دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


راحت بگویید و در سروده هایتان زندگی کنید


راحت بگویید و در سروده هایتان زندگی کنید
شعر نیز بنا به نوع خاص خود از پیدایش انسان تاکنون شکل های مختلفی گرفته است. به رغم «من» شعر می بایست از زمزمه های انسان سرچشمه گرفته باشد. توی تنهایی خودش درجنگل ها، غارها و پرسه هایش برای شکار یا در نیایش های مخصوص به آنان زمان های خودش، یعنی به نوعی یک شکل شفاهی داشته و بعدها با پیدایش خط و نوشتار، کم کم از شکل شفاهی به شکل نوشتاری تبدیل شده است. آه های بشر، دعاهایش، خواسته هایش همه و همه درقالب همین زمزمه ها به شکل نوشتار تبدیل شده است. شعر در دوره تحول خود ناهمواری ها و ناهنجاری های بسیاری را پشت سرگذاشته و همچنان می گذارد و در گذشته به بستر زمان، زبان را که هستی گاه اوست، صیقل می دهد و براق می کند و به چالش همیشگی دعوت می کند تا از حصار هر روزه روزمرگی و عادت برهاند.
شعر با زبان به جنگ زبان می رود، یعنی از خودش بر علیه خودش و دراین راه معناهای از یاد رفته یا مستقر در بطن کلمات را هستی دوباره می بخشد و به یاد می آورد که وقتی هر روز دهانتان را سر ریز می کنید و با آن به دیگران تحکم می کنید، دروغ می گویید، سالوسی می کنید، شعر شما را در خودتان در کلماتتان دفن می کند.
به عقیده من شعر نوعی یادآوری به انسان است. تلنگری است یا بعضی وقت ها بگذارید بگویم مشتی است که می کوبد توی کله من و شما که ای آدم ها مرا فراموش کردید. بگذارید راحت تر حرف بزنم، همان طور که حدس می زنید در پشت حرف هایی که زده شد باز دغدغه چگونگی شعر امروز یا بحران انگاری و پافشاری به وجه بحرانی آن رخ می نماید. و باز توی ذوق من و شما می زند. من و شمایی که در هیچ دوره ای از تاریخ به همکلامی نرسیده ایم، هیچ وقت یکدیگر را تحمل نکرده ایم، درهیچ محفل و نشستی به حیات هم وقعی نگذاشته ایم و همدیگر را تا بدان جا تخریب کرده ایم که بگوییم بله ما هستیم.
وضع امروز شعر ایران نیز متأسفانه این گونه است. ببینید من با هیچ جریان شعری مخالف نیستم، زبان مایملک شخصی من و شما نیست که ارث پدری مان باشد و در تملک هیچ بنی بشری درنیاید. هرکس آزاد است همان گونه که می اندیشد و زندگی می کند با زبان برخورد بکند، شعر بگوید و در آن ها زندگی کند. بگذارید هرکس همان طور که دوست دارد زندگی کند.
من با غوغاسالاری مخالفم با این که من چنان و بهمان هستم و شعر فقط این است که من می گویم و دیگران هیچند، مخالفم. از این که تریبون های ویژه ای فقط و فقط برای عده ای خاص و هم اندیش وجود داشته باشد و دیگران نه تنها تریبونی نداشته باشند که حتی شعری چند خطی از آنها درهیچ کجا به چاپ نرسد، مخالفم. به عقیده من برای کسی که فقط و فقط برای دلش شعر می نویسد باید تریبون وجود داشته باشد تا کسی به شکل کاملا حرفه ای با شعر و زبان خود برخورد می کند. نمونه های کوچک و زیادی در انجمن های شعر و نشست ها و یادمان های ادبی به چشم می خورد.
با استعدادهای جوان و تازه کار به قدری برخورد زننده ای می شود که جوان یا نوجوان بیچاره عطای شعر و شاعری را به لقایش می بخشد و به دنبال چیزهای دیگر می رود. باور کنید در این موارد چه در دانشکده چه در انجمن های شعر دیگر با دوستان شاعرم بسیار حرف زده ام و از آن ها خواهش کرده ام و می کنم که با شاعران جوان و نورسیده این قدر برخورد قهری نکنید. نگویید که آقا یا خانم این دیگر چه مزخرفی است که نوشته ای. آیا خود شما در اول کارت شاهکار خلق می کردی که آن ها را این طور محکوم می کنی؟ باور کنید در همین شهر خودمان با استعدادهای جوانی مواجه می شوم که واقعا به شگفتی می افتم.
کسانی که به هر دری می زنند از هر کسی راهنمایی می خواهند تا شعرشان بهتر شود تا به جلو بروند. امیدوارم که این گونه سرکوب استعدادها روزی جایش را به همدلی و وفاق بدهد. این نمونه کوچکی است. حال در سطح وسیع تر همین مجلات عزیزمان، یعنی همین رینگ های شعر از من، کوبیدن از تو. آن هم چه کوبیدنی که به شهر و خانواده و دودمان هم با تمام جزئیات پرداخته می شود. تا بگوید که من نوعی چنینم و چنان. این روزها در لفاله تر که تو شاگرد فلانی بودی و حالا چه می گوید که من مرید فلان کس نبوده و نیستم و در این بین چیزی که فراموش می شود همین شعر بیچاره است.
شعر دریچه ای است به جهان، نوعی زبان خاص برای به تصویر کشیدن جهان، جهانی که از آن من و شماست و در آن زندگی می کنیم. زبان های خاص زیادی وجود دارند که به بیان جهان بشری می پردازند هر یک به نوبه خود، موسیقی تئاتر، سینما، نقاشی، پیکرتراشی و غیره، هر یک بنا به خصوصیات خاص خود به ارائه گوشه هایی از زندگی انسان می پردازند و لایه های روان بشر را می کاوند. از تابلوهای ونسان ونگوگ همان قدر خاص به زندگی می نگریم که از سالوادور دالی متعجب و شگفت زده می شویم و با عجایبی که بر پرده نقاشی خلق می کند یا وقتی سوفوکل وجه دیگری از زندگی بشر را نشان می دهد یا مثلا اتللو، مکبث، رومئوو ژولیت نگاه خاص شکسپیر به جهان را به شکل کنش های فردی به روی سن نمایش به منصه ظهور می رساند یا همین معجزه قرون اخیر با بزرگانی همچون آیزنشتاین، فرانسوا تروفو، ویتوریودسیکا، آندری تارکوفسکی و غیره که میلیون ها انسان را در قرن های اخیر تا به امروز یا در پرده های نقره ای انداخته یا روبروی آن بر صندلی نشاندند و هر یک با زبان خاص خود حرف زدند و می زنند و خواهند زند.
معصومه فدوی بوستانی


همچنین مشاهده کنید