سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


پرواز تصویر روی آوای موسیقی


پرواز تصویر روی آوای موسیقی
به‌طور قطع تا کنون برایتان پیش آمده که سری به فروشگاه‌های عرضه‌ی نوار و سی‌دی بزنید و صد البته متوجه شده‌اید که در کنار انواع مختلف موسیقی، بخش قابل توجهی از قفسه‌‌ها را سی‌دی و نوارهای موسیقی متن فیلم‌ها به خود اختصاص داده‌اند که از تنوع چشمگیری برخوردارند و طرفداران خاص خود را نیز دارند.
شرکت‌های ضبط و پخش موسیقی هم با شناخت این علاقه و نیاز مخاطبان، سعی دارند با گسترش فعالیت خود در این عرصه به خواسته‌های این دسته از افراد پاسخ دهند و در مدت زمان کوتاهی پس از پخش فیلم‌ها، سی‌دی و کاست‌ موسیقی آن‌ها را روانه‌ی بازار ‌کنند.
نکته‌ی جالب این‌جاست که گاهی فیلمی به‌ هیچ وجه مورد علاقه‌ی خریدار موسیقی آن واقع نشده تا بخواهد با شنیدنش صحنه‌هایی از فیلم را در ذهن تداعی کند، بلکه این خود موسیقی بوده که نظر او را جلب و به شنیدن چندباره‌اش متمایل کرده است. بنا بر آن‌ چه گفته شد، چنین برداشت می‌شود که موسیقی هویتی جدا از فیلم پیدا کرده و خود به جایگاه و شخصیتی مستقل دست یافته است؛ اگرچه برخی معتقدند موسیقی باید در خدمت فیلم باشد و نه دارای هویتی جداگانه.
در نظر این عده، هدف تماشاگر دیدن فیلم است نه شنیدن موسیقی، بنابراین موسیقی نیز مانند بخش‌های دیگر از جمله چهره‌پردازی، طراحی لباس و صحنه و ... باید هماهنگ با فیلم باشد و بیننده را در درک بهتر و ارتباط بیش‌تر با شخصیت‌ها و وقایع یاری کند نه این‌که توجه مخاطب را از فیلم گرفته، به خود جلب کند یا در اصطلاح سوار بر آن باشد، چرا که در این صورت از چارچوب وظایفش خارج شده است.
اما بی‌شک همین عده هم می‌دانند که بخش قابل‌ توجهی از موفقیت بسیاری از فیلم‌های محبوب و مشهور به خاطر موسیقی ناب و منحصر به فردشان بوده است و در برخی موارد به سختی می‌توان آن‌ها را بدون چنین موسیقی‌یی تصور کرد؛ به عنوان نمونه «قصه‌ی عشق» (آرتور میلر) با آهنگسازی مثال‌زدنی «فرانسیس له»، سه‌گانه‌ی «آبی»، «سفید» و «قرمز» (کریشتف کیشلوفسکی) با موسیقی فوق‌العاده‌ی «زبیگنف پرایزنر» و یا «گوست داگ» (جیم جارموش) که به‌ سختی می‌توان آن را بدون موسیقی گروه «RZA» در ذهن تجسم کرد.
در سینمای ایران نیز به‌ویژه پس از انقلاب موسیقی رفته‌رفته جریان و جایگاه اصلی خودش را شناخت؛ صرفاً از حالت رقص و آواز درآمد و به یکی از اجزای اثرگذار فیلم تبدیل شد. هرچند در حال حاضر نیز برخی افراد به چشم غریبه‌ و یک موجود اضافی به این چاشنی فیلم نگاه می‌کنند اما نمونه‌های بسیاری را می‌توان سراغ گرفت که موسیقی همپای فیلم و چه‌بسا بیش‌تر از آن بیننده را با خود همراه ساخته و پس از آن نیز در یادها مانده است؛ از شاهکارهای مرحوم «بابک بیات» در «پرده‌ی آخر» و «مسافران» و بسیاری فیلم‌های دیگر گرفته تا آثار تحسین‌برانگیز «مجید انتظامی» در «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و «روز واقعه» و آهنگسازی بسیار خوب «محمدرضا علیقلی» در «روبان قرمز»، «خیلی دور، خیلی نزدیک» و ...
ولی اهمیت کارکرد موسیقی و کار آهنگساز وقتی دو چندان می‌شود که فیلم از حیطه‌ی معمول خارج و وارد گونه‌یی به نام موزیکال شود، در این‌ صورت است که موسیقی به بازیگری می‌ماند که نقش برجسته‌یی به او داده باشند و تماشاگر خواه‌ناخواه ارتباط بیش‌تر و نزدیک‌تری با آن برقرار می‌کند.
فیلم‌های موزیکال در سراسر جهان طرفداران خاص خود را دارند و در برخی موارد آمارها از فروش بسیار بالای آن‌ها خبر می‌دهند اما بنا به دلایل بسیار، مانند برخی گونه‌های دیگر، این گونه چندان در ایران جدی گرفته نمی‌شود و در حالی که فیلم‌های موزیکال ایرانی در آثار مربوط به کودکان و نوجوانان - آن هم اغلب به نازل‌ترین و سطحی‌ترین شکل - خلاصه می‌شوند، ناگهان با فیلم موزیکال موفق و تحسین‌شده‌یی روبه‌رو می‌شویم به نام «سویینی تاد: آرایشگر شیطان‌صفت خیابان فلیت» (تیم برتون) که بدون این‌که به اصطلاح از هیچ طرف بام بیفتد و به افراط و تفریط گرفتار شود، تماشاگر را تا پایان با خود همراه می‌‌کند و در یادها می‌ماند.
فارغ از تمام این قضایا به نظر می‌رسد بهتر است به جای فضاسازی‌های منفی و خرده گرفتن از این ‌که چرا موسیقی فیلمی بهتر از خود آن از کار درآمده، محبوب شده و در یادها مانده، بگذاریم آهنگسازان و متخصصان کارشان را به بهترین شیوه انجام دهند تا بلکه در این قحطی - نبودن فیلم خوب - موسیقی فیلم خوب را از دست ندهیم
فهیمه حسن‌میری
منبع : سورۀ مهر