پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


شعرهای یک رنگ


شعرهای یک رنگ
▪ خانم فروغ، پیش از آنکه وارد بحث اصلی شویم برای ما از خودتان و از روزهای آغازین شاعری‌تان بگویید؟
ـ من در سال ۱۳۴۹ در کابل به دنیا آمده‌ام. در رشته‌ زبان و ادبیات فارسی در دانشکدة زبان فارسی دانشگاه کابل تحصیلاتم را به پایان رسانده‌ام. چند سالی هم مدیرمسئول مجلة صدف بودم که برای مسائل حقوقی بانوان به چاپ می‌رسید.
فعلاً عضو هیئت‌علمی دانشکدة زبان فارسی دانشگاه کابل هستم و در همین رشته در دانشگاه تدریس می‌کنم. اما درباره آغازین روزهای شاعری‌ام باید بگویم، خودم هم دقیق نمی‌دانم و بسیار هم مشکل است که از آن روزها بگویم. من از کودکی به شعر علاقه‌مندی خاصی داشتم و کلاس هفتم بودم که اولین شعرواره‌هایم را سرودم. وقتی شعرواره‌هایم به‌دست خانم لیلا صراحت‌روشنی و استاد حیدری وجودی، از شاعران مطرح کشور ما، رسید و مورد تشویق قرار گرفتم، احساس کردم که چیزی به نام شعر سراغ مرا می‌گیرد. از زمانی که وارد دانشگاه شدم شعر را جدی‌تر دنبال کردم. شاید آغاز کارم از همان کلاس هفتم باشد.
▪ دربارة مجموعه‌های شعری که از شما به چاپ رسیده است بگویید؟
ـ تا حالا پنج مجموعه شعر از من به چاپ رسیده است و یک مجموعه دیگر هم آماده چاپ دارم. این مجموعه‌ها عبارت‌اند از قیام میترا، پنجرة‌ به سوی صاعقه، سرنوشت دست‌های نسل فانوس، در خیابان‌های خواب و خاطره و عبور از قرن قابیل.
▪ اگر دربارة وضعیت شعر زنان افغانستان برای ما بگویید بسیار خوب خواهد شد. زیرا شما نمایندة این جمع از یاد رفته هم هستید؟
ـ در ابتدا می‌خواهم یک مسئله را یادآور شوم که من، در شعر بین زنان و مردان مرزی را قبول ندارم. چراکه در دنیا اگر در شعر توجه شود شعر، شعر است. چه مرد او را سروده باشد چه زن. در اصل شعریت مهم است و اینکه چقدر می‌تواند آن شعر، شعر باشد. اما، اگر به‌طور خاص این مسئله را در میان شاعران زن افغانستان بررسی کنیم، در افغانستان چندان وضعیت مطلوب نیست و خیلی هم ناگوار است. جنگ‌های دیرسالة افغانستان سبب شد که شاعران افغانستان نتوانند یک جا مستقر باشند. ما در افغانستان کمتر توانستیم حضور شاعران زن را احساس نماییم، با این شرایط شاعران مطرح در حوزة زنان مثل خانم لیلا صراحت‌روشنی، حمیرا نکهت، ثریا واحدی و عدة دیگری بودند که پرچم‌دار شعر زنان افغانستان به حساب می‌آیند، ولی هیچ‌کدام از این‌ها در افغانستان نماندند و دور از وطن در کشور‌های خارجی زندگی می‌کردند. همین دو سال پیش خانم لیلا صراحت‌روشنی، از روشن‌ترین شاعران زن افغانستان در کشور هالند (هلند) بدرود حیات گفت و جامعة شعری زنان افغانستان را به سوگ نشاند. این غربت و دوری از وطن روی کارهای آن‌ها تا حدودی تأثیر گذاشته بود، یا شاید آن‌ها کمتر به کار سرودن می‌پرداختند، چون در کشور دیگر نمی‌شود به‌طور خاص به شعر پرداخت، ازاین‌رو کارهای اولیه آن‌ها گیراتر از اشعار جدید این بانوان شاعر است.
وقتی دربارة شعر زنان حرف می‌زنیم، باید چهره‌هایی و محافلی باشند که شاعران جوان تحت تأثیر آنها بیشتر به شعر روی بیاورند.
▪ دربارة شماری از زنان شاعر مطرح و نامدار افغانستان گفتید و اینکه این‌ها پیش‌تر در افغانستان مطرح بودند. دوست داریم دربارة شاعران زن مطرح افغانستان که در کشورهای اروپایی چهره و مطرح شدند هم اشاره کنید.
ـ بعضی از چهره‌های ادبی به‌خصوص شاعران ما که در کشور صاحب‌نام بودند، در کشورهای غربی هم به واسطة نامشان مورد توجه قرار گرفتند. اما چند نفر دیگر که از آغاز فعالیت‌های شاعری‌شان مقیم آن کشورها بودند و در همان‌جا هم به شهرت رسیدند، می‌توان از خانم‌ها خالده لهیب‌نیازی و نادیه فضل نام برد. این اتفاق در کشورهای دیگری هم برای ما روی داده است؛ مثل ایران. بسیاری از خانم‌های شاعر مقیم اینجا در همین‌جا شروع کردند و به بالندگی رسیدند، با شعرشان بزرگ شدند و مطرح شدند. اما همة این موفقیت‌ها در خارج از افغانستان بوده. ما در داخل افغانستان جریانی موفق در این چند سال اخیر در عرصة شعر زنان نداشتیم. حتی این ارتباط هم با محافل و انجمن‌های ادبی خارج از افغانستان نبود تا در جهت تعالی بخشیدن و رشد کردن شعر زنان داخل افغانستان، ما را یاری رساند.
▪ خب، ما هم شاهد بودیم که ادبیات افغانستان روزهای ناگواری را دیده است و اکثر اهالی فرهنگ و ادبیات افغانستان، ناگزیر به ترک کشور شدند. در این فرایند شعر مهاجرت افغانستان شکل گرفت. به نظر شما شعر مهاجرت در کدام‌یک از کشورهای مهاجرپذیر پیوند نزدیک‌تری با جریان‌های ادبی داخل افغانستان داشته است و موفق عمل‌کرده است؟
ـ از سال ۱۳۵۸ یعنی زمانی که مهاجرت افغان‌ها آغاز شد و مردم ما در کشورهای مختلفی آواره شدند، شاعران ما هم جزئی از این مردم بودند. به‌طور مثال در ایران آمدند، پاکستان رفتند، تاجیکستان رفتند و حتی به آمریکا و اروپا هم رسیدند.
شاعران افغانستان بنا بر شرایط و وضعیت فرهنگی هر کشور و نظر به محیط اجتماعی هر کشور رشد کردند. ولی من بر این عقیده هستم که شاعران ما در ایران با توجه به فضای فرهنگی ایران رشد بهتر و بیشتری داشته‌اند. این هم برمی‌گردد به فضای مناسب فرهنگی و اجتماعی ایران. زیرا هر هفته یا هر ماه مجالس بزرگداشت و تجلیل شاعران، شعرخوانی و نقد برگزار است و این حرکتی است که جریان دارد و کارهای جدید شعری را خلق می‌کند. به‌خصوص محافل شعرخوانی و نقد؛ که در افغانستان پیش از این نقد جایگاه کم‌رنگی داشت و جدیداً محافل‌ ادبی به این مهم توجه کرده‌اند.
در ایران با توجه به وضعیت فرهنگی و محافل شعرخوانی و نقد که همیشه دایر است، مقولة شعر هیچ‌وقت ایستا نبوده بلکه پویا بوده است. شاعرانی که در ایران مهاجر شدند و زندگی کردند، این توفیق را داشتند که با آشنایی با شعر معاصر ایران تحت تأثیر قرار گیرند و به صورت جدی کار کنند، تا راه شعری‌شان را خود پیدا کنند. خوشبختانه در این راه موفق هم بودند. اگر به مجموعه‌های شعر شاعران مهاجر در این چند سال نگاهی داشته باشیم، بیشتر می‌توانیم شاعران مقیم ایران را، نامشان را و موفقیت‌هایشان را بر زبان بیاوریم. شاید این امکان برای شاعران مهاجر ما در دیگر کشورها فراهم نبوده است. چون شاعر هرچه استعداد و توانایی شعری داشته باشد، اگر زمینه شعر سرودن برایش فراهم نباشد نمی‌تواند خلاقیتش را بروز دهد.
اما در داخل افغانستان؛ شاعران که بنابر دلایلی خاص نتوانستند یا نخواستند خارج شوند و ماندند، با همان شرایط کنار آمدند و در اشعار آن‌ها هم یک حال و هوای خاص دیده می‌شود. فضای شعری آن‌ها با فضای شعری شاعران مقیم ایران کاملاً متفاوت است. این هم دلیل دارد؛ زیرا شاعران داخل افغانستان در شرایط‌ اجتماعی و سیاسی داخل کشور در انزوا قرار داشتند و هرچه در شعرهایشان می‌آمد، از شرایط و رویدادهای سرزمینشان الهام می‌گرفت. این شاعران گاهی در متن یک فاجعه و گاهی در حواشی آن بودند و شعر می‌سرودند. از این‌رو در شعر آن‌ها یک هیجان خاص و یک پرخاشگری وجود دارد. گاهی این شعرها از اندوه حرف می‌زنند و گاهی از اتفاقی اجتماعی که افتاده است.
دلیل فضای خاص در شعرهای چند سال اخیر داخل افغانستان هم همین است و هر شاعری هم با زبان شعری خود رشد کرده‌ است. اگر شعری در نشریه‌ای بدون نام شاعر چاپ شود در داخل افغانستان از زبان و نوع انتخاب واژه‌ها می‌توان شاعرش را شناخت. یعنی داخل افغانستان هر شاعری حال و هوای منحصربه‌فرد خود را دارد.
▪ به نظر شما چه تفاوتی بین شعر شاعران داخل افغانستان با شعر مهاجران وجود داشته است؛ با توجه به اینکه شما شناخت خوبی از شاعران داخل و خارج افغانستان دارید؟
ـ دربارة شعر شاعران داخل افغانستان حرف‌هایی را برای شما گفتم که هیجان خاص توأم با پرخاشگری در شعر شاعران داخل دیده می‌شود. اما جریان شعر شاعران ما در ایران چون یک روند مناسب و اصولی در آن وجود داشته است از نظر زبانی بسیار جالب است. از نظرساختارهای شعری و زبانی و ظرفیت‌هایی که در اینجا است و شاعران مهاجر هم از آن به‌طور شایسته استفاده کرده و می‌کنند.
بنابراین در شعر شاعران مهاجر مشکلی دیده نمی‌شود و بسیار کم اتفاق می‌افتد که ما به کاستی‌ بربخوریم.
اما از لحـــاظ حــال و هــوای شعـری شاعران مهاجر و محتوای شعری آن‌ها، اغلب شعــرها یک‌رنگ‌اند و شاعـران تازه‌کار و جوان هم سعی می‌کنند که فضای شعری و زبان شعری شاعران نامدار مهاجران را دنبال نمایند و دنبال تجـربة جدیدی نیستند. پیش‌تر هم گفتم که شعر شاعران مهاجر ما در ایران از موفقیت‌های شعر افغانستان است و رشد بسیار خوبی داشته است. ولی جا دارد که تفاوت‌های شعر شاعران داخل و خارج افغانستان بیان شود. از این نگاه شاعران مقیم ایران توفیق بیشتری نسبت به شاعران مهاجر ما در کشورهای دیگر داشته‌اند.
▪ از فعالیت‌های فرهنگی‌تان بگویید، از مجلة صدف که یادآور شدید چند سالی مدیرمسئول این مجله بودید، آیا هنوز در آن فعالیت دارید، اگر ندارید چرا؟
ـ در سال‌های گذشته نظارت و تدوین کتاب‌های زنان شاعر و نویسندة افغانستان که توسط مرکز تعاون افغانستان به چاپ می‌رسید به دوش من بود. همچنان مدیرمسئول مجلة صدف هم بودم. ولی زمانی که در دانشگاه کابل به تدریس آغاز کردم و هم‌زمان هم خودم تدریس می‌شدم، از این مرکز و مدیرمسئولی مجلة صدف هم استعفا دادم و نتوانستم همکاری خود را با آن‌ها ادامه بدهم. در حال حاضر غیر از تدریس در دانشگاه کابل به‌طور رسمی با هیچ مرکز و نشریه‌ای همکاری ندارم. ولی عضو انجمن قلم افغانستان هستم.
این انجمن سه سال می‌شود که در افغانستان تأسیس شده است و به نمایندگی انجمن قلم جهانی فعالیت می‌کند و انجمن بسیار مهمی هم در جهان به حساب می‌آید.
▪ دربارة انجمن قلم افغانستان بیشتر بگویید؛ از فعالیت‌هایش، از نحوه مدیریتش که بر چه اساس اداره می‌شود؟
ـ انجمن قلم یک انجمن غیردولتی است و تمام نویسندگان افغانستان می‌توانند در آن عضویت داشته باشند؛ مدیر یا رئیس این انجمن با نظر اعضای آن انتخاب می‌شود. رئیس انجمن هم می‌تواند به مدت شش ماه ادارة آن را به عهده داشته باشد. با توجه به اقوام مختلف و زبان‌های مختلف که در افغانستان موجودند و با توجه به اینکه این انجمن وابسته به انجمن جهانی قلم است، با این تصمیمِ ریاست کوتاه‌مدت این فرصت برای دیگران هم فراهم می‌شود که از هر قومی باشند بتوانند رئیس این انجمن باشند.
ولی نویسندگان و شاعرانی که با زبان فارسی می‌نویسند و شعر می‌گویند، در داخل این انجمن به‌طور جداگانه فعالیت می‌کنند و زبان‌هایی مثل پشتو، ازبیکی و... نیز جدا. اولین رئیس این انجمن شاعر نام‌آشنای کشور ما، آقای پرتو نادری بود. حالا آقای حبیب‌الله رفیع از شاعران پشتون ما ریاست این انجمن را به عهده دارد. در ضمن جلسات شعرخوانی و بزرگداشت‌های فرهنگی و ادبی هم هر هفته در این انجمن برگزار می‌شود و کتاب‌هایی را نیز به چاپ رسانده است که آخرین کتابی که توسط این انجمن به چاپ رسید رمان گلنار و آیینه اثر استاد رهنورد زریاب است.
▪ برگردیم به سروده‌های خود شما، می‌توان گفت شعر شما شعری است اجتماع‌محور و با زاویه دید خاص زنانه، آیا شما با این برداشت ما موافقید؟
ـ من خودم نمی‌دانم. گاهی شاعر نمی‌تواند که خود را خوب‌تر بیان کند. مخاطبان هم برداشت خاص خود را از شعر دارند. ولی تصور من از شعرهای خودم در آغاز شاعری‌ام این بود که با حال و هوای عرفانی شعر می‌گفتم و به مرور تلفیق‌های دیگری با مضامین اجتماعی‌، عاشقانه و... دست‌به‌دست هم دادند و فضای جدید شعری‌ام را شکل دادند. فکر می‌کنم این فضا همان حرف شما باشد که به اجتماع‌محوری خیلی نزدیک است.
▪ شعر امروز افغانستان‌ـ افغانستان دقیقاً به معنای امروزی آن‌ـ در داخل افغانستان چه حال و روزی دارد؟ فعالیت‌های ادبی در کابل و یا جاهای دیگر به چه صورت است؟ مطبوعات افغانستان چقدر از این جریان استقبال می‌کنند؟
ـ اگر بگویم که شعر امروز افغانستان وضعیتی ناگوار دارد و خیلی کم به آن پرداخته می‌شود، گزاف نگفته‌ام. زیرا بسیاری از شاعران ما در مؤسسات غیردولتی مشغول کارند که تنها به روزمرگی‌شان می‌اندیشند، تا شعر. آن‌ها بیشتر می‌کوشند که چگونه حقوق ماهیانه‌شان را به‌ دست بیاورند. متأسفانه امروز انجمن نویسندگان ما هم فعال نیست که مکانی باشد برای گردهم‌آیی نویسندگان و شاعران ما؛ تا تبادل اندیشه و تجربه نمایند.
تنها انجمن فعال امروز کابل همان انجمن قلم است که درباره‌اش پیش‌تر حرف زدم. فعالیت‌های این انجمن هم برای فرهنگیان غنیمت است، اما به صورت عموم، شاعران ما به‌تنهایی شعر می‌گویند و کار می‌کنند، بدون اینکه دیگر هم‌سلکان‌شان از آن آگاه شوند. این کار تأثیر روزمرگی آن‌هاست که کمتر به‌ هم می‌رسند. در چنین وضعیتی نمی‌شود درباره شعر امروز افغانستان به‌صراحت حرف زد، ولی به صورت نسبی خوب است.
رسانه‌های تصویری و مطبوعات چقدر به شعر امروز افغانستان توجه دارند و چقدر به این مقوله می‌پردازند؟
متأسفانه در رسانه‌های تصویری و شنیداری افغانستان بیشترین اهمیت و توجه را به موسیقی می‌دهند. شعر جایگاه شایسته‌ای در رسانه‌‌ها ندارد. من فکر می‌کنم این مشکل در بسیاری از کشورها رواج دارد. من از زبان جمعی‌ از اساتید ادبیات و شاعران ایران شنیدم که می‌گفتند: در گذشته‌ها موسیقی در خدمت شعر بود اما امروز شعر در خدمت موسیقی قرار دارد.
ملاحظه کنید، در کشوری مثل ایران با این‌همه تجربه‌های مفید فرهنگی که چنین باشد، از رسانه‌‌های افغانستان هیچ توقع نمی‌رود.
باور من این است که امروز در افغانستان شعر در خدمت موسیقی قرار گرفته است. تا جایی که بعضی از شاعران ما می‌خواهند قسمی شعر بسرایند که مطابق با حال و هوای آواز فلان آوازخوان باشد و به‌راحتی آهنگ‌سازی را بپذیرد. چنین به نظر می‌رسد که بعضی‌ها اصالت شعر را فراموش کرده‌اند. امیدوارم این شرایط ادامه پیدا نکند و قابل تغییر باشد.
▪ از حرف‌های شما چنین احساس می‌شود که هنوز روابط روشنی در بین شعر امروز افغانستان و ایران برقرار نیست. به نظر شما اگر این روابط و تعامل ایجاد شود چه فوایدی خواهد داشت؟
من فکر می‌کنم اگر این روابط و تعامل برقرار شود، سفرهای فرهنگی شاعران و نویسندگان دو کشور هم‌فرهنگ به کشورهای همدیگر، می‌تواند سبب آشنایی بیشتر و مفیدتر با فضاهای جدید شعری شاعران ایران و افغانستان و فرهنگ‌های بومی‌شان شود. این سفرها زمینه‌ساز پیوندهای فرهنگی و پل ارتباطی شاعران دو کشور می‌شود و شاعران هر دو کشور با خوانش درست شعر همدیگر، به درک خوب‌تری می‌رسند و شعر همدیگر را می‌شناسند، با زبان هم آشنایی پیدا می‌کنند و می‌توانند به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم هم تأثیرگذار باشند و هم تأثیرپذیر. این ارتباط یعنی ارتقای ارزش‌های فرهنگی هر دو کشور ایران و افغانستان.
▪ خانم فروغ اگر نگاهی به جهان داشته باشیم، این تعامل و ارتباط می‌تواند در سطح جهانی هم باعث ‌شود که دو کشور به لحاظ فرهنگی حامی هم باشند. مثلاً جامعة ادبی جهان عرب و نوع ارتباط شاعران عرب طوری است که حامی یکدیگر‌ند. به‌طور نمونه شاعران مصر از شاعران عراق تبلیغ می‌کنند یا شاعران بحرین از شاعران سوریه و بالعکس حمایت می‌کنند. همین عقیده در کشورهای فرانسوی‌زبان و انگلیسی‌زبان هم رواج دارد. ولی بین کشورهای فارسی‌زبان هنوز فاصله‌ها حاکم است و ایران و افغانستان و تاجیکستان همیشه مثل سه جزیره از هم دور افتاده‌اند و از این تعامل‌ها دورند. شما دراین‌باره چه فکر می‌کنید؟
ـ به نکتة بسیار خوبی اشاره کردید. امروز در جهان بحث‌هایی وجود دارد؛ گفته می‌شود که تا صد سال دیگر شاید چهار زبان زنده وجود داشته باشد و زبان‌های دیگر زبان‌های مرده به شمار آیند. این چهار زبان به ترتیب زبان انگلیسی، عربی، اسپانیولی و فارسی است. مقام چهارم برای زبان فارسی مقام خطرناکی است. این موضوع را که شما مطرح کردید بسیار ارزشمند و قابل بررسی است. در همین ارتباط آقای حسین جعفریان رایزن فرهنگی ایران در کابل، در افتتاحیة جشنوارة بین‌المللی شعر فجر در شهر مشهد پیشنهادی را در مورد واژه‌های فارسی ارائه کرد.
با توجه به تجارب اساتید زبان فارسی و فعالیت‌ فرهنگستان زبان در ایران، وی این موضوع را وظیفة اندیشمندان ایرانی دانست که چنین مرکز تحقیقاتی و پژوهشی را بنیاد گذارند و واژه‌های گفتاری هر سه کشور را جمع‌آوری کنند و مورد تحقیق قرار دهند و با انتخاب یک واژه در هر سه کشور به گفتار واحدی برسند. برخی از واژه‌‌ها که در افغانستان رواج دارد می‌تواند از نظر زیبایی‌شناسی در هر سه کشور استفاده شود. برخی از واژه‌های ایرانی و حتی تاجیکستانی این قابلیت را دارند. لازمة این کار تحقیق و پژوهش‌ اساتید زبان و ادبیات هر سه کشور است که با هم‌فکری به‌طور مداوم می‌توان به آن امیدوار بود. در غیر آن شاید تا چند سال دیگر این کشورهای هم‌زبان و هم‌فرهنگ، زبان همدیگر را نفهمند. این خطری است که در کمین زبان ما نشسته‌ است.
▪ خانم فروغ، موضوع دیگری که فرهنگیان مهاجر را نگران کرده است، ترویج شدید زبان انگلیسی در افغانستان است. به نظر شما این قضیه برای زبان ملی ما مفید است یا تهدید؟ آیا این نگرانی در افغانستان متصور است؟
ـ بلی. این نگرانی وجود دارد چراکه کارمندان اکثر مؤسسات خارجی و غیردولتی افغانی‌اند، این کارمندان به نوعی تحت تأثیر زبان بیگانه قرار گرفتند. اگرچه یاد گرفتن زبان انگلیسی یک ارزش است اما استفاده از این ارزش برای خود جا و مکان خاصی دارد. در افغانستان این تشویش و حتی این هراس وجود دارد که بسیاری از واژه‌های زبان ما جایش را به واژه‌های بیگانه داده است. این وظیفة همة ماست که نگذاریم واژه‌های بیگانه جای واژه‌های اصیل زبان ما را بگیرند و زبان ما را به خطر نزدیک‌ کنند.
▪ به‌عنوان آخرین سؤال، می‌خواستم نظر شما را دربارة جشنواره بین‌المللی شعر فجر بدانم. این جشنواره را چطور دیدید؟
ـ خب با توجه به اینکه این جشنواره، اولین جشنوارة بین‌المللی شعر فجر بود، برایم بسیار باارزش و جالب بود، به چند دلیل: اول اینکه از شعر، که هنری است بسیار کهن و ارزشمند، که با کلام و کلمه ارتباط دارد تجلیل می‌شود، جای قدردانی دارد.
دوم اینکه ارتباطات میان کشورهای مختلف ایجاد می‌شود؛ به‌خصوص میان ایران و کشورهای فارسی‌زبان و هم‌فرهنگ خودش و این می‌تواند زمینة ارزشمندی باشد برای شاعران کشورهای دیگر که با ادبیات ایران و کشورهای دیگر آشنا شوند و مهم‌تر از آن همدیگر را درک نمایند.
در سال‌های گذشته شعر افغانستان کمتر به کشورهای همسایه و جهان می‌رسید ولی این زمینه کم‌کم به وجود آمد.
برپایی چنین جشنواره‌هایی می‌تواند شعر فارسی را به جهان مطرح کند. شاعران افغانستان که در سال‌های جنگ در افغانستان ماندند، اطلاعات زیادی از شعر شاعران امروز ایران ندارند؛ شاعران افغانستان گاه‌گاهی خود را از شاعران ایران تأثیرپذیر می‌دانند؛ شاعران نامداری چون احمد شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، سیمین بهبهانی و چند تن دیگر از نسل قدیمی‌تر، یعنی با نام و آثار این شاعران بیشتر آشنایند، تا شاعران جوان و مطرح امروز ایران. متأسفانه، شعر امروز ایران با شاعران جوان و نامدارش کمتر به افغانستان رسیده است.
اگر ما به نوعی با شعر امروز ایران در ارتباطیم به واسطة شعر شاعران مهاجر افغانستان در ایران است و بس. من امیدوارم که تعاملات فرهنگی ادبی کشورهای ‌فارسی‌زبان به شکل دوام‌دار، بین هر سه کشور به دور از مسائل سیاسی و سلیقه، دنبال شود تا زبان فارسی و شعر فارسی جایگاه جهانی‌اش را بیش از این برای کسانی که با زبان فارسی سخن می‌گویند، بشناساند.
محمد سرور رجایی
منبع : سورۀ مهر