پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


سرمایه‌های بوردیو


سرمایه‌های بوردیو
در ادبیات اولیه سرمایه اجتماعی یافتن نام پی یر بوردیو، نظریه پرداز اجتماعی فرانسوی، به عنوان یکی از بنیانگذاران اصلی آن امری عادی بود، ولی به تدریج با توسعه این ادبیات او این جایگاه را از دست داد. واقعیت این است که بوردیو در دیگر حوزه های نظریه اجتماعی چهره ای مهمتر به شمار می رود.
او در پرآوازه ترین کتابش، تمایز (۱۹۷۹ Distinction, ) می کوشد نشان دهد که چگونه تمایزات فرهنگی ایجاد، به کار گرفته و با قشربندی اجتماعی مرتبط می شوند. معهذا او در اثر بعدی اش، کنش های مقاومت (۱۹۸۹ Acts of Resistance, ) تمایز را برحسب دسترسی به انواع مختلف سرمایه که سرمایه اجتماعی یک نوع از آن است بررسی می کند. در واقع، سرمایه اجتماعی فقط یکی از انواع سرمایه غیراقتصادی است که بوردیو در نوشته هایش از آن استفاده می کند. علاوه بر این، او مفاهیم دیگری نظیر سرمایه فرهنگی و نمادین را مطرح کرده است ولی این مفاهیم به اندازه سرمایه اجتماعی، جز در حوزه های بسیار تخصصی، مورد استفاده قرار نگرفته اند.
اما دلایل متعددی برای کاهش اهمیت بوردیو در ارتباط با مفهوم سرمایه اجتماعی، مفهومی که او سهم بزرگی در پیدایش اش داشت، وجود دارد.
۱) اولاً بوردیو طبق سنت نظریه پردازی اجتماعی فرانسوی به شدت مجردگراست و بدون شک همین مساله برای ذهن تجربه گرای انگلوساکسونی، خصوصاً جایی که به مفهوم سرمایه اجتماعی ربط می یابد، مساله ای بسیار مشکل آفرین است.
از نظر سنت انگلوساکسونی، پژوهش های بوردیو درباره سرمایه اجتماعی در واقع منبعی برای مطالعه رابطه تجربی بین قشربندی اجتماعی و کنش اجتماعی است و نه درباره درک معانی و اهمیت آنها. این نقطه نظر به خصوص با پژوهش های موردی بوردیو در همین راستا، که ارتباط موفقیت با کسب مدارک آموزشی را بررسی کرده، تقویت شده است.
۲) ثانیاً، همان گونه که از آثار بوردیو برمی آید، او به شدت درگیر با موضوع های مرتبط با فرهنگ است و مطالعه آثار او بیش از آنچه برای کسب دانش در زمینه مطالعات فرهنگی لازم است پرزحمت است. بنابراین برای کسانی که می خواهند مفهوم سرمایه اجتماعی را به کار گیرند آثار او خارج از گستره و اهداف پژوهش آنهاست.
۳) ثالثاً، بوردیو به عنوان یک نظریه پرداز فرهنگی، به شدت مصمم به پیمودن مسیری است که بین فهم مارکسیسم جزمی و حتمیت گرایی طبقاتی و تولیدی آن و خیال پردازی های مرتبط با ذهنیت اغراق آمیز پست مدرنیسم وجود دارد. بنابراین، از یک سو، او معتقد به حضور اقتصاد و روابط اجتماعی، ساختارها و گرایش ها و واقعیات زندگی روزمره است و این باور را می توان از حمله بی رحمانه او به ژان بودریار، عزیز دردانه پست مدرنیسم، مشاهده کرد.
احتمالاً به خاطر می آورید که چگونه پیامبر پیکره (Simulacrum) در ژانویه ۱۹۹۱ در روزنامه لیبراسیون اعلام کرد؛ «هیچ جنگی در خلیج غفارسف وجود نخواهد داشت.» چند ماه بعدتر این متظاهر کبر مجموعه ای از تحلیل هایش را زیر عنوان «جنگ خلیج غفارسف به وقوع نپیوست» به ما ارائه کرد. اینچنین فراری از واقعیت... بیش از پیش شبیه یک اختلال روانی به نظر می رسد. ولی اتفاقاً نشانه ای وجود دارد که نشان می دهد بودریار، در واقع، جهان مبادلات واقعی را ترک نکرده است. وقتی که مجله اشپیگل از او پرسید که آیا او دعوت بازدید از میدان نبرد در عراق را خواهد پذیرفت یا نه، او پاسخ داد؛ «من با امر مجازی امرارمعاش می کنم.»(۱۹۹۵ Bourdieu & Haacke,).
از سوی دیگر، بوردیو برای نشان دادن همبستگی تزلزل ناپذیرش با طبقه کارگر، به شدت روشنفکرانی را که، برخلاف بودریار، بر طرد احکام ظاهراً خلل ناپذیر واقعیات اقتصادی پای می فشارند، ملامت می کند. چرا که با مقهور شدن در برابر آموزه های نئولیبرالی و حتی حمایت از آنها نیت خود را نشان داده اند. بوردیو بر این باور است که روشنفکران از صداقتی که از آنها انتظار می رود و مسوولیت سنگین شان دست کشیده اند. (۱۹۹۸)
معهذا، شاید یکی از دلایل عمده نادیده انگاشتن بوردیو در ادبیات متاخر سرمایه اجتماعی، تنوع کاربرد واژه سرمایه در آثار اوست. او سرمایه را به چندین دسته، یعنی سرمایه اقتصادی، فرهنگی و نمادین تقسیم می کند و هر یک از آنها به لحاظ فعالیت های خاصی به نوبه خود به سرمایه دانشگاهی، حرفه ای، ادبی، علمی، حقوقی - اقتصادی، فلسفی، سیاسی، اطلاعاتی و آموزشی تقسیم می شود.
گاهی سرمایه اقتصادی صرفاً به منزله منابع تلقی می شود (۱۹۹۶ Bourdieu, ) و منابع مطلوب منابعی هستند که به آسانی قابل تبدیل به پول هستند. سرمایه فرهنگی، که خود دارای سه شکل کلی - متجسم، عینیت یافته و نهادینه شده - است، معمولاً با قابلیت های ایجاد شده و شناخته شده مختلف اجتماعی، به خصوص قابلیت هایی که رسماً از طریق آموزش و سایر اشکال دستاوردهای اجتماعی ایجاد می شوند، مشخص می شود.
اما نشانه سرمایه نمادین، اعتبار است، مثلاً در شهرت، نیکنامی یا بزرگی. بوردیو ارتباط ها و شبکه های اجتماعی را جاهایی برای یافتن سرمایه اجتماعی می داند. (۱۹۸۶,۱۹۹۶ Bourdieu,). خانواده یکی از مثال های مورد علاقه او در این زمینه است؛ «بنابراین، شبکه ای از روابط خانوادگی می تواند محل گردش غیررسمی سرمایه باشد.» (۱۹۹۶) این امر می تواند موجب «تمرکز فوق العاده سرمایه نمادین»، به خصوص در امکان بالقوه ازدواج فرزندان، شود. (۱۹۹۶) بوردیو می نویسد؛ در یک جهان اجتماعی همانند جامعه فرانسوی و بدون شک در جامعه امروز امریکایی، این قدرت های اجتماعی بنیادین، طبق تحقیقات تجربی من، عبارتند از اول سرمایه اقتصادی در انواع مختلف، دوم سرمایه فرهنگی یا بهتر بگوییم، سرمایه اطلاعاتی باز هم در انواع مختلف و سوم دو نوع از سرمایه که به شدت به همدیگر همبسته اند؛ سرمایه اجتماعی که متشکل از منابع مبتنی بر ارتباط ها و عضویت گروهی است و سرمایه نمادین، که شکلی از سرمایه است که انواع مختلف سرمایه، وقتی مشروع شناخته شوند، به خود می گیرند. (۱۹۸۷)
چون بوردیو مفهوم سرمایه را آگاهانه و از روی عمد به مقولاتی که صریحاً مقولاتی اقتصادی نیستند تسری می دهد، بنابراین این مفهوم محتوای تحلیلی وسیع تری می پذیرد، و به خصوص به مفهوم قدرت متصل می شود، در واقع با اشاره به «انواع مختلف سرمایه» (یا قدرت)، سرمایه و قدرت هم معنا می شوند. به طوری که پستن (۱۹۹۳ Postone, ) می نویسد؛ «مفهوم سرمایه بوردیو که نه مارکسی و نه رسماً اقتصادی است، دربرگیرنده توانایی اعمال کنترل بر آینده خود فرد و آینده دیگران است. به عبارت دقیق تر، این سرمایه شکلی از قدرت است.» بوردیو اما تمرکز این قدرت ها را در داخل دولت می بیند.
او می نویسد؛ دولت حاصل و فرآیندی از تمرکز انواع مختلف سرمایه است؛ سرمایه نیروی مادی یا ابزار اعمال زور (ارتش، پلیس)، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی (یا بهتر بگویم) سرمایه اطلاعاتی و سرمایه نمادین... و این امر به ظهور یک سرمایه خاص کاملاً دولتی می انجامد... که دولت را قادر می سازد بر حوزه های مختلف و بر گونه های خاص و مختلف سرمایه و به ویژه بر میزان تبدیل آنها به یکدیگر اعمال قدرت کند. (۱۹۹۸)
اینجاست که بوردیو مفهوم متغیری از سرمایه را برای فعالیت های مختلف درون دولت به کار می برد. مثلاً دولت به عنوان یک بانک مرکزی (اعتبار نمادین)، نوعی وام دهنده آخرین برای جامعه است که مجموع میزان سرمایه های آن بیش از تک تک اجزای آن است.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که سرمایه نه تنها به طور کلی قدرت است بلکه به خصوص انواع قدرت است حتی اگر به اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا نمادین طبقه بندی شود. از این گذشته سرمایه در شکل اقتصادی اش آزادانه به عنوان استعاره به کار می رود و زبان و مفاهیم اش به آسانی به کار گرفته می شوند.
اتصال سرمایه به استعاره، افراد، منابع و قدرت نیز به استفاده فراتاریخی می انجامد. بنابراین برای مثال منزلت اشرافی نشـات گرفته از مناسبات پیشاسرمایه داری به عنوان شکلی از سرمایه اجتماعی تلقی می شود. بوردیو می نویسد؛ لقب اشراف زادگی شکل تمام عیار سرمایه اجتماعی نهادینه شده است که شکل خاصی از رابطه اجتماعی را به شیوه ای پایدار تضمین می کند. (۱۹۸۶) او خود اذعان می کند که منشاء مفهوم سرمایه اش مناسبات پیشاسرمایه داری بوده و از آنها نسخه برداری شده است و سرمایه نمادین هم از همین موضوع نشات گرفته است تا افتخار و بزرگی را در این جوامع تبیین کند.
بوردیو به رابطه بین انواع مختلف سرمایه که تا حدودی در تضاد با یکدیگر هستند و نحوه تبدیل یکی به دیگری می پردازد. (۱۹۸۶)
او علاقه مند است بداند که چگونه هنرمند استقلالش (سرمایه فرهنگی) را حفظ می کند در حالی که به منابع مادی (سرمایه اقتصادی) متکی است، ارزش های نسبی اشکال سرمایه در کسب شغل در مدیریت عمومی و خصوصی چیست، چگونه توزیع سرمایه فرهنگی و نمادین موجب بازتولید سلسله مراتبی از سلیقه ها و موقعیت های اجتماعی - اقتصادی می شود؟ بوردیو به رغم استفاده از سرمایه در مورد این فعالیت های مختلف، تمایز ساختاری و منطقی شفافی را بین آنها به خصوص در معناهایی که به آنها متصل اند، حفظ می کند.
خانواده و احساسات مرتبط با زندگی خانوادگی بهترین مثال است. زیرا خانواده نمی تواند به اقتصاد تجاری مبدل شود همان گونه که عشق اگر تجاری شود نفی می شود. بوردیو می نویسد؛ با ایجاد اقتصاد و عمومیت یافتن مبادلات پولی و روحیه حسابگری، اقتصاد خانواده دیگر الگویی برای سایر روابط اقتصادی ارائه نمی کند.
اقتصاد خانواده که در منطق خاص خود توسط اقتصاد مبتنی بر بازار مورد تهدید قرار گرفته است، به طور فزاینده ای منطق خاص خودش، منطق عشق، را حفظ می کند... بنابراین یک فرد می تواند مخالف منطق مبادلات جنسی خانوادگی باشد، که هیچ قیمتی ندارد و منطق روابط جنسی مبتنی بر بازار که یک قیمت بازاری علنی دارد و با مبادلات پولی مجاز می شود.در مورد دین نیز همین نکته صادق است؛ اگر دین به عنوان یک نهاد اقتصادی تلقی شود، به جنجال و بی ایمانی می انجامد.
شاید دلیل اصلی کاهش حضور بوردیو در ادبیات امروز سرمایه اجتماعی آشفتگی ای است که او در مفهوم سرمایه ایجاد کرده است، ولی نام او در ارتباط با سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین در دنیای روشنفکران و اهل فکر همچنان بر سر زبان ها است.
منبع : روزنامه شرق