رایس نیز قبل از تصدی پست جدید، عضو مجلس اداری شرکت بزرگ و مهم نفتی "شورون" بوده است. آمریکا پس از جنگ جهانی اول طی قراردادی با دولت عربستان بر نفت این کشور و سایر کشورهای حوزه خلیج چنگ انداخت. در مراحل بعدی این کشور موفق به ایجاد چند پایگاه نظامی در عربستان ، بحرین و عمان گردید و طبیعی بود که شرکتهای نفتی این کشور متوجه منابع نفتی کشور عراق شوند. زیرا عراق از حیث منابع نفتی زیر زمینی، دومین کشور منطقه بعد از عربستان بشمار می رود. مخارج تولید نفت در عراق بسیار اندک است. در حالیکه در عربستان در مقابل حفر هر شش حلقه فقط یکی از آن به بهره برداری می رسد. این رقم در عراق چهار برابراست، یعنی چهار حلقه حفر شده از پنج چاه به بهره برداری می رسد. این وضعیت در عراق مخارج یک بشکه نفت خام را به ٢ دلار در مقابل ٦ دلار در عربستان قرار داده است. از همه مهمتر اینکه در ٩٠% از سرزمین کشور عراق کشفییات و استخراج نفت در آن انجام نگرفته و نتایج حاصله نفتی کنونی محصول کشفیات ١٠% از سرزمین کشور عراق می باشد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این ثروت بیکران.
حقایق بالا کافی بود تا امپریالیسم غارتگر آمریکا به هر بهانه ای متوسل شود تا تهاجم را بر علیه کشور ، ملت و استقلال عراق آغاز نماید. یکی از متخصیصان امور نفتی آمریکا بنام "مایکل تلینگ" این آزمندی دولت آمریکا را اینگونه توجیه مینماید: "عاقلانه نیست که ما اموال و اوقات خود را در اینجا و آنجا هدر دهیم در صوریتکه میدانیم یک منبع عظیم چهل میلیارد بشکه ای نفت و در عمق اندک در عراق نهفته است. سئوالی که در اینجا در برابر ما قرار می گیرد اینستکه آیا آمریکا به اینهمه نفت و گاز برای صنایع خود نیاز دارد؟. پاسخ مسلماً آری خواهد بود. زیرا آمریکا نفت و گاز را بمثامه اسلحه نیرومندی می نگرد که می تواند آن را علیه رقبای جهانی خودبکار گیرد تا بتواند بر جهان و بر منابع نفت و گاز در هر کجا باشند تسلط پیدا کند. در مورداروپا باید گفت که نفت خاورمیانه مهمترین بخش نیازمندیهای آنان را بر طرف مینماید. واردات ٧٨% نفت و ٦٦% گاز از منطقه خلیج خواهد بود. در دوران محاصره ، اروپا تا سال ٢٠١٠ اقتصادی عراق شرکت فرانسوی توتال و چند شرکت کوچک دیگر موفق به بستن چند قرار دادنفتی با عراق گردیدند. همچنین روسیه نیز طی قرار دادی بمبلغ ١٢ میلیارد دلار موفق شد منطقه ای را در جنوب عراق که انتظار می رفت تا ٩ میلیارد بشکه نفت تولید کند در اختیار گیرد. در حقیقت روسیه با این قرارداد می خواست بخشی از طلبکاری های خود را از عراق باز پس ستاند.
در مورد چین مطالعات و تحقیقات استراتژیک نشان می دهد که این کشور تا سال ٢٠١٥ یکی از بزرگترین مصرف کنندگان نفت و گاز در جهان خواهد بود و نیاز دارد تا سه چهارم از نفت و گاز کشورهای عربی را خریداری نماید. در حال حاضر کشور چین بیشترین نرخ رشد اقتصادی را در جهان دارا است. در سال ٢٠٠٣ ، این کشور ١٠% رشد اقتصادی داشته در صورتیکه کشور آلمان که در میان سایر کشورهای صنعتی پیشرفته تر از همه بوده تنها ١.٥% رشد داشته است. از اینجا باید پی برد که چرا کشورهای اروپایی و چین در سازمان ملل به شدت بمخالفت با جنگ بر علیه عراق برخاستند. آمریکا با بهانه قرار دادن مبارزه با تروریسم و در حقیقت برای تسلط بر منابع نفت و گاز جهانی به افغانستان حمله برد و هدف اصلی حمله به افغانستان هر چه نزدیک شدن بیشتر به کشورهای قزاقستان، ترکمنستان، تاجکستان و آذربایجان بود تا به ٢٨ میلیارد بشکه نفت و ٧٠٠٠ میلیاردمتر مکعب گاز برسد. اگر به نقشه این مناطق نگاه کنید متوجه خواهید شد که همه کشورهای ذکر شده در شمال افغانستان واقع شده اند ، مشکلی که اکنون آمریکا با آن روبروست اینستکه چگونه نفت و گاز این مناطق را به سمت غرب انتقال دهد. باستثنای ایران و روسیه کشورهای فوق هیچکدام راهی به دریا ندارند. تنها راه مقرون بصرفه عبور لوله های نفت ، گاز از طریق آذربایجان و گرجستان بسوی بندر جیهان در ترکیه است. هم اکنون مبارزه حادی میان طرفداران آمریکا و روسیه در گرجستان در جریان است که موفقیت نسبی نصیب آمریکا گردیده است.
هدف سیاسی تسلط بر جهان و مقدمتاً اعمال برنامه امپریالیست – صهیونیستی برمنطقه خاورمیانه( خاورمیانه بزرگ).
به لحاظ شیوه پیشبرد کار میتوان هدف فوق را به دو جزو تقسیم نمود: ۱- تسلط بر جهان، ۲ اعمال برنامه تسط بر خاورمیانه با کمک اسرائیل.
● تسلط برجهان وتثبیت "نظم نوین جهانی"
در سال ١٩٩٥ گروهی در آمریکا برای تثبیت نظم نوین جهانی پروژه "قرن جدید آمریکایی" را تنظیم نمودند. این گروه متشکل از افراد مسیحی بنیادگرا و متمایل به صهیونیسم بودند و اسامی آنان از این قرار بود: دیک چینی ، لویس لیببی مشاور ویژه معاون رئیس جمهور، رامسفلد وزیر دفاع، پال ولفو ویتز معاون وزیر که اکنون مقام ریاست بانک جهانی را به عهده گرفته است، پیتر رودمان سکرتر سیاست خارجی، فرانسس فوکویاما، جف بوش برادر رئیس جمهور وفرماندار ایالت فلوریدا، دان کایل نایب جورج بوش پدر، فرد ایکلی نایب وزیر دفاع در زمان جورج بوش پدر، فرانک کافنی افسر پنتاگون که به داشتن دشمنی با کمونیست و اعراب معروف است.
کوندالیزا رایس وزیر خارجه کشور که در یکی از نوشته های خود اظهار داشت "پدر بزرگ من مرا با کینه نسبت به کمونیست و اعراب پرورش داده است". قابل ذکر است که از نظر بنیادگراهای مسیحی در آمریکا، اعراب بمعنی همه کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه می باشد. افراد مذکور امروز از گردانندگان اصلی سیاست دولت آمریکا می باشند و به گروه عقابها معروفند.
در بخشی از برنامه مکتوب این گروه چنین آمده است: " کشورهایی که می توانند از نظر ژئواستراتژیک مصدر خطری برای پیشبرد امر "نظم نوین جهانی" باشند ، خطرناکند و باید کنترل و سرکوب گردند". برزژینسکی در کتاب"صفحه شطرنج"، کشورهایی که برای "نظم نوین جهانی" خطرناک محسوب می شوند بدین شکل مشخص نموده است: اتحادیه اروپا ، ژاپن ، چین و روسیه. در زیر وضعیت یک یک این کشورها و اهمیت و موقعیت استراتژیکی اینان را در درون "نظم نوین جهانی" بررسی مینمایم.
● اروپا
کشورهای اروپایی در صورتی که متحد شوند، می توانند تبدیل به نیروی اقتصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیکی عظیمی گردند و این موجب خواهد شد که بر قدرت فائقه آمریکا سایه بیفکنند.
مثال: تولیدات ناخالص ١٥ کشور اروپائی در سال ٢٠٠٠ ، هفت هزار میلیارد دلار بوده است، همین رقم در مورد آمریکا و در همین سال فقط پنجهزارمیلیارد دلار است. کشورهای اروپایی روابط خود را با مستعمرات سابق خود حفظ نموده و این کشورها برای اروپا پر اهمیت می باشند، فرانسه ، بلژیک ، پرتغال و اسپانیا در صف مقدم این رابطه قرار دارند. اما باید گفت که اگر چه کشورهای اروپایی از نظر اقتصادی وحدت دارند ولی در زمینه سیاسی دچار پراکندگی می باشند و بیک زبان صحبت نمی کنند. در جریان شروع جنگ عراق بسیاری از کشورهای اروپایی همچون انگلیس ، ایتالیا ، اسپانیا، دانمارک ، هلند و یویان در صف آمریکا قرار گرفتند. فرانسه ، آلمان و بلژیک جبهه مخالف جنگ را رهبری می کردند. بنظر می رسد امکان اتحاد ملیتهای مختلفی تحت یک برنامه اقتصادی لیبرال ناممکن است. تنها تجربه ملتهای مختلف که برای دورانی با موفقیت عمل نمود ، تجربه شوروی با اقتصاد سوسیالیستی بود. دولت آمریکا دائماً می کوشد صفوف اروپائیان را به انشقاق بکشاند. زیرا این انشقاق می تواند در خدمت استراتژی وی قرار گیرد. همچنین آمریکا با داشتن پایگاههای نظامی متعدد در کشورهای اروپایی همچون ایتالیا ، اسپانیا ، پرتقال، یونان ، انگلستان و آلمان، می کوشد بر سیاست این کشورها بنفع خود تاًثیر گذارد. رابطه ویژه تاریخی که میان آمریکا و انگلستان وجود دارد، همیشه موجب مانع تراشی بر سر راه وحدت اروپاییان بوده است. انگلستان در اروپا ...تا کنون از پذیرش "یورو" برای ارز متداول در کشور خود ابا ورزیده است.
● ژاپن
سیاستگزاران آمریکایی باور دارند که ژاپن دومین کشور است که باید با آن مقابله شود. از نظر اقتصادی این کشور بعد از جنگ دوم جهانی به پیشرفتهای عظیمی دست یافته و بر بخشهای مهمی از صنعت اتومبیل ، الکترونیک و صنایع " روبات" دسترسی پیدا کرده است. اما ژاپن از نظر سیاسی همچنان آسیب پذیر است و در حوزه ایالات متحده آمریکا می چرخد. پیشرفتهای ژاپن که همچون کابوس آمریکا را نگران نموده، اینست که اگر ملت و دولت ژاپن خواستار بر چیده شدن پایگاههای نظامی آمریکا و خروج ٤٣٠٠٠ سرباز این کشور گردند چه باید کنند. بویژه اینکه این سربازان بقایای دوران جنگ دوم جهانی اند و اکنون به بقای آنان در ژاپن نیازی نیست.
● روسیه
سومین رقیب احتمالی برای آمریکا روسیه می باشد. پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی که نقش بزرگی در پیشرفت عمومی این کشور داشت، روسیه دچار بحرانهای بزرگ اقتصادی گردید. این کشور که در دورانی ٥٠ ساله عامل توازن جهانی بحساب می آمد، اکنون دوباره می کوشد موقعیت منطقه ای و بین المللی خود را باز یابد، روسیه گاهی بخاطر بدست آوردن وام با کشورهای غرب همراهی می کند و گاهی نیز برای فشار بر آمریکا با کشورهای با صطلاح "محور شر" رابطه حسنه برقرار مینماید.
آمریکا می کوشد با کمک به جدایی طلبان چچن و دخالت در گرجستان بر علیه منافع منطقه ای روسیه وارد عمل شود، اما تنها چیزی که موجب نگرانی آمریکا است، احتمال بقدرت رسیدن حزب کمونیست در روسیه است. حزب کمونیست روسیه تنها حزبی است که از یک سازماندهی و تشکیلات معتبر بر خوردار است. برزژینسکی برای رهایی از خطر رقابت احتمالی روسیه چنین پیشنهاد می کند که این کشور به سه بخش تجزیه نمایند: بخش اروپایی ،بخش سیبریه و بخش خاور دور.
● چین
همه استراتژیستهای آمریکایی در این زمینه وحدت نظر دارند که چین تنها و بزرگترین خطری است که آینده آمریکا را تهدید می کند.
چین پر جمعیت ترین کشور جهان و بیشترین رشد اقتصادی را در میان کشورهای پیشرفته جهان دارا است. از ابتدای سالهای ٩٠ قرن گذشته تا کنون میزان رشد اقتصادی آمریکا در حد متوسط ٣% بوده است. اما چین در همین دوره ١٠% رشد اقتصادی داشته است در عین حالی که حزب کمونیست نیز در قدرت است و سرسختانه از امنیت ملی و پیشرفت روز افزون کشور حمایت می کند.
کاندالیزا رایس در مورد چین اینگونه به اظهار نظر می پردازد: "در قاره آسیا چین تنها تهدید کننده منافع آمریکا می باشد. اگر چه امروز چین از نظر نظامی توانائی مقابله با آمریکا را ندارد ، اما این وضع ادامه نخواهد یافت و چین این وضعیت را بسود خود بر هم خواهد زد. بر این اساس ما باید چین را دشمن شماره یک استراتژیک خود بدانیم." وی سپس چنین ادامه میدهد: "ما باید بکوشیم چین را از نظام سوسیالیستی بسوی اقتصاد لیبرالی سوق دهیم، از طرفی بکوشیم این کشور را از پیشبرد برنامه های نظامی و فضایی باز داریم. در صورت عدم موفقیت باید با چین مقابله کنیم" .
شاید ما بر دروازه های جنگ سرد سوم میان آمریکا و چین قرار داریم. در اینجا به بخش دوم از هدف سیاسی در پیش ذکر شده که همانا تحمل برنامه امپریالیسم – صهیونیستی بر ملت های خاورمیانه تحت عنوان "خاورمیانه بزرگ" می باشد، می پردازیم.
● چگونگی تحمیل "خاورمیانه بزرگ"
برای صاحبنظران روشن است که یکی از اهداف آمریکا به عراق همانا حمایت از دولت صهیونیستی اسرائیل بود که بمثابه نوک پیکان زهرآگین آمریکا در منطقه عمل می کند. عملکرد دولت اسرائیل نمونه بارزی از گلوبالیزاسیون است که امپرالیسم آمریکا می کوشد آنرا در منطقه تحمیل نماید. تجاوز روزانه ارتش اشغالگر اسرائیل به مردم فلسطین و قتل و کشتار آنان ، تخریب خانه های مردم منطقه بر سرشان ، سرقت آبهای آنان و تخریب باغها و زمینهای زراعتی ، نسل کشی از مردم فلسطین بدون اینکه مانعی جلوی اسرائیل را بگیرد و آمریکا همچنان سر سختانه از اسرائیل حمایت می کند و چندی پیش بوش شارون را آشکارا مرد صلح نامید. جامعه بین المللی و سازمان ملل هم علیرغم صحبت از حقوق بشر و میثاقهای بین المللی اما هیچگونه تصمیم جدی بر علیه اسرائیل نمی گیرد. سال گذشته که ارتش اسرائیل به کشتار گسترده مردم فلسطین در اردوگاه جنین دست زد و علیرغم علنی بودن آن جنایت بزرگ و تخریب صدها خانه بر سر ساکنان آن باوجود فیلمهای تلویزیونی از وقوع جنایت باز هم جامعه بین المللی و آمریکا در این مورد سکوت کردند.و اینها همه از نتایج سحراست. هم اکنون بیشتر از هر زمانی شرایط اعمال برنامه "خاورمیانه بزرگ" فراهم آمده است. کشورهای منطقه ابتدا باید دولت اسرائیل را برسمیت شناخته و با قراری روابط دیپلماتیک و عادی سازی تجارت و بازرگانی و توریسم با این کشور، زمینه فرهنگ وسیاست را در منطقه آنطور که بتواند در هماهنگی با سیاستهای عمومی امپریالیست آمریکا قرار گیرد به پیش ببرند. پس از قراداد صلح میان مصر و اسرائیل ، سپس اردن و اسرائیل ، آنگاه نابودی کشور و دولت در عراق، هم اکنون زمان آن فرا رسیده است تا مقامت مردم فلسطین را نیز به نابودی بکشانند. در این مرحله قرار است همه سازمانهای سیاسی فلسطینی تصفیه گردند. هم اکنون یکی از رهبران جبهه خلق برای آزادی فلسطین بنام احمد سعدات در زندانی که بنام "گوانتامو" فلسطین نامیده می شود زندانی است و علیرغم اینکه مجلس ملی فلسطین و دیوان عالی راًی بر آزادی ایشان داده اند همچنان در زندان بسر می برد. اما دولت آمریکا می داند که پیشبرد برنامه های فوق در گروی نابودی کامل مقاومت در عراق است. دولت آمریکا هم اکنون نیروی عظیمی را برای سرکوب مقاومت و از میدان بدر کردن آن در عراق بکار می برد و در مرحله بعدی تصمیم دارد که کشور عراق را به سه بخش تجزیه نماید دولتی کردی در شمال ، دولتی شیعی در جنوب و دولتی سنی در مرکز عراق. دولت آمریکا همچنین در نظر دارد برای پایان دادن به مشکل آوارگان فلسطینی آنان را از اسرائیل ، اردن ولبنان به منطقه مرکزی عراق نقل مکان دهد.
● اهداف علمی و فرهنگی:
تایید و اعمال عقب ماندگی از راه ترور دانشمندان عراقی و تحکیم فرهنگ شکست، جبن و اختناق.
بنظر میرسد که آمریکا نمی خواهد آنچه را که در ژاپن و آلمان بعد از جنگ دوم جهانی پیش آمد در عراق بوقوع بپیوندد. آمریکا در این دو کشور کوشید با ساختن پایگاه متعدد نظامی موقعیت سیاسی خود را مستحکم نماید. اما ملتهای این دو کشور توانستند با استفاده و حمایت از دانشمندان خود به گسترش علم و دانش و تکنولوژی در کشور کمک کنند و همانطور که همگان شاهد بودند این دو کشور توانستند در مدت کوتاهی در زمینه رشد و صنایع و علوم به پیشرفتهای مهمی دست یافته و موقعیت های خود را در جهان مستحکم نمایند. دولت آمریکا قبل از شروع جنگ و در مرحله ای که گروههای تجسسی برای یافتن اسلحه کشتار دسته جمعی به عراق می فرستاد، بطرق خاص با دانشمندان عراقی به مصاحبه می پرداخت و در مورد جزییات زندگی آنان پرونده سازی می نمود و در مواردی بآنان وعده و عیدهای فراوان می داد و همگان بیاد دارند که در مرحله ای دولت آمریکا خواستار آن شد که این دانشمندان برای انجام عمل تحقیقات به خارج عراق مسافرت کنند ، بهانه دولت آمریکا این بود که اینان در عراق از ترس صدام حقیقت را نخواهند گفت. هم اکنون دولت آمریکا با داشتن مشخصات کامل آنان و اینکه کشور در اشغال آنان است براحتی می تواند آنانرا زیر فشار قرار داده و یا براحتی آنانرا ترور نماید. بنا بنوشته مطبوعات عراقی و هئیت علمی دانشگاه بغداد، تا کنون چند صد نفر از این دانشمندان بطریق مرموزی بقتل رسیده اند.
این شیوه قتل دانشمندان و تهدید آنان در آلمان و ژاپن اتفاق نیفتاده، دلیل دیگر عمدی بودن ترور دانشمندان در عراق این است که در این کشور، تنها دانشمندان علوم فیزیک و صنایع اسلحه، کشته نمی شوند بلکه این کشتار شامل تعداد زیادی دانشمند رشته های علوم دیگر همچون، کشاورزی، برق، داروسازی،معماری و غیره می باشد که نشان دهنده آنست که منظور اشغالگران آمریکایی تهی نمودن جامعه عراق از هر گونه تخصص می باشد.
هم اکنون یک هزار و چهارصد دانشمند در زندانهای عراق بسر میبرند که انواع فشار و شکنجه در مورد آنان بکار میرود. بنا به گفته دکتر فایق امین مدیر بخش تشریحات بیمارستان بغداد، علت قتل دکتر " محمد ازمیرلی" دانشمند شیمی عراقی وارد شدن ضربه دسته هفت تیر بر مخچه (قسمت گودی گردن در پشت سر) وی بوده است. این حادثه در آخر ماه می سال ٢٠٠٤ انجام گرفت.عمل تعقیب و ترور دانشمندان عراقی بوسلیه "موساد" سازمان جاسوسی اسرائیل در عراق انجام می گیرد، و باز بنا بگفته هدی نغیمی رئیس بخش تحقیقات دانشگاه بغداد، تا کنون ١٥٠ دانشمند عراقی که نام و مشخصات آنان رسماً منتشر شده، بتوسط موساد بقتل رسیده اند. میتوان از برجسته ترین اینان بنامهای دکتر عبداللطیف میاّح رئیس بخش مطالعات دانشگاه بغداد، دکتر محمد راوی رئیس دانشگاه بغداد، دکتر فلاح دلیمی معاون دانشکده علوم، دکتر صبری بیاتی استاد جغرافیای دانشگاه بغداد، عماد سرسم، که شخصیتی علمی و بسیار بر جسته و مورد احترام همگان بوده است، نام برد که همگی یا در منزل خود و یا در دانشگاه بقتل رسیده اند.
با شهرت یافتن فشار بر زندگی این دانشمندان تاکنون بیش از دوهزار از اینان مجبور به ترک کشور گردیده که بدون شک زیان بزرگی برای بنیه علمی کشور است. در تاریخ ١١ ماه آوریل ٢٠٠٣ تعدادی از این دانشمندان با ارسال پیامی بوسیله پست الکترونیکی به دوستان خارج از کشور خود در مورد وضیعیت غم انگیز خود توضیح داده و اینکه آنان دائماً بوسیله نیروهای اشغالگر تهدید می شوند، منازل آنان گاه و بیگاه مورد تفتیش قرار می گیرد. مراکز عملی و کتابخانه ها بوسیله افراد تحریک شده مورد هجوم قرار گرفته و بتاراج برده می شوند و در نهایت چنین متذکر شده اند که دانشگاه موصل که یکی از مراکز مهم علمی عراق بوده تبدیل به ویرانه شده است.
توضیحات بالا شرح عجولانه ای از استراتژی آمریکا در منطقه بود ، اما در این مسیر اهدافی تاکتیکی نیز وجود دارد که به نمونه آنان اشاره می شود: نخست میلیتاریزه کردن اقتصاد بمنظور غلبه بر بحران اقتصادی و دوم سرکوب مقاومت کارگران و یا کشورهایی که بنحوی از انحا مخالف پیشبرد گلوبالیزاسیون باشند.
● نظامی کردن اقتصاد برای حل بحران امپریالیستی
١٩٩٨ موج گسترده ای از ترور و اختناق را بر علیه - دولت آمریکا در سالها جنگ سرد ١٩٤٨ بسیاری کشورها و شخصیت های سیاسی براه انداخت واینهمه تحت عنوان مبارزه با کمونیسم به پیش برده می شد. قتل پاتریس لومومبا ، چه گوارا ،سامارا ماشل ، آلنده و توماس ساکارا ،از این نوع اند. در اندونزی این جنگ ضد کمونیستی موج کشتار بیش از نیم میلیون نفر از شخصیتهای علمی کادرهای کارگری و اتحادی های و غیره گردید و این در کنار جنگهای گسترده تری بود که در ویتنام ، لائوس ، کوبا ، کره و عراق براه انداخته شد. این موج مبارزه ضد کمونیستی در خود آمریکا تحت نام "مک کارتیسم" نیز دامن شخصیتهای بسیاری از جمله هنرمندان ، و رهبران کارگری را نیز گرفت. با شروع قرن ٢١ ، سرمایه داری امپریالیستی با بحران عمیقی روبروست.
اکنون دیگر با برنامه های کوتاه مدت که حالت مسکن را داشته باشد، نمی توان بر مشکلات فائق آمد. دیگر نمی توان با پرداخت وام بیشتر به کشورهای جهان سوم آنان را مورد بهره برداری قرارداد. هم اکنون شدت فقر و محرومیت دربسیاری از این کشورها در حدی است که آنان قادر به پرداخت بدهیهای سابق خود نیز نیستند. قابل توجه اینکه آمریکا خود نیز یکی از بدهکارترین دولتهای دنیا است ، مجموع بدهکاری دولت آمریکا ١٨٤% کل تولید ناخاص ملی است. یعنی این دولت خود ١٨٠٠٠ میلیارد دلار مقروض است، اما مشکل اصلی دولت آمریکا اضافه تولید در دو بخش اصلی اقتصاد این کشور یعنی ماشین سازی و صنایع پولاد است. تولید اتومبیل در آمریکا سالانه ٧٥ میلیون و مقدار فروش در بازار تنها ٥٠ میلیون است و ٢٥ میلیون اتومبیل اضافه تولید ١٩٩٩ بترتیب ٣٤٠ و ١٥٠ - در بازار آمریکا است. در مورد صنایع پولاد در سالهای ١٩٩٨ میلیون تن پولاد اضافه در بازار تولید شده است. در سال ٢٠٠١ ، یک ملیون و دویست هزار نفر در آمریکا کار خود را از دست داداند. دولت آمریکا به ضرورت جنگ تازه ای نیاز داشت تا بتواند بر بحران عمیق درونی غلبه کند.
همه دلایل نشان می دهد که بحران نظام سرمایه داری جهانی همه ساله شدت یافته است. در سال ١٩٩٧ همگان شاهد در هم ریختگی اقتصاد کشورهای با صطلاح "پلنگان آسیا" بودیم. سنگاپور، تایوان و کره در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. در ماه آوریل ٢٠٠٠ بازار بورس در "وال استریت" در هم ریخت و سپس نوبت به یکی از دانش آموزان دست آموخته بانک جهانی یعنی آرژانتین رسید و همگان شاهد ورشکستگی کامل این بودند. تحلیلگران اقتصادی حدس می زدند که ممکن با بحرانی از نوع سال ١٩٢٩ روبرو گردند و تا کنون هم سایه این بحران در گشت و گذار است.
● تمرکز انحصارات
کل اقتصاد جهان هم اکنون در دست تعداد معدودی از شرکتهای چند ملیتی متمرکز شده است. گسترش فقر بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون نفر از جمعیت کره زمین روزانه با مبلغی در حد یک دلار زندگی می کنند. قدرت خرید کارگران یکصد کشور جهان رو به سقوط نهاده و نسبت به ١٥ سال پیش بشدت سقوط کرده است. بعلت سوء تغذیه هر سه ثانیه یک کودک زیر پنج سال جان خود را از دست می دهد. رشد معاملات بورس در بازار جهانی: مبلغ یک میلیارد ویکصد میلیون دلار روزانه در این بازار مبادله می گردد. این مبادله موجب آن می شود که در هر ٣ ثانیه سود عظیمی را نصیب سه نفر نماید که برابر است با در آمد ٤٨ کشور فقیر در سال. گسترش بدهکاری کشورهای فقیر از سال ١٩٧٠ تا کنون به ٢٥٠٠ میلیارد رسیده است. در همین دوره این کشورها مبلغ ٤٠٠٠ میلیارد دلار بابت بهره و خدمات پرداخت کرده اند. در حقیقت می توان گفت که کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند کمک نموده و در مقاله ای من توضیح داده ام که چگونه فقر در هر دقیقه ٢٥٠ هزار دلار به کشورهای ثروتمند می پردازند. هر چقدر نظام سرمایه داری بکوشد با تحمیل جنگ و بردگی بر توده های میلیونی در سراسر جهان از شدت و حدت اوضاع موجود بکاهد، نخواهد توانست از سرنوشت محتوم خود که همانا نابودی این سیستم ضد انسانی است فرار کند. بشریت تا کنون هیچ نظامی را اینگونه ظالمانه بخود ندیده است. نظام سرمایه داری از چهار چوب نظریه پردازان اولیه خود همچون آدام اسمیت و دیوید ریکاردو بدر آمده و از تئوریهای کینزی نیز گذشته است. امروز ضوابط دولتها توسط تعدادی از شرکتهای چند ملیتی که مقر ثابتی نداشته و در گوشه و کنار جهان پراکنده اند در هم شکسته شده است. اینان خارج از حیطه دولتها، قوانین و ضوابط مورد نظرخود را دارند. شعار اصلی این شرکتها جهانی "عبور بسوی بازار" است و یا فتح هر بیشتر بازارهای کشورهای فقیر. هم اکنون شش سال از تاسیس سازمان تجارت جهانی میگذرد و کشورهای بسیاری بزیر سلطه و قوانین این سازمان در آمده اند، در آمد ١٥ شرکت جهانی مساوی است با کل در آمد ١٥ کشور در جهان. برنامه ریزیهای اقتصادی این سازمان موجب فقر و مسکنت هر چه بیشتری از ملتها گردیده و قدرت خرید کارگران را پایین آورده است، حتی کشورهای صنعتی و از جمله آمریکا نیز از این تهاجم بی بهره نبوده اند، از اینجاست که امپریالیسم آمریکا می کوشد با راه اندازی جنگ خون تازه ای در رگهای اقتصاد راکد شده بجریان اندازد.
برای مثال دولت کویت اخیراً قرار دادی را با آمریکا بمبلغ ٩٠ میلیارد دلار برای خرید تجهیزات جنگی به امضا رسانیده که شامل توپ و تانک و بسیاری افزارهای مخابراتی است که می تواند محرک تازه ای برای کارخانه های اسلحه سازی آمریکا باشد. بعضی نظریه پردازان نظامی- اقتصادی آمریکایی در مورد سالهای جنگ ویتنام تحقیقاتی نموده و نتیجه گیری خود را اینگونه ارائه می دهند: "برای رونق اقتصاد هیچ چیزی جایگزین جنگ نمی شود، به هیچ چیز دیگری نمی توان اندیشید، اقتصاد جنگی کار را برای کارخانه دار و کارگر فراهم می کند، جنگ در گذشته و حال عنصر اصلی رونق بازار محسوب میگردد، جنگ ، جنگ به تنهایی قادر است تا مشکل اضافه تولید را حل نماید". آیا می توان کلماتی واضح تر از این یافت که آمریکا بحران خود را با آن حل کند ، از اینجا می توان پی برد که چرا دولت آمریکا روزانه یک میلیارد دلار بودجه برای ارتش اختصاص می دهد.
درهم شکستن مقاومت کارگران و دولتهایی که مخالف گلوبالیزاسیون هستند شدت یافتن تضادها موجب رشد مبارزات مردم می گردد، این مبارزات در درجه اول از درون خود کشورهای امپریالیستی آغاز گردیده است. تظاهرات عظیمی که در شهر "سیاتل" آغاز گردید و به شهر "جنوا" در ایتالیا رسید ، موج تازه ای از مبارزات نسل نوین کارگران و سایر بخشهای اجتماعی بود که برای زندگی بهتر بر علیه شرکتهای بزرگ چند ملیتی انجام گرفت. آنان بر علیه فقر و جهل و غارت بپاخاستند و شعارهای تازه ای در جهان سر دادند که "جهان دیگری ممکن است" برای اولین بار پس از فروپاشی شوروی و درست بر عکس آنانی که فکر می کردند سوسیالیسم مرده است دوباره هم پرچم سرخ، عکس رهبران سوسیالیسم همچون کارل مارکس و انگلس، برافراشته شد. مرحله نوین مبارزه موجب گرفتاری فراوانی برای گردانندگان گلوبالیزاسیون شده و هم اکنون مدتی است که سران شرکتهای چند میلیتی دیگر براحتی نمی توانند کنفرانسهای خود را برگزار کنند. برگزاری جلسات آنان موجب اعتراضات و تظاهرات عظیم ملیونها نفر و درگیریهای خسته کننده با پلیسهای سرکوبگر می گردد. در اسپانیا پانصدهزار نفر بر علیه نخست وزیر جنگ طلب این کشور دست به تظاهرات زدند. دولت برای پیشگیری از حوادث غیر مترقبه دست به بسیج ارتش، هواپیما و توپ و تانک زد . در اسپانیا حالت جنگی برقرار شده بود. در سایر کشورها همچون برزیل، هلند، مونتریال کانادا ، میلیونها نفر بر علیه این شرکتها بپا خاستند. هم اکنون سازمانها،احزاب و موسسات کوچک و بزرگ زیادی در همه ی کشورها ی جهان خود را هر روز بیش از پیش سازماندهی می کنند تا مبارزات خود را بر علیه شرکتهای بزرگ چند ملیتی و گلوبالیزاسیون به پیش ببرند.
دولت آمریکا جنگ تجاوزکارانه ای را بر علیه دولت مستقل عراق و مردم این کشور براه انداخت و هم اکنون نیز بر همگان آشکار گردید که اسلحه کشتار جمعی و القاعده، دروغهای بزرگی بیش نبودند. کشور عراق بعلت این جنگ تبدیل به خرابه ای شده و میلیونها نفر از مردم این کشور در فقر و بیچارگی و سر در گمی بسر می برند. اما پیام دولت آمریکا از شروع این جنگ تجاوز کارانه این است که اگر هر کشوری بخواهد از خواسته های وی تخطی کند، سرنوشتی مانند عراق خواهد داشت. دولت آمریکا از قبل اینگونه کشورها را به سه بخش تقسیم نموده است. کشورهای اسلامی شامل ایران ، سوریه ، لیبی و سودان، کشورهایی که شبه سوسیالیستی اند همچون چین ، کره ، کوبا ، برمه و لائوس و کشورهایی که سمت گیری ناسیونالیستی و استقلال طلبانه دارند همانند برزیل و ونزوئلا. در برزیل برای اولین بار یک شخصیت چپ گرا در راس دولت قرار گرفته و در ونزوئلا هوگو چاوز که حاضر نیست دستورات دیکته شده توسط دولت آمریکا را بپذیرد و بهمین جهت تا کنون چند توطئه توسط آمریکا در این کشور انجام گرفته که اگر حمایت عمومی ملت ونزوئلا نبود، سرنوشت این کشور نامعلوم بود.
حجم عظیم دستگاه میلیتاریستی امپرپالیستی که در اختیار آمریکاست و ابزارهای مالی و اداری دیگر ملی و یا گلوبالیزاسیون ، پایان این تونل ظلمانی و حاکمیت بربر منشانه است. سوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که آیا امکان وجود شمعهایی روشن در درازای راه این تونل ظلمانی وجود دارد یا نه؟ بنظر من آری ، چنین شمعهایی نور دهنده ای وجود دارند. جنبش جهانی ضد گلوبالیزاسیون یکی از این شمعهای نورانی وامید بسوی آینده است. دیگری مقاومت قهرمانانه ملت عراق است بر علیه یکی از بزرگترین دستگاه ماشین جنگی که تا کنون بشریت بخود دیده و تا کنون نیز ضربات سختی بر آن وارد کرده است. علیرغم خیانت های عظیمی که بر علیه ملت عراق بوقوع پیوست، این جنبش براه خود ادامه می دهد، همانند مقاومت ملت کوبا که علیرغم چهل سال تحریم اقتصادی همچنان استوار بر جای مانده است.ظ مبارزه با شکوه مردم فلسطین نیز یکی از این شمعهای نورانی است. علیرغم همه امکانات مالی و تکنولوژیکی که آمریکا در اختیار اسرائیل قرارداده، مقاومت در فلسطین همچنان ادامه دارد و همچنان که قدرت دولت نژادپرست آفریقای جنوبی در نهایت در هم شکسته شده اسرائیل نیز در نهایت سرنوشت بهتری نخواهد داشت. قراردادهای اسارت بار نخواهند توانست بردگی را به مردم فلسطین تحمیل کنند، این قرار دادها ، تا آنجا اعتبار دارند که به منافع مردم خدمت کنند و گرنه مشروعیت ندارند و دیر یا زود توسط توده های محروم در هم پیچیده خواهند شد. انسان بسوی ایجاد تمدنی پیش می رود که در آن ظلم و ستم و احجاف وجود نداشته باشد.
اهداف و برنامه های آنان در برابر ماست و ایستادگی و مقاومت ما در برابر آنان سوسیالیسم و یا بربریت.
نوشته : دکتر عبدالله سعد
محقق دانشگاه تور در فرانسه
از سایت منظره عمومی جنگ
برگردان : احمد مزارعی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه