شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

گریه نکن ، آواز بخوان


گریه نکن ، آواز بخوان
● تك نگاری بازی پرتغال - هلند
اگر شیفته فوتبال هستی، نمی شود كه در آلمان باشی و روزی را در خانه یا هتل سر كنی. از جمع آن عده خبرنگاری كه به آلمان آمدند و رفتند تنها چند نفری مانده اند كه این تعداد هم تا مرز خودكشی برای فوتبال پیش رفته اند. عادل فردوسی پور، پیمان اسعدیان (شبكه خبر) و بهمن اسدی (كیهان ورزشی) این گروه بازمانده را تشكیل داده اند كه البته تنها در هنگام مسابقات و در مركز رسانه ای ورزشگاه ها همدیگر را ملاقات می كنند.
توافق نامه نانوشته این عده نیز ظاهراً این است كه تا جان دارند فوتبال تماشا كنند و همین مسئله باعث شده كه نیمی از شبانه روز این عده در قطار سپری شود. قطارهایی كه از بد حادثه اگر در زمره قطارهای مدل قدیمی باشند اشك درمی آورند. اوضاع در ساعات بعد از مسابقات به شدت وحشتناك است و اگر زود نجنبی مجبوری ۶-۵ ساعت در راهروها، روی زمین در كنار تماشاچی هایی كه تا خرخره خورده اند، شب را بگذرانی.
با این وجود برای كسی كه تشنه فوتبال است این بعد مسافت و این شب بیداری های توانفرسا در قطار چندان اهمیت ندارد. البته همه آنهایی كه امروز به عنوان خبرنگار در بازی ها حضور دارند مشتاق فوتبال نیستند و در حدود نیمی از آنها فقط سر در لپ تاپ های خود دارند و به هنگام مسابقه فقط ۴۵-۴۰ دقیقه نگاهی به زمین می اندازند. در تمام آن دقایق یا مشغول «ادیت» عكس های بازی هستند یا تایپ مطلب و یا حتی بستن صفحه در همان ساعت و با دست خودشان؛ اموری كه ظاهراً می توان در بیرون از استادیوم نیز به آسانی انجام داد. در حقیقت جماعت خبرنگار فوتبال را باید بر دو گروه دانست: یكی آنكه شیفته فوتبال است و یكی كه شیفته كار است.كاش گروه دوم اجازه می داد به جای آنها خبرنگارانی كه مشتاق تماشای بازی ها هستند به ورزشگاه ها می آمدند.
هلندی ها هم مثل مكزیكی ها بعد از باخت آه و ناله نكردند. صدای خنده های آنها با وجود این شكست به آسمان می رسید. یكی از آن هلندی های سرخوشی كه بعد از شكست در صف غذای یكی از رستوران های ایستگاه قطار مركزی نورنبرگ بلند بلند آواز می خواند به این سئوال كه چرا بعد از این باخت آسوده خاطر است چنین جوابی داد: « Not cry , Song » یعنی گریه نكن، آواز بخوان.
این استدلال را اما آنها نه تنها در مورد فوتبال كه درباره كل زندگی هم به كار بسته اند. اروپایی هایی كه در خیلی از مسائل جلوتر از ما هستند به زندگی هم به چشم یك بازی فوتبال و یك تفریح نگاه می كنند. انگار به دنیا آمده اند كه لذت ببرند. و این طرز فكر حتی به هنگام شكست حفظ می شود. شعارشان در حقیقت این است: «بدون اینكه حقی را پایمال كنی، از زندگی لذت ببر.» همان چیزی كه سالیان سال است ما می خواهیم از راه عرفان به آن برسیم.
دو سه نفر از آن هلندی هایی كه خودشان را به نورنبرگ رسانده بودند و شب هنگام بعد از بازی راهی خانه های خود می شدند امیدوار بودند ماركو فان باستن همچنان سرمربی تیم ملی فوتبال كشورشان بماند. آنها با وجود آن كه اعتراف می كردند یكی از سخت ترین شكست های فوتبال خود را تجربه كرده اند، اما در عین حال آرزو داشتند «ماركو» در پست خودش بماند.
می گفتند تیم جوان هلند فقط ۱۲-۱۰ بازی را به همراه فان باستن تجربه كرده و هنوز طرفین با یكدیگر كاملاً آشنا نشده اند. و به همین علت نیز شاگردان بی تجربه فان باستن وقتی به دنبال گل تساوی می دویدند نمی توانستند تاكتیك های متنوعی را به كار بگیرند، آنها توضیح می دادند كه ماركو حق داشته چند بازیكن باتجربه مثل سیدورف را دعوت نكند. دلیل شان این بود كه سیدورف در تیم ملی هلند فقط ۲۰ دقیقه مفید بازی می كند و باقی دقایق گم است. در عین حال سرخوردگی آنها از بابت غیبت رودفان نیستلروی كاملاً مشهود بود. یكی از آنها با دلخوری گفت: «واقعاً نفهمیدم مشكل اصلی ماركو و نیستلروی از كجا شروع شد. به هر حال حیف بود كه نیستلروی در این بازی نبود. دو سه موقعیت گل به وجود آمد كه اگر او بود بازی مساوی می شد.» به هر حال فان باستن با وجود شخصیت جذابی كه دارد یك مربی مدرن محسوب می شود؛ كسی كه ستاره ها برایش مهم نیستند و به همه به عنوان یك مهره نگاه می كند.
شاید اگر فان باستن شخصیتی مثل اسكولاری داشت هلندی ها در مسابقه پرتنش یكشنبه شب نمی باختند. ماركو در كل بازی آرام و با پرستیژ غلت خوردن توپ را تماشا كرد و واكنش هایش به این محدود می شد كه یا بلند شود و به نیمكت تكیه بدهد و یا اینكه دست در جیب كند و نزدیك زمین بیاید. در نقطه مقابل، پرتغالی ها در تمام دقایق بازی اسكولاری را در دو قدمی خودشان و با جست وخیزی وحشتناك می دیدند.
گاهی كه یكی از بازیكنان لب خط این تیم در نزدیكی نیمكت خودی پا به توپ می شد، اسكولاری به موازاتش می دوید و فریاد می زد. مربی برزیلی پرتغال كه تازگی ها سرود ملی این كشور را هم به هنگام شروع بازی ها زمزمه می كند، در جریان بازی هنگامی كه هلندی ها بازی جوانمردانه را رعایت نكردند، به زمین و زمان فریاد كشید و حتی تا نزدیكی های فان باستن رفت و به او پرخاش كرد. اما فان باستن حتی نگاه هم به اسكولاری نكرد، با این وجود تیمی كه در نهایت بازی نفس گیر را برد، پرتغال بود كه البته شانتاژ های اسكولاری در این پیروزی نقش پررنگی داشتند. او ما را به یاد نكته دیگری هم می انداخت و آن شباهت عجیب حركاتش با ناصر ابراهیمی خودمان بود. همان تی شرت یقه دار سفید و شلوار ورزشی كه ابراهیمی می پوشید بر تن او بود و دقیقاً همان كارهای ناصرخان را انجام می داد. با این تفاوت كه پشتك نمی زد. تصور این كه اسكولاری روزی سرمربی تیم ملی ایران شود و ناصر ابراهیمی هم دستیارش برای خودش دنیایی است.
اگر كسی گفت دو مدافع وسط در جام جهانی هستند كه مثل شیر از دروازه شان مراقب می كنند، یقین بدانید منظورش كاروالیو- مه یرا یعنی دو دفاع مركزی پرتغال است. این دو نفر به حدی هماهنگ و برای هم بازی می كنند كه گل زدن به پرتغال تبدیل به یكی از سخت ترین كارهای دنیا شده این دو نفر در بازی با هلند نود دقیقه دویدند و تكل زدند و خودشان را زیر دست و پای بازیكنان حریف می انداختند. هر موقع هم كه یكی از آنها موفق بود دیگری برایش كف می زد و به او روحیه می داد. اطمینان داشته باشید تاثیر این دو نفر در موفقیت پرتغال در این جام جهانی كمتر از اسكولاری نبوده است. دو نفری كه مردانه بازی می كنند و با وجود دستمزدهای میلیون دلاری خودشان هنوز فداكاری را برای جمع از یاد نبرده اند.
پیش از شروع هر مسابقه جشن تماشاچی های داخل ورزشگاه تنها با پخش یك آهنگ قدیمی تكمیل می شود. یك آهنگ خاطره انگیز كه انگار تا به گوش تماشاگران نرسد، چیزی شروع نخواهد شد. آهنگ « Will Survive I» گلوریاگینور كه سالیان سال توسط خواننده های مختلفی دوباره اجرا شده است. در ساعتی مانده به شروع بازی هلند- پرتغال هم دو موسیقی آشنای «Run A way» اثر جان بن جووی و «۶۹» برایان آدامز پخش شد و همین طور كار نسبتاً جدید بن جووی به نام «Love Generation» كه مختص به جام جهانی ۲۰۰۶ است و البته تقریباً یك سال از عرضه آن می گذرد. در عین حال تمام این آهنگ ها یك طرف و آن آهنگ به یادماندنی « Will Survive I » یك طرف. در هنگام پخش این آهنگ در استادیوم كل جمعیت هم آن را همراهی می كند. هر آدمی عهد می كند به هر قیمتی دوباره چنین فضایی را در روزی دیگر و به هنگام مسابقه ای دیگر تجربه كند.
آلمانی ها هنوز هم خودشان را یك پای فینال برلین می دانند. حتی حالا كه حریف دور بعدی آنها آرژانتین بزرگ است. در ورودی های قطارهای سریع السیر آلمان كه سرعتش در بیشتر مواقع حدود ۲۰۰ كیلومتر در ساعت است موكت هایی به شكل زمین فوتبال دیده می شود كه هر كدام از این موكت ها، نشانگر گل قهرمانی آلمان در یكی از جام های جهانی ۱۹۵۴ ، ۱۹۷۴ و ۱۹۹۰ است. اگر كسی در حال پیاده یا سوار شدن نباشد، می توانید با خیال راحت بایستید و با دیدن این موكت ها به یاد بیاورید كه گل قهرمانی ژرمن ها در هر كدام از این فینال ها چگونه به ثمر رسیده است. جدا از وفور نشانه هایی از این دست كه در حقیقت ملت آلمان را به فكر قهرمانی مجدد در این جام انداخته، خود آنها به شدت امیدوار به تكرار چنین قهرمانی ای هستند. فریادهای «فیناله... اوواوو... فیناله» و یا «ما آلمانی هستیم و شما نیستید» در كنار همان شعار معروف «دویچلند... دویچلند» لحظه ای خاموش نمی شود.
این والنتین ایوانف روسی هر موقع داوری می كند، داوری اش «جوك» می شود. البته اشتباهات فاحشی در قضاوتش دیده نمی شود و اتفاقاً اغلب سوت هایی كه می زند و كارت هایی كه می دهد دقیقاً منطبق بر قانون است، ولی روشن نیست كه چرا همیشه عملكرد او از نظر سایرین بیشتر خنده دار به نظر می رسد تا تحسین برانگیز. تا جایی كه از جایگاه خبرنگاران مشخص بود، ایوانف در كمتر صحنه ای اشتباه كرد ولی باز هم صدای اعتراض همه درآمد. همانند بازی فرانسه - سوئیس كه دائماً از جیب او كارت ها بیرون می آمدند، در این بازی هم مثل نقل و نبات به همه كارت می داد. جوری كه بعد از مسابقه یكی از محور صحبت های خبرنگاران افتضاح او بود. بیچاره ایوانف...
یكشنبه صبح، كار پلیس های شهر لایپزیك این شده بود كه مكزیكی های به خواب رفته در كل سطح شهر را از خواب بیدار كنند. بیشتر این مكزیكی ها اما در سالن بزرگ ایستگاه قطار به خواب رفته بودند كه قانوناً اجازه این كار را هم ندارند.
با این وجود پلیس در برخورد با این مسئله با خوشرویی نسبی رفتار می كرد. پلیس لایپزیك در گروه های سه نفره نزدیك ایستگاه قطار و چمن های كناری آن راه می رفت و با ضربات نرم باتوم مكزیكی ها را از خواب می پراند. مكزیكی های بی نوا هم به محض اینكه متوجه موضوع می شدند عین فانر از جا می پریدند و با خنده ای به پهنای صورت، سعی می كردند به آنها بفهمانند فقط مشغول چرت زدن بوده اند و خوابی در كار نبوده است. این مكزیكی ها كه با لباس تیم ملی كشورشان در همه جا دیده می شوند، از جایی خودشان را به آلمان رسانده اند كه نزدیك به ۶۰ درصدشان در زیر خط فقر زندگی می كنند...قبل از بازی هلند - پرتغال و در یكی از رستوران های ایستگاه قطار نورنبرگ از هر هلندی اجازه گرفتیم تا سر میزشان بنشینیم و در كنار آنها مسابقه انگلیس و اكوادور را تماشا كنیم. هلندی ها اول مطمئن شدند كه ما طرفدار پرتغال نیستیم و بعد اجازه دادند كنارشان بنشینیم. وقتی متوجه شدند ایرانی هستیم، سئوالی كردند كه جوابش فقط خندیدن بود. می پرسیدند: «راستی این كشور شما در چه سالی می تواند میزبان جام جهانی باشد ؟!»
علی فولادی
منبع : روزنامه شرق