دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


من علیرضای اولین شب آرامش هستم


من علیرضای اولین شب آرامش هستم
<مهدی پاكدل> از خانواده‌ای هنرمند در اصفهان به دنیا آمد. هنوز اجرای زیبای برادر وی <حسین پاكدل> كه سال‌ها مدیر و مجری پخش شبكه یك تلویزیون بود را به یاد داریم. مهدی پاكدل در مجموعه‌های تلویزیونی زیادی ایفای نقش كرد، اما ایفای نقش در مجموعه <اولین شب آرامش> باعث شد تا بازی او در دل‌ها بنشیند. پاكدل در این مجموعه، نقش منحصر به فرد از خود ارایه داد و مقابل <یكتا ناصر> یك زوج خوب هنری را به تصویر كشاند. با پاكدل گفتگویی در منزل‌اش در یكی از خیابان‌های شمالی تهران انجام دادیم كه خواندنش خالی از لطف نیست. زمانی كه مهدی را به بیرون از منزل آوردیم، تا در كوچه از او چند عكس یادگاری بگیریم، دیدیم كه اهالی محل او را به خوبی می‌شناسند، البته جا دارد از او تشكر كنیم، كه دو روز پس از اسباب‌كشی، میزبان ما در منزلش شد؛ به او قول دادیم كه در چیدن وسایل كمكش كنیم، اما كارمان كه تمام شد، او را به همراه <مسعود> برادرش تنها گذاشتیم... این هم از بی‌معرفتی ما بود.
●یك بیوگرافی كوتاه از خودتان برایمان بگویید؟
پاكدل: در سال ۱۳۵۹ در اصفهان، جایی كه فكر می‌كنم قافله هنر آخرین لنگرش را انداخته باشد، به دنیا آمدم. شش فرزند و من فرزند آخر هستم. در یك فاصله بیست ساله به دنیا آمدیم. برادر بزرگم حسین، سپس سه خواهر، بعد مسعود به دنیا آمد كه عكاس سینماست و ته‌تغاری خانواده هم من می‌باشم.
● چه شد رو به هنر هفتم آوردید؟
پاكدل: بهتر است به جای این كه بپرسید چه شد كه پناه به هنر بردم، از بقیه بپرسید چرا به این وادی وارد نمی‌شوند. علتش معلوم است. بیش از حد به كیفیت زندگی باور دارم. من هم جاودانگی را دوست دارم و جاودانگی در ذات هنر است، خب از جایی بیاد شروع می‌كردم.
چند سال پیش از هجرت به تهران در رشته گرافیك دانشگاه آزاد پذیرفته شدم، از این رو به تهران آمدم. برادرم آن زمان مدیر تئاترشهر بود. لذا آن ساختمان استوانه‌ای، بهترین دانشگاه علمی و عملی‌ام شد. مدتی این در و آن در زدم تا خودم را پیدا كنم. سپس به شكل جدی در كلاس‌های پانتومیم سیروس شاملو شركت كردم. بعد از مدتی جذب تئاتر شدم و رشته گرافیك را در كنار فعالیت‌های تئاتری با طراحی پوستر و بروشور برای نمایش‌های مختلف دنبال كردم. در سال ۷۶ اولین بازی‌ام را در نمایش <جنبش انفیه> اثر سیروس شاملو به صحنه بردم. پنج، شش سال مداوم و نفس‌گیر تئاتر كار می‌كردم تا این كه در اولین كار تلویزیونی‌ام به نام <با من بمان> كاری از حمید لبخنده، ایفاگر نقش شدم. در آن مجموعه با حمیدرضا پگاه، یكتا ناصر، سام درخشانی و سولماز غنی همبازی شدم. سپس در فیلم تلویزیونی <یك روز معمولی> برای حسن فتحی بازی كردم. بعد در مجموعه <مروارید سرخ> كار مسعود رسام نقش علی كابوی را پذیرفتم كه از شبكه تهران پخش ‌شد.
● و فیلم سینمایی چطور؟
پاكدل: سینما را هم با لبخنده شروع كردم. اولین فیلم‌ام <آبی> بود. پس از آن در <رفقای خوب> كار آرش معیریان، <ماجراهای اینترنتی> كار حسین قناعت و <ماهی‌ها عاشق می‌شوند> كار دكتر علی رفیعی و آخرین فیلم‌ام هم <شبانه> است كه هنوز منتظر اكران آن هستم.
در شبانه در كنار هدیه تهرانی بازی كردم، از او بسیار آموختم؛ او تنها بازیگر خوبی نیست، انسان بزرگی هم هست. فكر می‌كنم این فیلم تابستان اكران می‌شود.
● از نقش برادر بزرگتان، حسین پاكدل بگویید؟
پاكدل: به هر حال برادرم در تمامی زمینه‌ها، مرا راهنمایی می‌كرد. البته پدر و مادرم هم بی‌تاثیر نبودند. وقتی خوب نگاه می‌كنم می‌بینم، نقش مادرم در تربیتم پررنگ‌تر از دیگران است. مادرم اصالتا یزدی است. یزدی‌ها بیكاری و بی‌هنری را عار می‌دانند. تا حدودی این حالت در اصفهانی‌ها هم هست. این وسط من شدم عصاره فرهنگ تربیتی یزدی و اصفهانی. باور كنید از وقتی خودم را شناختم، در خانواده به خصوص وقتی دو برادر بزرگم در كنارم بودند، صحبت‌ها پیرامون هنر بود. سینما، تلویزیون، تئاتر و ادبیات. بسیاری از چهره‌های حرفه‌ای و مطرح سینما، تئاتر و ادبیات اغلب به خانه ما رفت و آمد داشتند. برادر بزرگم چندین دوره مدیر جشنواره بین‌المللی فیلم اصفهان بود. وقتی به اصفهان می‌آمد، همراه خود امواج فراگیر هنر را از همه جای عالم در قالب شخصیت‌های سینمایی به زادگاهم می‌آورد. از همان نوجوانی این موج‌ها مرا هم گرفت. با خود عهد كردم برروی این امواج سهمگین شنا كنم. فكر می‌كنم تاكنون توانسته باشم چند موجك را با سربلندی رد كرده باشم. به هر صورت خانواده خیلی كمك‌ام كردند. به تهران كه آمدم تنها نبودم، باز هم در میان خانواده بودم. خانواده‌ای كه تمام ۲۴ ساعت زندگیشان با هنر معنی می‌یافت. من این توفیق را داشتم كه با بسیاری از بزرگان هنر این سرزمین از نزدیك همنشینی كنم. این اقبال بلندی است كه تو این امكان را بیابی كه همنشین كسانی باشی كه سراسر ایران در تمنای یك لحظه اندیشان هستند. همه این‌ها زمینه‌ای شد تا در آثار درخشانی در تئاتر از جمله دیر راهبان، سیاها، قهوه تلخ، بی‌شیر و شكر، ریچارد سوم و در سینما در فیلم ارزشمند ماهی‌ها عاشق می‌شوند حضور یابم.
● می‌خواهیم كمی از اولین شب آرامش صحبت كنید؟
پاكدل: تصویربرداری این مجموعه هفت ماه طول كشید و از آنجا كه محیط بسیار دوستانه بود، هر روزش برای ما خاطره بود. هر روز صبح كه در صحنه حاضر می‌شدیم، خود را با عشق به مكان فیلمبرداری می‌رساندیم كه جا دارد از <احمد امینی> تشكر كنم، چون وضعیت بسیار خوبی به وجود آوردند. تصویربرداری از خردادماه ۸۴ آغاز و بهمن‌ماه به پایان رسید.
● خاطره‌ای در زمان فیلمبرداری این مجموعه برایمان بگویید.
پاكدل: این دیگر جوابی كلیشه‌ای است، چون هر روز این حرفه خاطره است، باور كنید كه به این شكل است، اما در یكی از شب‌های زمستان مشغول فیلمبرداری بودیم. ماه رمضان لوكشین در <شهران> تهران بود. اما من باید با یك پیراهن نازك بهاری بازی می‌كردم و از دهانم هم نباید بخار بیرون می‌آمد. ساعت چهار صبح بود كه عوامل تولید سریال، در یكی از خانه‌هایی را كه برای سحری بیدار شده بودند، زدند و از آنان یخ گرفتند. من یخ را در دهانم گذاشتم تا این كه از دهانم بخار بیرون نیاید و مشخص نشود كه تصویربرداری در زمستان انجام پذیرفته است.
● در چند سال اخیر كم‌تر پیش آمده مجموعه تلویزیونی این چنین گل كند. دلیلش چه می‌تواند باشد؟
پاكدل: از كار حرفه‌ای توقعی هم غیر از این نمی‌رود. به نظر من این یك حس گروهی است. زمانی كه كار در حال ضبط است، شما متوجه خواهید شد كه كار خوب از آب در می‌آید. به هر حال یك گروه حرفه‌ای با هدایت یك كارگردان صاحب سبك و باتجربه، می‌تواند خیلی مثمرثمر واقع شود و در اولین شب آرامش هم این مسایل به چشم می‌خورد. من خیلی خوشحالم كه علیرضای اولین شب آرامش‌ام.
● شما ۲۶ سال سن دارید، از ۱۷ سالگی هم در عرصه هنر بودید، یعنی نه سال... می‌توانید بگویید فضای سینما چگونه
است؟
پاكدل: به نظر من هنری است جدی و متعالی. انسان‌ساز و اندیشه‌ورز. به نظرم می‌رسد بهتر است سینمای ایران قدری واقع‌بینانه‌تر به مسایل خانواده‌ها و جوانان بپردازد. در این زمینه مسایل و مشكلات بی‌شماری داریم و تصورم بر این است كه حل این معضلات تنها از عهده سینما بر می‌آید. اكنون هم از لحاظ علمی سینمای ایران در حال اقداماتی هست، اما كم است، باید خیلی بیشتر از این تلاش كرد.
● در حال حاضر تلویزیون موفق‌تر است یا سینما؟
پاكدل: به نظرم این دو رسانه اصلا قابل قیاس با هم نیستند. هر كدام برای خود تعریف و كاركردی دارند، برای این مقصود هم ابزار خاص خود را دارند. سینما پدیده‌ای اختیاری است و تلویزیون تا حدودی رسانه‌ای غیراختیاری. سینما محدودیت و محدودیت‌هایی خاص خود را دارد. تلویزیون از لحاظ گسترش دامنه پخش حد و مرز ندارد، اما سینما با جمعیت اندكی سر و كار دارد، ولی تلویزیون با انبوه میلیونی. در حال حاضر در كشور ما هر كدام وظایف خود را انجام می‌دهند، هر چند متاسفانه گاه آثاری بر پرده سینما می‌بینیم كه كپی دست سوم از همان سریال‌های تلویزیونی است، ولی به هر صورت باید واقع‌بینانه قضاوت كنیم. الان هم سینما و تلویزیون ما جایگاه معتبری در سطح بین‌المللی دارند. كافی است با كشورهای هم جوار آسیایی یا اروپای شرقی و حتی آمریكای لاتین قیاس كنید من باور دارم سینمای ما، به ویژه سینمای مولف ما در بسیاری از زمینه‌ها و محصولات كشورهای اروپایی پیشی گرفته است و این مباهات دارد. این كه هنرمندان و سینماگران ما، با زیركی محدودیت‌ها را تبدیل به فرصت‌های هنری كرده‌اند، قابل ستایش است. با این تحلیل من هر دو رسانه را موفق می‌دانم. طبیعی هم هست كه این موفقیت‌ها توقع ایجاد می‌كند و افق ایده‌آل‌ها را بالا می‌برد.
● هنوز هم به تئاتر وابستگی دارید؟
پاكدل: تئاتر یك زمان از وضعیت خوبی برخوردار بود، اما در سال‌های اخیر نغمه‌های خوشی به گوش نمی‌رسد. باور كنید به خاطر نزدیكی با برادرم كه چندین سال در مدیریت تئاتر كشور بود نمی‌گویم، بگذارید بگذریم! در یك كلام بگویم تئاتر عشق است. اجازه بدهید صحبتم را كامل‌تر كنم. آدم‌ها گاهی اوقات به خاطر پول دور هم جمع می‌شوند، اما در تئاتر بحث مالی نیست و آدم‌ها به خاطر یك حس دیگر گرد هم می‌آیند. در تئاتر تشابهات ذهنی و عشق است كه افراد را گرد هم می‌آورد.● چرا كار گرافیك را نیمه كاره رها كردید؟
پاكدل: رها نكردم. من با هنر گرافیك زندگی می‌كنم و مدام در حال طراحی پوستر برای این و آن هستم، شاید روزی نمایشگاهی از آثارم ترتیب دهم، ولی تلویزیون و سینما خیلی وقتم را گرفته است.
● در كتابخانه‌تان، خیلی كتاب می‌بینیم، چه كتاب‌هایی را زیاد می‌خوانید؟
پاكدل: بیشتر رمان و فلسفه.
● و قابی از ارنستو چه‌گوارا روی دیوار می‌بینیم.
پاكدل: من انقلاب آمریكای لاتین را دوست دارم، خیلی شبیه ما هستند. وقتی به دور و برم نگاه می‌كنم و به تاریخم می‌نگرم، وقتی به كسانی فكر می‌كنم كه از سرزمینم مردانه دفاع كردند، فكر می‌كنم ما هزاران چه‌گوارا داشته‌ایم، ولی خب من زیبایی نهفته در پس چشمان این چریك جذاب را دوست دارم. می‌دانم نمی‌شود، ولی دوست دارم جای او در یك اثر بازی كنم.
● نوجوان كه بودید دوست داشتید نقش چه كسی را بازی كنید؟
پاكدل: دوست داشتم، روزی جای استاد انتظامی، پرستویی، پورحسینی و شكیبایی باشم. در فیلمی كه روبه‌روی كیانیان بازی می‌كردم، بغض گلویم را گرفته بود، البته از خوشحالی. باورش كمی مشكل بود، كه روبه‌روی ایشان دارم بازی می‌كنم و سپس از ایشان رخصت گرفتم، ایشان هم به من كمك‌های زیادی كردند.
● در زندگی عادی فیلم بازی می‌كنید؟
پاكدل: نه! تنها رندانه بامزگی می‌كنم. البته شوخی زیاد می‌كنم.
● اهل ورزش هم هستید؟
پاكدل: اصفهان كه بودم شنا می‌كردم، به طور حرفه‌ای. در حال حاضر كه در تهران هستم صخره‌نوردی می‌كنم. البته اگر سر صحنه فیلمبرداری نباشم، به طور مستمر به این ورزش خواهم پرداخت.
● و موسیقی؟
پاكدل: تنها گوش می‌كنم و علاقه شدیدی به موسیقی دارم.
● غرور داری؟
پاكدل: نه، اصلا. چون در زندگیم آنقدر در هر زمینه‌ای بزرگ‌تر از خودم دیده‌ام كه نیازی به مغرور شدن نمی‌بینم.
● اهل مد هستی؟
پاكدل: نه، اهل مد نیستم.
●خاكی چطور؟
پاكدل: خاكی خاكی هستم و از غرور بی‌جا بیزارم.
● از فوتبال چه خاطره‌ای داری؟
پاكدل: مثل خیلی از ایرانی‌ها، بازی با استرالیا بعد از گل دوم خداداد عزیزی، پرشم باعث شد تا به سقف اتاق بخورم. در آن بازی به نظرم عابدزاده بی‌نظیر بود.
● با ورزشكاران آشنا هستی؟
پاكدل: نه، آشنایی خاصی ندارم.
● در این ۲۶ سال زندگی از وضعیت خودت راضی هستی؟
پاكدل: سعی می‌كنم از موقعیت‌های زندگی لذت ببرم، دوست دارم با زمان جلو بروم. حتی از رنج كشیدنی كه نتیجه بدهد و مرا به هدفم نزدیك كند، هم لذت می‌برم.
● هنوز به اصفهان وابسته‌ای؟
پاكدل: به هر حال زادگاه‌ام است. از قدم زدن در سی و سه پل و پل خواجو لذت می‌برم. هرگاه دلم می‌گیرد اصفهان را انتخاب می‌كنم. خاطرات خوب كودكی من در آنجا رقم خورده است. راحت بگویم در هر وجب از خاك اصفهان فشرده تاریخ بشر است. در هر مترش هنر می‌دود. خیلی ناسیونالیستی قضاوت نمی‌كنم، ولی به این شهر می‌بالم، همان طور كه ونیزی‌ها به ونیز، پاریسی‌ها به پاریس و اسپانیایی‌ها به بارسلون. بی‌خود نیست كه هر مهمان خارجی حتما سری به اصفهان می‌زند.
● بچه درسخوان بودی؟
پاكدل: راستش را بخواهید درسخوان نبودم، اما مثل این‌كه باهوش بودم و نمرات خوبی می‌گرفتم.
● از كار جدیدت بگو؟
پاكدل: در مجموعه‌ای به نام <اگر عشق نبود> كاری از فیاض موسوی با بازی سام درخشانی، امیر دلاوری، شبنم قلی‌خانی، برزو ارجمند، اسماعیل شنگله، بهرام ابراهیمی و... در حال بازی هستم.
● تلویزیون زیاد می‌بینی؟
پاكدل: زیاد كه نه، ولی به خاطر حرفه‌ام و این‌كه باید از مجموعه‌های تلویزیون آگاهی داشته باشم، در حد نیاز می‌بینم.
● راستی از كوچه پس كوچه‌های اصفهان برایمان چیزی نگفتی؟
پاكدل: فوتبال با توپ پلاستیكی، از مدرسه كه به خانه می‌آمدیم، كیف را گوشه‌ای می‌انداختیم و همراه بچه‌های محل به زمین خاكی نزدیك خانه‌مان می‌رفتیم و تا سر حد مرگ فوتبال باز می‌كردیم. البته در حال حاضر در آن زمین بازی، یك برج بزرگ بالا رفته است.
●برادر بزرگتان حسین چند فرزند دارد؟
پاكدل: دو پسر و یك دختر كه بهترین دوستانم هستند. برادرزاده بزرگم <یحیی> ۲۲ سال سن دارد و در هر زمینه‌ای با یكدیگر مشورت می‌كنیم.
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید