شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

لحظه لحظه تا مرگ!


لحظه لحظه تا مرگ!
«سادات» صبح آن روز ساعت ۸‎/۳۰ صبح از خواب بیدار شد. طبق معمول با حضور ماساژدهنده مخصوص چند نرمش ورزشی انجام داد. سپس عملیات ماساژ انجام شد. آنگاه دوش گرفت و پیش از آماده شدن برای عزیمت به میدان رژه، به خوردن صبحانه مختصری نشست. سادات مصمم بود، ظهورش در جریان رژه با تمامی معیارها، ظهوری موفقیت آمیز باشد. احساس می كرد هنوز نتوانسته است همه منتقدان خود را ساكت كند. او از زیورآلات نظامی تازه ای كه چند روز پیش ازخیاط مخصوص او در لندن، به دستش رسیده بوداستفاده كرد. در این هنگام همسرش متوجه شدكه سادات پوشش ضدگلوله را در زیر لباس نظامی نپوشیده است. عقیده سادات این بود كه پیراهن ضدگلوله برانسجام این زیورآلات جدید اثر خواهد گذاشت. از این رو از پوشیدن لباس ضد گلوله خودداری كرد. به یاد آورد وقتی فیلم سفر معروف خود به قدس را دیده بود، با آن پیراهن ضدگلوله پوشیده در زیر لباس های شخصی، چاق تر از آنچه بود، به نظر می رسید. «سادات» سپس تصمیم گرفت با یك اتومبیل روباز به میدان رژه برود. چند روز پیش با همین اتومبیل روباز به منطقه «المنصوره» رفته بود . خیابان ها پر از مردم بود ولی اتفاقی نیفتاد. حالا می خواست به دنیا ثابت كند كه موردی برای ترسیدن وجود ندارد. پوشیدن لباس تمام شد. سپس نشان عدالت را روی لباس نظامی خود سنجاق كرد و عازم قتلگاه خود گردید.
●ادامه مطلب ترور سادات
یك روز پیش از حادثه
«دكتر محمد حسنین هیكل» در بخش پایانی خاطرات خود به وقایع روز پیش از حادثه پرداخته می نویسد:«شاید نگاهی به آنچه سادات روز چهارشنبه ۲۳ سپتامبر انجام می داد... روزی كه بعدها ثابت شد آغاز پایان زندگی اوست، مفید باشد. بامداد آن روز سادات با اعضای شورای عالی مطبوعات جلسه داشت تا به آنان اطلاع دهد ، با روزنامه نویسان بازداشت شده در تهاجم سوم سپتامبر ۱۹۸۱ ، چه برخوردی خواهد داشت. «سادات» سخن را با انگشت گذاشتن روی كسانی آغاز كرد كه به گفته وی گمان كرده بودند می توانند راه مطبوعات آمریكا را كه توانسته بودند رئیس جمهوری را از كاخ سفید بیرون كنند، در پیش بگیرند. مدتی بعد دراستراحتگاه «القناطر» فرستاده ویژه «فرانسوا میتران» رئیس جمهوری فرانسه را به حضور پذیرفت ، وی آمده بود مسأله بگومگو میان دو رئیس جمهوری را كه بر سر موضوع بازداشت ها رخ داده بود، حل كند. چه وقتی خبر بازداشت ها و حجم گسترده آن پخش شد، «پرزیدنت میتران» در جلسه دفتر سیاسی حزب سوسیالیست خود در فرانسه حاضر شده و به عنوان رئیس حزب و نه رئیس كشور طی بیانیه ای ضمن حمله به بازداشت ها عبارت «اقدامی غیردموكراتیك » را در باره آن به كار برده بود. «سادات» از این بیانیه آزرده شد و آن را دخالت در امور داخلی مصر تلقی كرد. لذا «میتران » فرستاده شخصی خود را نزد سادات اعزام كرد تا شرح دهد وی به عنوان رئیس حزب سوسیالیست و نه رئیس كشور فرانسه، اظهارنظر كرده است.
همان روز «سادات» مصاحبه دومی با برنامه خبری تلویزیون «ان.بی.سی» انجام داد. «سادات» در این مصاحبه به عمد اشاره كرد مقادیر عظیمی اسلحه برای انقلابیون افغانستان فرستاده زیرا «آنها مانند ما مسلمانند و با مشكلاتی روبرو هستند.» ظاهراً «سادات» با اشاره به افغانستان می خواست، رضایت افكار عمومی آمریكا را جلب كند ولی مصاحبه گر خیلی زود در باره گروه های اسلامی مصر و فعالیت های آنها علیه وی، سؤال كرد. «سادات» در پاسخ گفت:« نه ، نه، علیه من فعالیت هایی وجودندارد. مسأله گردهمایی هایی مطرح است و نه اسلحه.»
خبرنگار پرسید: «اگر درست باشد هر كس در مصر هست سیاست شما را تأیید می كند، بنابراین چرا همه مخالفان سیاسی خود را دوش به دوش افراطیون مسلمان بازداشت كردید؟»
سادات پاسخ داد: «این درست نیست كه من به دشمنان سیاسی خود یورش برده ام. كل مسأله، یك مشكل مربوط به «فتنه فرقه ای» بود و سیاستمدارانی كه بازداشت كردم، به عناصر افراطی متمایل شده و یا بعد از بازداشت این عناصر به آنها گرایش پیدا می كردند. آنها تصمیم داشتند از بازداشت افراطیون دینی بهره برداری كنند و دردسرهایی به وجود آورند.»
خبرنگار پرسید: نسبت به مقایسه ای كه میان شما و شاه می شود، چه نظری دارید؟
سادات پاسخ داد: «در واقع من حیرت زده ام. برای این گونه مقایسه ها مطلقاً مجالی نیست. كسانی كه این چنین مقایسه می كنند، دل هایی پر از كینه دارند. خود شما نتایج رفراندوم را دیدید و دانستید چگونه «ملت من» سیاست های مرا صددرصد تأیید می كند ، بنابراین، چگونه می شود، چنین مقایسه ای میان من و شاه ایران كرد. این گونه مقایسه چه توجیهی جز كینه می تواند داشته باشد؟ آنها می خواهند تصویر من و تصویر مصر را مخدوش كنند. در رابطه با خودم، مسأله مهم نیست. منتها، به هیچ كس اجازه نمی دهم تصویر مصر را مخدوش كند.»
روزنامه ها چه نوشتند؟
روزنامه ها روز ۲۳ سپتامبر یك روز پیش از حادثه، علاوه بر خبرهای دیگر، گزارش دادند احتمال دارد رژه نظامی با عید سعید قربان مصادف شود و این روز، تعطیل رسمی است. روزنامه های همان روز درباره رژه نظامی آینده و اینكه چگونه سلاح های غربی نمایش داده شده در این رژه، به میزان پنجاه درصد و سلاح های شرقی پنجاه درصد خواهد بود قلمفرسایی فراوانی كردند.
روزنامه ها همچنین نوشتند: رئیس جمهوری و سایر تماشاگران رژه، سلاح های آمریكایی فراوانی، از جمله هواپیماهای «فانتوم» و توپ های ۱۳۱ میلیمتری و گردونه های زرهدار آنها و نیز هواپیماهای «میراژ ۲۰۰۰» را خواهند دید و در همین مراسم هلیكوپترهای مدرن از جمله «شنوك» آمریكایی و «سی _ كینگ» انگلیسی و «گازیل» فرانسوی نمایش داده خواهد شد. روزنامه ها گزارش «انستیتو مطالعات استراتژیك» لندن را نیز چاپ كردند كه در آن گفته شده بود، ارتش مصر یكی از نیرومندترین ارتش های خاورمیانه است. روزنامه ها در همان روز نوشتند: وزیر كشور گفته است كه مقامهای امنیتی تمامی خزانه های سری تشكیلات اخوان المسلمین را شناسایی كرده اند و رهبران «اخوان المسلمین» مرتكب بزرگترین اشتباه عمر خود می شوند اگر گمان كنند مقامهای امنیتی فقط عناصر قدیمی اخوان را می شناسند در حالی كه خودشان درباره عناصر تازه پیوسته به جنبش، هیچ چیز نمی دانند. وزیر كشور در اظهارات خود اضافه كرده بود: «ما همه آنها را می شناسیم قدیمی ها و تازه ها. همه را كاملاً زیر نظر داریم. از جمله كسانی كه از سال ۱۹۷۰ به خدمت گرفته شده اند.»
روزنامه ها در همان روز قسمت وسیعی از صفحات خود را به داستان هایی كه مورد علاقه شخصی رئیس جمهوری بود اختصاص دادند. «سادات» دوست داشت همیشه به كسانی توجه نشان دهد كه قبل از سرشناس شدنش به او كمك كرده بودند. «سادات» هنگام صحبت درباره آنها در برابر دوربین های تلویزیون، لذت خاصی احساس می كرد. از جمله مردی كه در قهوه خانه «التل الكبیر» یك فنجان چای به دستش داده بودو نیز مردی كه در دوران مقاطعه كاری سادات جای خود را در اتوبوس به وی داد. در آخرین جشن تولد برگزار شده در برابر دوربین های تلویزیون، سادات به این آخرین، به عنوان «مردی از دیمرو» (روستای زادگاه وی) اشاره كرد. یكی از شنوندگان سخنان سادات ناگهان به یاد آورد «مردی از دیمرو» خودش است. لذا بلافاصله با كاخ ریاست جمهوری تماس گرفت و سادات به خاطر رفتار خوب اش در آن روزهای گرفتاری و به عنوان «رفتاری نمایانگر اخلاق روستائیان مصر» پاداشی به او داد. پاداش وی یك خانه بود و روزنامه های آن روز نوشته بودند سادات علاوه بر هدایای دیگر، دو بلیت به او و همسرش برای رفتن به زیارت حج و از حساب خودش اهدا كرده بود.
●لحظه لحظه تا مرگ
هنگامی كه محافظان سادات كه قرار بود اورا تا میدان رژه همراهی كنند، رسیدند، از طبقه بالا پایین آمد تا آنان را ببیند اما فراموش كرد «عصای مارشالی» خود را كه روی میز كنار در خروجی گذاشته شده بود بردارد. همسرش بعدها فراموش كردن عصای مارشالی را یك هشدار شوم غیبی دانست. وقتی سادات با ابهت كامل به میدان رژه رسید. كوشید، خوشحال و سرزنده جلوه كند به «شیخ الازهر» و «انباصموئیل» كشیش قبطی (مسیحی) اشاره كرد، در كنارش بنشینند هدفش این بود كه عكس آنان در كنار وی به تمامی قیل و قال ها در رابطه با خشم مسلمانان و مسیحیان از عملكردهای وی، پاسخی كافی باشد. در جریان رژه با اطرافیان خود كلاً: «درباره سلاح های تازه ای كه در این مراسم به نمایش گذاشته خواهد شد صحبت می كرد». بیشتر حاضران در جایگاه، سخنان گوینده رژه را كه در گوشه های جایگاه ایستاده بود، پیگیری می كردند. تفسیرها و تحلیل های گوینده مستقیماً از رادیو و تلویزیون پخش می شد. نوبت به نیروی هوایی رسید، یك «اسكادران» از هواپیماهای «فانتوم» شروع به نمایشات هوایی كردند. در هنگام پرواز دودهای رنگارنگ از هواپیماها خارج می شد. حاضران در جایگاه كف می زدند گوینده فریاد برآورد: «و حالا نوبت توپخانه است». ستون جرثقیل ها در حال كشیدن توپ ها، به جایگاه اصلی نزدیك می شد. ناگهان یكی از آنها تكان خورد و به نظر آمد كمی به طرف راست، منحرف شده است. برخی ازحضار جایگاه گمان كردند اشكالی پیش آمده و راننده آن قصد دارد راه را برای بقیه ستون باز كند. نخستین غافلگیری كه به نظر حاضران رسید این بود كه دو بمب دستی به هوا پرتاب شد. سپس صدای رگبارهای پیاپی به گوش رسید تمامی كسانی كه دارای تجربه نظامی بودند، بلافاصله زیرصندلی های خود پنهان شدند.نزدیك ترین افسر گارد ریاست جمهوری به سادات، سرتیپی به نام «احمد سرحان» بود. وی بعدها و در جریان تحقیقات گفت: «به محض شنیدن صدای گلوله به طرف رئیس جمهوری دویدم و چندین بار با صدای بلند به او گفتم حضرت رئیس جمهور برو زیر صندلی ولی دیگر دیر شده بود و خون صورتش را پوشانده بود .كوشیدم كاری انجام دهم، مردم را از كنار او دور كردم. هفت تیرم را كشیدم و پنج گلوله به طرف شخصی كه به رئیس جمهوری تیراندازی می كرد شلیك كردم».در واقع حالت سردرگمی نزدیك به ۴۰ ثانیه طول كشید. هیچ یك از افراد گارد قبل از ۳۰ ثانیه اول حتی یك گلوله هم شلیك نكرد. بعداً چند گلوله افراد گارد به هدف نشست «خالد اسلامبولی» و «عبدالسلام عبدالعال» از ناحیه شكم مجروح شدند ولی این امر مانع ادامه تیراندازی هر دوی آنها به هدف از فاصله نزدیك، نشد. «حسین عباس محمد» - قهرمان تیراندازی - نقش خود را به طور كامل انجام داد و علاوه بر این توانست از میدان رژه سالم خارج شود. هیچ كس او را توقیف نكرد. به خانه یكی از نزدیكانش رفت و ۲روز بعد، همان جا دستگیر شد. به طور حتم و در آن جو مملو از سردرگمی، دیگر اعضای ترور نیز اگر می خواستند، قادر به فرار بودند و حالا هر یك از حاضران در جایگاه ویژه كشته، مجروح، پنهان شده زیرصندلی ها بودند. به عنوان مثال - «ممدوح سالم» نخست وزیر و افسر سابق پلیس - در تلاش مذبوحانه برای حمایت از جان رئیس جمهوری، چند صندلی به طرف جایگاه پرتاب كردند. یك معاون سابق نخست وزیر روی صفحه تلویزیون، در جست وجوی گریزگاهی، دیده شدند.به حسنی مبارك معاون رئیس جمهوری و شیخ الازهر آسیبی نرسید ولی «انباصموئیل» كشیش مسیحی و نیز سرلشكر «حسن علام» و «محمد رشوان» عكاس مخصوص سادات و چند تن دیگر كشته شدند.
●انتقاد از سیستم های امنیتی
بعدها در موردمسئولیت گارد ویژه و ناكامی فاحش در حمایت از جان وی، بحث های بسیاری انجام گرفت. آمریكایی ها - به درخواست سادات - مسئولیت حفاظت از جان وی را به عهده داشتند و یك سیستم كامل امنیتی به ارزش ۲۰ میلیون دلار در اختیار وی گذاشته بودند. حضور یك گروه ویژه جزو ترتیبات اتخاذ شده امنیتی بود. از عجایب روزگار آنكه این گروه مأموریت یافت پشت جایگاه مستقر شود تا مبادا حضور افراد آن از هیبت و عظمت جایگاه بكاهد و این طور به نظر آید كه اقدامهای امنیتی شدیدی اتخاذ شده است. گروه مبارزه با ترور ۶۰ متر با سادات فاصله داشت. درحالی كه تروركنندگان سادات، در فاصله ۳۰ متری او بودند. وقتی افراد گروه ویژه برای شركت در حمایت از جان سادات به سرعت حركت كردند تلاششان بیهوده و عبث بود. در واقع پیرامون مسئولیت تأمین جایگاه نیز سردرگمی بزرگی حكمفرما بود. طرف های متعددی برای انجام این مأموریت به جان هم افتاده بودند ركن ۲ ارتش - گارد ریاست جمهوری - گارد ویژه رئیس جمهوری. «سرتیپ احمد سرحان» از فرماندهان گارد ویژه ریاست جمهوری بود. گفت: «مسئولیت من منحصراً این بود كه در مورد حاضران در جایگاه ویژه، تحقیق كنم و آن كسانی را كه در كنار رئیس جمهور می نشینند زیر نظر داشته باشم و در ضمن مواظب نوشیدنی هایی باشم كه به میهمانان تعارف می شود. در آن روز هیچ كس وقوع دردسری را در جریان رژه پیش بینی نكرده بود زیرا همه می دانستند شدیدترین ترتیبات امنیتی از جمله جمع آوری مهمات و جدا كردن سوزن های سلاح ها اتخاذ شده است.
●هنگام حادثه «جیهان» چه می كرد
وقتی تیراندازی شد، بانو «جیهان سادات» دراتاقكی جدا شده به وسیله شیشه از جایگاه اصلی، در قسمت عقب، نشسته بود. بعد از حمله، به طرف شوهرش دوید وسراسیمه پرسید «رئیس جمهوری كجاست؟» و بعد به سرعت همراه او سوار هلیكوپتری كه در ساعت دوازده و چهل دقیقه پرواز كرد، شد. براساس پرونده های «بیمارستان المعادی» هلیكوپتر حامل سادات در ساعت سیزده و بیست دقیقه یعنی ۴۰ دقیقه بعد به بیمارستان رسید. در حالی كه سفر هوایی از جایگاه تا بیمارستان بیشتر از پنج دقیقه وقت لازم نداشت. این تأخیر را چگونه می توان تفسیركرد؟
تفسیر آسانی برای این سؤال وجود ندارد ولی هلیكوپتر ریاست جمهوری قبل از ساعت ۱۳ در حال فرود در باند ویژه روبروی خانه سادات در الجزیره ، دیده شد. برخی روایت های موثق حاكی است كه همسرش «بانو جیهان» به طرف تلفن دوید تا با آمریكا تماس هایی بگیرد و یكی از تماس های حتمی با تنها پسرش «جمال» بود كه به همراه دوستانش به جزیره مقابل ساحل فلوریدا رفته بود. «بانوجیهان» از شخص طرف مكالمه خود خواست كه هرچه زودتر جمال را پیدا كند. و از وی بخواهد فوراً با مادرش در قاهره تماس بگیرد زیرا مسأله بی نهایت خطرناكی پیش آمده و می خواهد با او در میان بگذارد.«بانو جیهان» به هلیكوپتری كه راه «بیمارستان المعادی» را در پیش گرفت بازگشت. به طور حتم« بانو جیهان» از همان لحظه اول مشاهده جسد نیمه جان همسر خود، دریافته بود كه وی زندگی را بدرود گفته است. گزارش رسمی «بیمارستان المعادی» حاكی است كه سادات وقتی به بیمارستان رسانده شده واز وی معاینه به عمل آمد، درحالت بیهوشی كامل بود. در ساعت دو و چهل دقیقه بعدازظهر سه شنبه ششم اكتبر، و دستگاه كنترل قلب، عدم هرگونه فعالیت قلب را نشان می داد. دستگاه حركت سنج مغز نیز توقف كامل فعالیت مغز را به نشانه تأكید مرگ نشان می داد. علت مرگ: ضربه شدید عصبی و خونریزی داخلی در محفظه سینه و از هم پاشیده شدن ریه چپ و مویرگ های بزرگ ریشه ریه چپ تشخیص داده شد.«ابتدا هیچ كس مطمئن نبودكه آیا ترور «سادات» منحصر به حمله به جایگاه است یا بخشی از یك طرح وسیع تر. بسیاری از اركان رژیم ساعت ۹ صبح در جایگاه رژه بودند و حالا همگی با حداكثر توان می كوشیدند اطلاعاتی درباره واقعه به دست آورند. حتی وزیر كشور به خانه یكی از دوستانش رفت و از آنجا با دفتر كار خود تماس گرفت و جویای «اخبار» شد. توده های ملت مصر نمی دانستند رئیسشان كشته شده مگر وقتی كه رادیو «مونت كارلو» خبر داد، « سادات كشته شد». این رادیو خبر را به نقل از خبرنگار خود در واشنگتن پخش كرد. این خبر ابتدا در واشنگتن رسماً اعلام نشد زیرا تصمیم كاخ سفید این بود كه خود «پرزیدنت ریگان» آن را اعلام كند.
نكته قابل توجه این است كه بعداز انتشار خبر ترور سادات جز در منطقه «اسیوط»، در هیچ جای مصر، آشوب و دردسری دیده نشد. «سرهنگ دوم الزمر» و چند عضو «خوشه» وی و خوشه های «الصعید» كه در آنجا بودند، گمان كردند خبرهای كشته شدن « سادات » انرژی توده ها را آزاد می كند و ترس توده ها می ریزد و آماده انقلاب می شوند. بنا به ارزیابی آنها چون دانشگاه «اسیوط» یكی از دژهای آن جماعت بود، گمان كردند با به دست گرفتن زمام امور اسیوط، می توان انقلاب را به قاهره و سایر نقاط كشور سرایت داد.
«سرهنگ الزمر» - و چند تن از یارانش - با توسل به اسلحه راه ورود به استانداری را با هدف تصرف آن گشودند. در آنجا نبرد خونینی رخ داد و بیش از صد دژبان كشته شدند ولی این شورش هیچ گونه پاسخ مثبت مردمی نیافت، لذا دو روزه سركوب شد . «الزمر» به پناهگاه خود در« الجیزه» رفت و دو روز بعد همان جا دستگیر شد.
جالب توجه اینكه بعد از اعلام ترور رئیس جمهوری، مردم مصر روند عادی زندگی خود را ادامه دادند. توده ها خبر ترور را خیلی زود هضم كردند و هیچ «شوكی» به آنان وارد نیامد. با وجود این مقامات در برخی محلات فقیرنشین قاهره اقدامات امنیتی اتخاذ كردندو از بیم وقوع تظاهرات حاكی از شادمانی مردمی جریان برق قطع شد.ظاهراً مخالفان سادات یك كارمند رادیو را با خود همراه نموده و بیانیه ای آماده كرده بودند تا به وسیله «عبدالسلام فرج» قرائت شود و از مردم دعوت به انقلاب شود و به نیروهای مسلح گفته شود؛ اگر عملاً آماده تأیید «انقلاب » نیستند دست كم بی طرف بمانند.
این بخشی از تصمیمات بعدی بود كه با عجله طراحی شد و هیچ موفقیتی نداشت و از همان لحظه نخست كوششی از روی یأس و نومیدی تلقی شد.
●مادر خالد در چه حالی بود؟
بانو «قدریه» - مادر «خالد اسلامبولی» - بی خبر از همه جا در شمار شهروندانی بود كه مراسم رژه را از صفحه تلویزیون، پیگیری می كردند. او به خانه اش در «ملوی» بازگشته بود. پسرش «خالد» او را راضی كرده بود كه برای گذراندن تعطیلات عید به خانه اش بازگردد زیرا، از ترتیب دادن ملاقاتی میان وی و پسرش محمد كه در زندان بود مأیوس شده بود. «خالد » به مادرش گفته بود كه « من هم روزهای عید را در «ملوی»خواهم بود». «خالد» هفتاد لیره ای را كه همراه داشت به مادر داد تا گوسفندی بخرد و در روز عید، قربانی كند. مادر «خالد »رژه را پیگیری می كرد كه صدای تیراندازی شنید و سپس شنید گوینده می گوید رئیس جمهوری و معاون وی میدان را ترك كردند. بعدها گفت: «كمی دلشوره داشتم»، او برای كسب خبرهای بیشتر به فرستنده های خارجی متوسل شد. البته تردیدی نداشت كه پسرش در آنچه رخ داده است دست دارد. بامداد روز بعد شوهرش چند روزنامه كه تصاویری از جریان ترور رادرج كرده بودند، خرید. به خانه كه آمد روبروی همسرش نشست و شروع به خواندن یكی از روزنامه ها كرداماناگهان با صدای لرزانی فریاد كشید: «به این عكس نگاه كن ... به این عكس نگاه كن» مادر خالد» به روزنامه نگاه كرد و ماجرا را فهمید. اما نمی خواست باور كند - لذا فریاد زد: «هرگز، هرگز، این، خودش نیست.»
در یكی از روزنامه ها، عكسی از سوء قصد كننده وجود داشت. این عكس را بعد از اینكه اسیر كنندگانش او را مضروب كرده بودند گرفته شده بود. صورتش باندپیچی شده بود. مادر وحشتزده فریاد كشید: «او را كشتند» سپس فریاد زد: «جسد او را از پزشك قانونی بیرون كشیده اند تا این عكس را بگیرند» سپس به گریه افتاد.
●دستگیری های گسترده
بعد از بازداشت گروه «خالد» تیم ۷۵ ركن ،۲ خانه های آنان را بازرسی كرد. در بازرسی شواهدی پرمعنا به دست آمد. در هر آپارتمان نوارهای مربوط به موعظه های شیوخ سرشناس مساجد از قبیل «شیخ كشك» و «شیخ الامحلاوی» و دیگران كشف شد. در خانه «عبدالسلام عبدالعال» - به عنوان مثال - ۶۴ نوار به دست آمد. در هر آپارتمان لباس های نظامی از جمله در خانه «عبدالسلام عبدالعال» دو جفت شلوار و یك كلاه دارای علامت دفاع هوایی با درجه سروانی و چند تكمه نظامی پیدا شد. در هر آپارتمان نشریات و مطبوعات گوناگون جماعت های دینی و اتحادیه های دانشجویان به دست آمد. در خانه «عبدالسلام عبدالعال» - افزون بر همه اینها - یك عكس «مناخیم بگین» پیدا شد كه ریزریز شده بود.
بی تردید، دستگیرشدگان با رفتارهای بدی مواجه شده بودند. این موضوع درگزارش های پزشكی تأیید شده است: « دستگیر شدگان را به زنجیر بستند و با شلاق و شیلنگ آنها را زدند. برخی از آنان، از شكستگی جمجمه و استخوان ساق پا و زانو و سایر نقاط بدن، رنج می بردند.»
عجیب اینكه بازجویی از «خالد» در همان «بیمارستان نظامی المعادی» كه جسد سادات آنجا بود به عمل آمد.
یكی از بازجویان در تلاش برای درهم شكستن مقاومت وی گفت: «رئیس جمهوری به قتل نرسیده بلكه مجروح شده و روبه بهبودی است.» گرچه «خالد» در شدیدترین حالات رنج بردن بود، فریب نخورد و با چشمان گودرفته خود كه براثر ورمهای ناشی از مشت و لگد و ضربه های بی محابا متورم شده بود به چهره بازجو خیره شد و گفت: «تو نمی توانی مرا فریب دهی من ۳۴ گلوله در بدن او خالی كردم. برای فریب دادن من، برو چیز دیگری پیداكن.»
وقتی پلیس برای بازرسی از خانه «عبدالسلام فرج» رفت و همسر او را بازداشت كرد از وی بازجویی كردند. یك بازجو به او گفت: «آپارتمان شما، فقط دو اتاق دارد ولی شما همیشه از میهمانان زیادی پذیرایی می كردید. به عنوان یك زن مسلمان واقعی با آنان چگونه رفتار می كردی؟ آیا درون خانه حجاب برسر داشتی؟ پاسخ داد: «البته كه نه، میهمانان معمولاً در می زدند بدون اینكه من در را باز كنم «كلون» دررا برمی داشتم. سپس می گفتم كمی منتظر بمانند تا من به اتاق بروم و سپس تشریف بیاورند تو.لذا هیچ كدامشان را نمی دیدم.»
●بازجویی ازمتهمان
درجریان محاكمه وقتی از «خالد» سؤال شد، گناهكاری یا نه، پاسخ داد: «بله، او را كشتم ولی گناهكار نیستم. هرچه كردم، در راه عقیده و در راه وطن بود.» پاسخ های سایر متهمین مشابه پاسخ «خالد»بود. وقتی سؤال كردند آیا وكلای مدافع خود را انتخاب كرده اید؟ همگی جواب دادند: «خداوند از ایمان آورندگان دفاع می كند.» وقتی از «عبدالسلام فرج» پرسیدند با ترور رئیس جمهوری چه هدفی را تعقیب می كردی؟ پاسخ داد: «تا هشداری باشد برای تمامی كسانی كه بعد از او می آیند تا از این مورد درس بگیرند.» هدف ما در این مرحله از مبارزه، بازداشتن تمامی حكام آینده بود.
وقتی نوبت به «عباس محمد» - قهرمان تیراندازی ارتش _ رسید تا شهادت دهد، گفت: «حتی قبل از اینكه از من بخواهند در قتل سادات با آنها همكاری كنم _ كاملاً متقاعد شده بودم كه این مرد باید كشته شود. از خداوند می خواستم شرف شركت در مجبوركردن طاغوت به پرداخت بهای جنایات خود را به من عطا فرماید.»
وقتی از وی سؤال شد آیا نسبت به سادات نفرت خاصی دارد ، پاسخ داد: «نه. نفرت خاصی نسبت به او نداشتم. من یك مسلمان نمازگزار هستم و آنچه برای من اهمیت دارد، فقط اسلام است.»
همه متهمین بدون استثنا اقرار كردند هدفشان فقط رئیس جمهوری بود. آنها در خلال بازجویی و تحقیق و محاكمه حتی برای یك بار هم لقب رسمی او را به زبان نیاوردند. او را «طغیانگر»، «دشمن خدا»، «ظالم»، «طاغوت» و غیره توصیف می كردند. خالد گفت: «سرمبارك معاون رییس جمهور و و ابوغزاله وزیر جنگ داد كشیدم؛ از« سرراه من كنار بروید. من فقط اورا می خواهم.»
«عطا طایل رحیل» در توصیف نقش خود گفت: «به جایگاه نزدیك شدم و آخرین كسی بودم كه به آنجا رسیدم. هدف را (منظور سادات) در برابر خود ندیدم. ولی صفی از صندلیهای خالی را دیدم كه هیچ كس روی آنها ننشسته بود. شروع به تیراندازی به طرف این صندلی های خالی كردم. سپس یك گلوله ازسوی شخصی كه به طرف ما تیراندازی می كرد به من اصابت كرد. گمان می كنم در صف پنجم نشسته بود. گرچه در تیررس من قرار داشت ولی اقدام به مبادله تیراندازی با او نكردم، فقط او (سادات) را می خواستم تا عبرتی باشد برای كسی كه بعد از او می آید.»
وقتی از «عباس محمد» سؤال شد آیا حساب نكرده بودید، بی گناهانی دركنار رئیس جمهوری هستند و درجریان تیراندازی ازپا درخواهندآمد؟ پاسخ داد: «بله چنین احتمالی وارد بود و ما حاضر بودیم به سوی هركس كه متعرض راه رسیدن ما به طغیانگر شود، تیراندازی كنیم.» «عباس محمد» معتقدبود، چنین مخاطره ای از لحاظ عقیدتی قابل قبول است.
در پاسخ به همین سؤال «رحیل» گفت: «هر انسانی روز قیامت طبق نیت خود بازخواست خواهدشد. اگر بی گناهی در راه دستیابی به ستمگری كشته شود، خداوند آن بیگناه را روز قیامت بی گناه و حیات دوباره خواهدداد.»
از «فرج» درباره كتابش «الفریضه الغائبه» سؤال شد و او پاسخ داد: «شخصاً آن را از نوشته های علمای مسلمین كه از سنت رسول الله(ص) پیروی كرده اند، گردآورده ام.» آنگاه ادامه داد: «سخنان مؤثر آنان را در آخرین فصل سال ۱۹۸۰ جمع كردم و آنها را در چاپخانه كوچكی در «امبایه» پشت مسجد «خالدبن الولید» به چاپ رساندم. دستنویس را به شخصی به نام «ابوسریه» كه شریك چاپخانه بود، دادم. پانصد نسخه چاپ كردیم و هزینه آن ۹۰ لیره شد. قبل از اعتراض «سرهنگ عبودالزمر» از بیم لورفتن تشكیلات ما پنجاه یا شصت نسخه از آن توزیع شد و سایر نسخه ها را خودم آتش زدم.»
وقتی از «فرج» سؤال شد آیا حق داشتید مردی را ترور كنید كه می گفت می خواهم دموكراسی را در مصر برقرار كنم؟پاسخ داد: «كدام دموكراسی، سادات از نوعی دموكراسی صحبت می كرد كه نیش و چنگال داشت.» فرج با این گفته به نطق پرزیدنت سادات اشاره می كرد كه طی آن گفته بود: «برخی مردم اگر گمان كنند دموكراسی كه اینها می گویند همانی است كه در مجلس لردان انگلستان تصویب شده ، اشتباه می كنند.»
وقتی از «فرج» سؤال شد چگونه به رغم اعتراض «سرهنگ الزمر» فرمان اجرای عملیات را صادر كردی؟ گفت: من نظریه پرداز گروه هستم. «سرهنگ الزمر» می دانست من صلاحیت دارم در این مورد تصمیم بگیرم.
باآغاز بازجویی، ساق پای فرج هنوز در «گچ» بود. او در روز اول بازجویی _ ۱۵ اكتبر _ تمامی اتهامات را منكر شد ولی روز بعد به طور كامل و باخط خود اعتراف كرد. اینك دشوار نیست بدانیم برای گرفتن این اعترافات چه ابزار هایی برای متقاعد كردن تغییر نظر وی به كار گرفته شده است.
«رحیل» به بازجویان گفت: «همان طور كه می بینید نه ارتش داشتیم و نه قدرتی، درنتیجه جز ترور راه دیگری در برابر ما باز نبود.» «رحیل» افزود كه در تشكیلات «التكفیر» عضویت ندارد زیرا آنان همه مردم را تكفیر می كنند ولی ما چنین نیستیم. از «فرج» سؤال شد: «چرا حاضر نبودید منتظر بمانید و به رئیس جمهوری ، وقت بیشتری بدهید واگر بازداشت های سوم سپتامبر یكی از علل انقلاب شما علیه وی بوده، چرا منتظر محاكمه بازداشت شدگان نماندید تا بعد قضاوت كنید؟ «فرج» پاسخ داد: «مبارزه مسأله تأخیرناپذیری است ستمی كه سادات بر مردم روا داشته بود، از مرز افراد بازداشت شده می گذشت و تجاوز به حقوق الهی بود.»
سؤال شد: «چرا منتظر نماندید تا از لحاظ سنی بزرگتر شوید و در نتیجه عاقل تر باشید؟ پاسخ داد: «جوان بودنمان دلیل نمی شودكه حقانیت كمتری در ادراك و اجرای فرامین خداوند داشته باشیم.»
وقتی بازجویان به «فرج» یادآوری كردند كه پیامبر اكرم(ص) معروف به صبر و بردباری بود، فرج پاسخ داد: «جنبش اسلامی از هنگام انقلاب ۱۹۵۲ مورد ستم قرار گرفته است و مؤمنین زیاد صبر كردند ولی صبر هم حدی دارد.»مجله معروف تایم TIME در شماره ۱۹ اكتبر ۱۹۸۱ خود، به نقل از خبرنگاران خود در قاهره چنین نوشت:
«هنگامی كه خبر ترور سادات به وسیله خبرگزاری ها به سراسر جهان مخابره شد در واشنگتن، ساعت ۷‎/۲۰ دقیقه بامداد بود. ژنرال «الكساندرهیگ» ALEXANDER HAIG وزیر امور خارجه ایالات متحده، ریگان را از خواب بیدار كرد و خبر سوء قصد به سادات را به اطلاع او رسانید و توضیح داد كه؛ از قرار معلوم، سادات از سوء قصد جان سالم به در برده و چند زخم سطحی برداشته است. «پرزیدنت ریگان» از خبر سلامت سادات خوشحال شد و بی درنگ پیام شادباشی برای او مخابره كرد. «ریگان» در این پیام، آمادگی خود را برای هرگونه مساعدتی به زخمیان حادثه اعلام داشت. اما خوشحالی در«كاخ سفید» بزودی تبدیل به یأس و افسردگی شد.
ساعت به وقت واشنگتن حدود ۹ صبح بود كه «ریچارد آلن» مشاور امنیت ملی رئیس جمهور، ریگان را از جزئیات حادثه مطلع ساخت. «ریگان» هر چند ثانیه یك بار با گفتن «خدای من!»، «خدای من!» گزارش مشاور امنیت ملی را قطع می كرد و مضطرب و هیجان زده بود. در ساعت ۱۱‎/۳۰ صبح، «اتاق حوادث اضطراری» كاخ سفید تأیید كرد كه پرزیدنت سادات درگذشته است. در این هنگام «بوش» معاون رئیس جمهور در عمارت كنگره (كاپیتال هیل) توسط افسر ارشد دفتر ریاست جمهوری، از این خبر آگاه شد و این حادثه را به «هاوارد بیكر» HOWARD BAKER رئیس مجلس سنا اطلاع داد و او نیز مراتب را به اطلاع نمایندگان مجلس رسانید. با تمام این احوال، كاخ سفید تا ساعت ۳ بعدازظهر به وقت واشنگتن از اعلام این خبر به طور رسمی خودداری كرد.
در همان ساعات، سفیر مصر در تل آویو، در سفارت آن كشور به افتخار سالگرد پیروزی مصر در نبرد سال ۱۹۷۳ ضیافتی برپا كرده بود. در این ضیافت از وزرای كابینه اسرائیل هیچ كس شركت نكرده بود، لیكن جمعی از دیپلمات های خارجی و عده ای از روزنامه نگاران درحیاط سفارت سرگرم گفت وگو بودند. در این هنگام «ساموئل لوئیس» سفیركبیر آمریكا در اسرائیل سراسیمه از راه رسید و به طرف میهمان ها رفت، دست سفیر مصر را گرفت و از جمع میهمانان به كنار كشید و در گوش او چیزی گفت و آنها كه ناظر این گفت وگو بودند احساس كردند كه اتفاقی افتاد، زیرا سفیر سفارت مصر گیج و رنگ پریده به نظر می رسید. میهمان ها با شتاب به اتاق های سفارت رفتند تا شاید به وسیله رادیو از حادثه پیش آمده مطلع شوند اما رادیو قاهره هنوز موزیك پخش می كرد.
همزمان در «اورشلیم» «مناخیم بگین» چند دقیقه ای بود كه دفتر كارش را ترك كرده بود. فردای آن روز، «یوم كیپور» YOM KIPPUR بود كه مقدس ترین عید یهودیان و تعطیل عمومی بود، «مناخیم بگین» تصمیم داشت كه بعدازظهر آن روز كاملاً استراحت كند. «بگین» در راه منزل خبر سوء قصد به سادات را از رادیوی اتومبیل خود شنید. معاون ارشدش كه همراه او در اتومبیل بود بعداً تعریف كرد كه : «در آن لحظه «مناخیم بگین» به كلی گیج و مبهوت شده بود.» «بگین» به محض آنكه به خانه رسید، به اخبار رادیو اسرائیل گوش داد و بلافاصله چند تماس تلفنی گرفت تا در جریان آخرین اخبار قرار گیرد.
در همین هنگام «جیمی كارتر» رئیس جمهورپیشین آمریكا با «مناخم بگین» تماس گرفت تا به نخست وزیر اسرائیل بگوید كه چیز مهمی نیست سادات مختصر جراحتی برداشته است. آنگاه هر دو اظهار امیدواری كردند كه سادات هر چه زودتر بهبود یابد.
اما گزارشهای بعدی صدای آمریكا حاكی از مرگ سادات بود.
«مناخیم بگین» كه نمی خواست این خبر را باور كند، به دستیارش گفت ولی ABC خبر را تأیید نكرده است (اخبار مهم جهانی زمانی مورد تأیید قرار می گیرد كه سه خبرگزاری بزرگ آن را تأیید كنند.) سرانجام هنگامی كه درست بودن خبر مرگ سادات قطعی شد، «مناخیم بگین» بی حال و پریشان در صندلی راحتی كتابخانه خود فرورفت.
برای مردم مصر كه مراسم رژه را از تلویزیون قاهره تماشا می كردند قطع ناگهانی مراسم، حكایت از آن داشت كه حادثه مهمی پیش آمده است. تا آن لحظه پیامد حادثه ۵ كشته و ۲۸ زخمی بود. كه چهار نفراز آنها آمریكایی بودند. سادات را به بیمارستان «معادی» كه شاه ایران در آن جا جان سپرده بود، رسانده بودند و او در حال بیهوشی خون از دهانش بیرون می زد، گلوله ها و تركش آنها، سمت چپ سینه، گردن، زانو و ران او را شكافته بود و ریه سمت چپ و اكثر رگ های خونی ریز آن پاره پاره شده بود. سرانجام یك پزشك مصری از اتاق عمل بیرون آمد و خبر مرگ سادات با این جمله را اعلام كرد:«تنها خدای تعالی جاودان و فناناپذیر است»
●بازتاب مرگ سادات در مطبوعات غربی
همین نشریه می نویسد:
«رونالد ریگان» رئیس جمهور وقت آمریكا كه به دلایل امنیتی تصمیم گرفته بود در مراسم خاكسپاری سادات شركت نكند، با عزیمت ۳ تن از رؤسای جمهور سابق آمریكا یعنی «جیمی كارتر، جرالد فورد و ریچارد نیكسون» برای شركت در مراسم خاكسپاری، موافقت كرد.
صبح روز مراسم تدفین، یك تظاهرات خیابانی شكل گرفت و در پایان آن هفته، شخصیت هایی از سراسر جهان در قاهره گرد آمدند؛«فرانسوا میتران» رئیس جمهوری فرانسه، «هلموت اشمیت» از آلمان، «پرنس چارلز» از انگلستان و رئیس جمهوری سودان. در میان اعضای هیأت آمریكایی علاوه بر سه رئیس جمهور سابق، ژنرال الكساندر هیگ وزیر دفاع ایالات متحده و «روزالین كارتر» و«هنری كیسینجر» نیزدیده می شدند.
«مناخیم بگین» نخست وزیر اسرائیل هم با «جیهان سادات» ملاقات كرد و به بیوه سادات تسلیت گفت.
مراسم خاكسپاری سادات به دلایل امنیتی ظهر روز شنبه درجایی كه دور از خیابان های شلوغ شهر بزرگ قاهره بود، برگزارشد و پلیس مجبور شد كه برای متفرق كردن دو ۳هزارنفری كه درآن حدود گردآمده بودند، چند تیر هوایی شلیك كند. تابوت كه در پرچم مصر پیچیده شده بود به وسیله هلیكوپتر به استادیوم ورزشی آورده شد و به وسیله كالسكه، ۸۰۰ یارد راه طی كرد و به جایگاهی رسید كه سادات چهارروز قبل درآنجا به سختی مجروح شده بود.
همین گزارشگر می نویسد: «از رهبر كشته شده مصر، در آمریكا، اروپای غربی و اسرائیل تجلیل شد اما در چند پایتخت عربی، مرگ او با جشن و سرور همراه بود. سادات در خاورمیانه به خاطر امضای پیمان صلح با اسرائیل مورد خشم و غضب بود.
در سراسر هفته ای كه گذشت پرسش های مختلفی پیرامون مصر و آینده خاورمیانه مطرح بود. ازجمله اینكه، آینده صلح خاورمیانه چه خواهدبود و مرگ او مصر را به كجا خواهدبرد؟
در اسرائیل «مناخیم بگین» نخست وزیر اظهارداشت: سادات تنها شریك، در روندصلح نبود بلكه ما یك دوست را از دست داده ایم. در توكیو نیز، دولت ژاپن سادات را «گلادیاتور صلح» نامید.بدین ترتیب در مرگ سادات مطبوعات غربی و اسرائیلی اظهار تأسف كردند و براساس نوشته گزارشگر «تایم» مردم كشورهای عربی خاورمیانه شادمانی نمودند.
عدم حضور مردم مصر در مراسم خاكسپاری سادات آنچنان مشهود بود كه اكثر خبرگزاری ها آن را تأیید كردند.
در مرگ جمال عبدا لناصر با آنكه درجنگ با اسرائیل شكست خورده بود، با آنكه دشمن تا كرانه های شرقی نیل را تصرف كرده بود، با آنكه میلیاردها دلار سلاح ارتش مصر درحمله ناگهانی اسرائیل نابود شده بود، میلیون ها مردم در قاهره و در پایتخت های كشورهای عربی خاورمیانه دیوانه وار به خیابان ها ریختند و مطبوعات جهان حتی آنها كه دشمن ناصر و ناصریسم بودند نوشتند كه در تاریخ چندهزارساله مصر در سرزمین فراعنه چنین تشییع جنازه ای سابقه نداشته است و اخبار خبرگزاری ها حاكی از آن بود كه شماری از جوانها به خاطر مرگ ناصر خودكشی كردند. در حالی كه در مراسم خاكسپاری سادات، از حضور مردم مصر خبری نبود و تنها سیاست پیشگان جهان و چند رئیس جمهوری پیشین و یك شاه مخلوع در مراسم شركت كردند و خاطرات همین چند نفر را هم كه بخوانیم پی می بریم كه نوشته های آنها در تجلیل از سادات نیست، بلكه در تخفیف اوست. بدین ترتیب سادات مرد و به زودی از خاطره ها زدوده شد.
●جانشین سادات
گزارشگر «تایم» از قاهره گزارش داد كه «در ساعت ۵ بعدازظهر روز سه شنبه، دو ساعت پس از اعلام مرگ سادات در بیمارستان نظامی «معادی»، كابینه مصر یك جلسه اضطراری تشكیل داد و در آن جلسه به اتفاق آرا، «ژنرال حسنی مبارك» معاون سادات به سمت نخست وزیر و فرمانده كل قوا منصوب شد. ضمناً به منظور تعیین جانشین قانونی سادات، جهت برگزاری یك رفراندوم ملی برای اوایل همان هفته، برنامه ریزی گردید، اما رأی گیری تنها یك كار تشریفاتی بود زیرا «مبارك» پیشاپیش قدرت را دردست گرفته بود. نخستین اقدام هیأت دولت اعلام چهل روز عزای عمومی در مصر بود و به خاطر احتیاط در سراسر كشور به مدت یك سال حالت فوق العاده و حكومت نظامی اعلام شد.
به موجب قانون حكومت نظامی ،از تشكیل هرگونه راهپیمایی و تظاهراتی به شدت جلوگیری شد. همان شب ژنرال «حسنی مبارك» كه خود در آن حادثه زخمی شده بود مرگ سادات را از رادیو _ تلویزیون قاهره اعلام داشت و در نخستین سخنرانی خود تصریح كرد كه: مذاكرات صلح را ادامه خواهدداد.
آن شب و روزهای بعد، قاهره آرام بود. یازده سال پیش میلیون ها نفر از مردم قاهره پس از مرگ ناگهانی جمال عبدالناصر از شدت غصه و غم به مرز جنون رسیدند. اما در مرگ سادات قاهره به طور غیرقابل تصوری آرام بود ولی مردم به دلیل اعلام وضع فوق العاده مضطرب بودند.
«ژنرال حسنی مبارك» «اورشلیم» را مطمئن ساخت كه گفت وگوی صلح براساس سیاست سادات ادامه خواهدیافت. مقامات رسمی مصر اعلام داشتند كه قتل رئیس جمهوری كارگروه كوچكی بود كه رأساً عمل كرده اند و به هیچ سازمان یا تشكیلات سیاسی در داخل یا خارج از كشور وابسته نیستند.
ژنرال ابوغزاله وزیر دفاع مصر نیز اعلام داشت كه:«حمله به جایگاه رژه بسیار ابتدایی، اما موفقیت آمیز بود. ما اعتقاد نداریم كه آنها جزئی از یك گروه بزرگتر باشند.»
گزارشگر «تایم» اضافه می كند كه:
«هیچ مدرك مشخصی وجودندارد كه ثابت كند در این حادثه دست اتحادجماهیر شوروی یا لیبی دركار بوده باشد. مقامات اطلاعاتی اسرائیل پیشتر، اظهارداشته بودند كه از نفوذ مخالفان سادات در ارتش و شبكه های اطلاعاتی مصر نگران هستند. درواقع رئیس سازمان اطلاعات اسرائیل ماه گذشته به قاهره آمده بود تا با مقامات مصری در همین زمینه مذاكره كند. مقامات اسرائیلی همچنین به عناصر یك شبكه بزرگ كه علیه سادات مشغول برنامه ریزی بودند مشكوك شده بودند ولی از ماهیت آن اطلاع دقیقی نداشتند.
محسن میرزایی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید