سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


صادق هدایت، نویسنده و اندیشمند ایرانی


صادق هدایت، نویسنده و اندیشمند ایرانی
صادق هدایت ( ٢٨ بهمن ١٢٨١ـ ١۹ فروردین ١٣٣٠ ) نویسنده، محقق و اندیشمند ایرانی، یكی از مهمترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است كه بررسی و كاوش در آثار، افكار و زندگی اش، ما را در هر مرحله با ابعاد جدیدتری از پیچ و خمهای تاریخ معاصر ایران یاری می رساند. در مورد هدایت و آثارش بسیار نوشته شده است و همچنان برای كاوش در آثار او جای بسیاری نقطه نظرات و زوایای نگاه خالیست .
اگر در كار ساخت نثر ادبیات داستانی، جمالزاده را پیشقدم و یكی از مهمترین آغازگران راه بدانیم، هدایت پیشتاز سنت شكنی ادبی است و اهمیت حضورش در تبدیل ادبیات داستانی به واقعیتی مستقل و قائم بذات و ورای اهداف سیاسی، تاریخی، اخلاقی تعریف می شود. در داستان های هدایت زبان نوشتار از زبان گفتار یا زبان محاوره آدم ها متمایز است، و این دو از حیث تعابیر و اصطلاحات و خصایص زبانی با یکدیگر متفاوت اند؛ و این کیفیتی است که در نوشته های دهخدا و داستان های جمال زاده تقریبا مشهود نیست. نقش برجسته ی هدایت بعنوان یكی از مهمترین بنیانگزاران داستان نویسی مدرن و بخصوص تاثیرش بر مسیری كه داستان كوتاه در ادبیات ایران تا امروز می پیماید غیر قابل انكار است .
صادق هدایت نویسنده‌ای بود با انگیزه‌ها و استعدادهای گوناگون كه در زمینه‌های متفاوتی دست به تجربه زد. او كار نوشتن را با مقدمه‌ای بر رباعیات خیام (١٣٠٢) و جزوه‌ای به نام «انسان و حیوان» آغاز كرد (١٣٠٣)صورت مفصل‌تر و تجدیدنظر شده‌ی مقدمه‌ی رباعیات خیام سالها بعد (١٣١٣) در كتاب «ترانه های خیام» به چاپ رسید و «انسان و حیوان» پیشدرامدی بود برای نوشتن «فواید گیاه‌خواری» (١٣٠٦). دلبستگی شدید او به ایران باستان انگیزه‌ی نوشتن نمایشنامه‌های تاریخی «پروین دخترساسان» (١٣٠٩) و «مازیار» (١٣١٢) و ترجمه‌هایی از زبان پهلوی شد و ارزش و اعتباری كه برای ادبیات عامیانه قائل بود به انتشار رساله‌ی «اوسانه» (١٣١٠) و مجموعه‌ی «نیرنگستان» (١٣١٢) و مقاله‌ی «ترانه‌های عامیانه» (١٣١٨) انجامید. علاوه بر سفرنامه‌ی «اصفهان نصف جهان» (١٣١١)، رساله‌ای به نام «مرگ» (١٣٠٥)و مقاله‌های متفرقه‌ای كه در مجله‌های «موسیقی»، «مهر»، «سخن» و «پیام نو» به چاپ رسانید و بازنویسی قصه‌های كهن حوزه‌های متنوع دیگری از دلبستگی‌ها و مشغله‌های ذهنی او را رقم می‌زنند و داستان‌های كوتاهی كه از ژان پل سارتر و آنتوان چخوف و فرانتس كافكا به فارسی ترجمه كرده و ترجمه‌ ی «مسخ» كافكا و نیز مقاله‌ای در معرفی و شرح احوالات كافكا، كانون‌های گرایش او را به سمت ادبیات غرب و منابع الهام و الگوهایی كه بیش از همه بر صادق هدایت داستان‌نویس تأثیر گذاشته‌اند را تا حدود زیادی مشخص می‌كنند و سرنخ‌های مهمی به دست می‌هند.
نگرش عمیق و حسرت آمیز وی به تاریخ كهن، آموختن زبان های سانسكریت، پهلوی و جست و جو در فرهنگ و زبانهای عامیانه و كاوش در اندیشه های خیام، پژوهش و تفكر، در دوره ای رخ داد كه اندیشه متحجرانه، نگرش اصلی جامعه بود.
نقدها و تحلیل های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به جای مانده از او دارای کیفیتی به مراتب فراتر از زمان خود است.
همانگونه كه پیشتر اشاره كردم، داستان نویسی مدرن ایران با هدایت شكل می گیرد. هدایت فرزند دوران پسا مشروطه است. در انقلاب مشروطه، نویسندگان و روشنفكران و هنرمندان با تقویت گرایشهای آزادیخواهانه و تجدد طلبانه و همراه با تحول فرهنگی جامعه و همچنین با كششی كه بسوی فرهنگ و دستاوردهای غرب در آنها ایجاد شد، در جهت تحول در زمینه ی ادب و هنر كوشا بودند .
دوران به قدرت رسیدن رضا شاه یعنی دوران استقرار و تمركز اداری، دوران شكل گیری قشر “كارمندان“ است كه بسرعت در زندگی شهری گسترش یافت و بسیاری از نویسندگان و روشنفكران ایرانی برخاسته از درون همین قشر شهری بودند. بیشترین درصد تحصیلکردگان این دروه، فرزندان همین كارمندان بودند كه پس از اعزام دولتی به خارج و بازگشت مجدد به ایران، زمینه ی تحولات جدی را در حیات فرهنگی و اجتماعی جامعه ی ایران پدید آوردند.
صادق هدایت، ضمن اینكه فرهنگ و ادبیات اروپایی را بخوبی می شناخت، نویسنده ای شدیدا ایرانی بود كه ضمن نقد جدی تاثیرات نامطلوب غلبه ی اسلام بر ایران با مطالعه فوللكور ملی وهمچنین مطالعات زبان شناسی در راه احیا ریشه های زبان پارسی بسیار كوشا بود.
آثار هدایت بسیار متنوع است و در آنها ردپای رمانتیسم، رئالیسم و سوررئالیسم را میتوان یافت. بهمین دلیل امكان طبقه بندی آثار او به صورت كلاسیك وجود ندارد. علیرغم اینكه هدایت در زبان داستان نویسی و كاربرد زبان ساده مردم در آثار خود ، نو آوریهای بسیار كرد، اما اهمیت و ویژگی اصلی آثار او در نگاهی است كه به درون و به پیچیدگیهای روحی و روانی شخصیتهای نوشته هایش دارد كه در نوع خود تا آنزمان در ادبیات ایران بیسابقه بود. همین توجه و ویژگی یكی از مهمترین محملهای نگاه مدرن و فردیت یافته است.
جرات تجربه های نو، تابو شكنی، شهامت كنجگاوی در پیچیدگیهای و تناقضهای درونی انسان، خصایلی است كه در نوع خود در زمانه ای كه او می زیست در ایران بیسابقه بود.
هدایت با انتخاب شخصیت‌ها و بخشیدن وجوه دراماتیك به آنها، ما را به جنبه‌های تاریك شخصیت و هویت آنها می‌برد تا ما را با هویت خود آشنا كند. علویه خانم، محلل، آبجی‌خانم، داش‌آكل، كلاته، پیرمرد خنزرپنزری... شخصیت‌هایی هستند كه در ادبیات ما چه نظم و چه نثر، تا آن زمان وجود نداشتند. با اینهمه هنوز و همچنان برای ما آشنا هستند! این شخصیت‌ها جنبه‌های تاریكی از شخصیت خود ما هستند.
در نگاه حزبی، حكومتی و سیاسی، واژه ی “مردم“ دارای نوعی تقدس است ، اما در نگاه هدایت نه تنها هیچ مردمی مقدس نیستند، بلكه این مردم اغلب دغل‌كار، تقلب گر و پشت هم انداز و ریا كار هم هستند.
در ادبیات كهن ما غم و اندوه انسان، امری مقدر شناخته می شود و امیدی اگر هست به پاداش و جبران مافات در دنیای دیگر یا دنیای پس از مرگ نسبت داده می شود. اما در نگاه هدایت، جهان پیرامون، آنقدر بی‌منطق و دروغگو و دغلكار است كه در مقابل آن مرگ به راستگوترین شریك زندگی انسان بدل می شود. آنجا كه عشق نیست، مرگ و نیستی مامن است. در عین حال این هراس دایمی از مرگ و نیستی مدام در ذهن نویسنده تجلی می كند. نمونه بارز و درخشان توصیف این موقعیت پارادوكسیكال كه انسان ایرانی با آن درگیر است را در بوف كور می بینیم. روایتی كه همچنان ادامه دارد و در هیچ زمان به اندازه ی امروز ما و سالها پس از مرگ هدایت، درك محسوس این موقعیت به این شكل عریان كه در این بیست و پنج سال گریبانمان را گرفته، ملموس نبوده است. هدایت این هراس و درگیری درونی با دروغی كه عین زندگی ست و با اهریمنان دروغ، همان رجاله ها و لكاته ها را در روح، تاریخ و فرهنگ ایرانی بما می نمایاند. نبردی دائمی كه همانا نبرد با رجاله ی درون خویش است و ما تا توان و شهامت جنگیدن با آن را نیابیم، پیروزی و بهروزی را بدست نخواهیم آورد.
● محمد صنعتی در مورد نگرش هدایت می نویسد:
“هدایت از نوادر خردورزانی بود که اسطوره اندیشی و اندیشه مدرنیته را لمس کرده بود. او مانند بسیاری از همعصران در دنیای متفاوت خود و بدور از زندگی روزمره می زیست ولی هرگز کناره نشین نبود. برعکس در متن جامعه ای کهنه و قدیمی می زیست که به شدت در دنیای اسطوره و مثالی خود فرورفته بودهدایت هم مشاهده گر خوبی بود و هم درد فرهنگی این سرزمین را خوب می شناخت. می دانست که با فرهنگ کهنه رویاروست و نیز می دانست که بین اسطوره شناسی، باستان شناسی، مطالعات و پژوهش های فرهنگی و حفظ و حراست میراث گذشتگان با اسطوره زیستی و حفظ و حراست کهنگی و مومیایی کردن مردگان و زندگی با میراث از کارافتاده و زنگ زده گذشتگان فاصله بسیاری هست.
ولی متاسفانه در سالهای زندگی او و حتی پس از مرگش جامعه ما هنوز در این اشتباه بوده است که این دو را با هم یگانه می پندارد. از این رو هنوز ما اغلب با همان ذهنیتی که یونگ شرح می دهد از اندیشیدن امتناع می ورزیم زیرا اسطوره ها در ما می اندیشند و اسطوره ها ما را زندگی می کنند.
ما هنوز در کل اندیشه اسطوره ای را از خودمان دور نکرده ایم. ممکن است باز هم با نگرش سیاسی ادعا کنیم که اجازه اندیشیدن به ما نداده اند. ولی شاید نمی اندیشیم زیرا اندیشیدن دشوار است. در حالی که هزاره هاست که به اندیشه ایستای اسطوره ای خو گرفته ایم. آن جهشی که غرب در اندیشه نوزایی و روشنگری خود داد، در ما رخ نداده است. پس ما همانجا هستیم که گذشتگان ما بوده اند. ما به طور خودکار و عادتی در بنیاد به شیوه گذشتگان زندگی می کنیم. گیرم که ظاهر آن با گذشته تفاوت هایی داشته باشد. چنین شیوه ای به ضرورت نیازی به نواندیشی ندارد.“
همانطور كه پیش از این نیز اشاره كردم، هدایت در بسیاری از آثار خویش به عوارض منفی خرافه پرستی ، دینخویی و فرهنگ تزویر اسلامی در جامعه ی ایران نوشته است . از آنجمله اند :« افسانهء آفرینش »، «البعثهٔ الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه »، «مردی که نفسش را کشت »، « طلب آمرزش »، «محلل»، «علویه خانم»، «حاجی آقا»، «توپ مرواری». از میان این آثار« البعثهٔ الاسلامیه ...» و « توپ مرواری » مستقیماً به اسلام و روحانیت، در “افسانه آفرینش“ به خدا و خلقت و در « حاجی آقا» و همچنین چند داستان کوتاه بیشتر به ریاکاری های روحانیان و دینداران و همچنین به نفود خرافات در میان توده ها پرداخته است. در تمام این آثار، اعراب نیز که تحمیل کنندگان اسلام به مردم ایران بوده اند، از نیش قلم نویسنده در امان نمانده اند.
هدایت به سرزمین خود مهر می ورزید و برای همین تاب تحمل عقب ماندگی آن را نداشت. او بر این باور بود كه یكی از مهمترین علل این عقب ماندگی همانا امتناع از اندیشیدن است. هدایت با وجود اینكه در عصر رضا شاه تلاشهایی كه در جهت مدرنیزاسیون صورت می گرفت را میدید، با آن تفكری كه وجود استبداد و خشونت و بی نیازی از آزادی را ترویج می كرد، شدیدا مخالف بود.
در مورد هدایت هنوز بسیار می توان نوشت كه به دلیل زمان محدودی كه برای نگارش این مطلب داشتم، بناچار از آن در می گذرم. تا فرصتی دیگر.
نیلوفر بیضایی


همچنین مشاهده کنید