جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سانترالیسم دموکراتیک، خوب یا بد؟


سانترالیسم دموکراتیک، خوب یا بد؟
مهدی کروبی در این چندساله بسیار تلاش کرده است تا حزب خود، اعتماد ملی را سروسامانی دهد. او دفاتر استانی خود را یک به یک سامان داده و اکنون نیز کنگره‌ای را برگزار کرده که مهمانان چشمگیری داشته است. از محمد موسوی خوئینی‌ها تا محمد خاتمی و احمد توکلی و محمدرضا باهنر. بدین ترتیب به نظر می‌رسد که اعتماد ملی اولین گام‌ها برای برابری با دیگر احزاب جناح چپ جمهوری اسلامی همچون مشارکت و مجاهدین انقلاب را برداشته است. با این حال مهدی کروبی، دبیرکل این حزب تازه تاسیس همچنان محل پرسش‌های فراوان است و دوستان و نزدیکان او در دیگر احزاب دوم خردادی، شبهه‌هایی را در خصوص مشی سیاسی او و حزب نوپایش مطرح می‌کنند. در این پرسش‌ها تأملی باید کرد.
می‌گویند که مهدی کروبی، جایگاهی محوری در حزب اعتماد ملی دارد و برخورداری از چنین جایگاهی، دموکراسی در حزب را در پای سانترالیسم مرکزی قربانی می‌کند و باعث می‌شود که صدای حزب، نه صدای اعضا که صدای راس باشد و در چنین شرایطی به جای آن‌که دبیرکل، بازتاب‌دهنده دیدگاه بدنه حزبی خود باشد، این بدنه حزبی است که به ابزاری برای بازتاب دادن دیدگاه دبیرکل تبدیل می‌شود. این سخن سخن درستی است.
حزب اعتماد ملی، نه محصول یک تفکر که محصول یک فرد است. این مهدی کروبی بود که در پس انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴، حزبی سیاسی را سامان داد تا چه بسا در زمان مقرر مانع از رفتن او به خواب اصحاب کهف شود و حافظ آرای او باشد. بدنه حزبی او نیز متشکل بود از اصلاح‌طلبان حاشیه‌نشین؛ آنهایی که عمدتا به دلیل شهرستانی بودن یا به دلیل برخی عوامل شخصی و موردی، از ورود به ساختار اصلاح‌طلبان پایتخت بازمانده و به نیروهایی حاشیه‌ای مبدل شده بودند. تجمیع‌کننده آنها در زیر چتر حزب اعتماد ملی، مهدی کروبی بود که خود جداافتاده از جناح اصلاح‌طلب بود و راه جدایی از مجمع روحانیون مبارز را نیز پیموده بود و پیونددهنده ‌آنها هم همین نارضایتی عمومی‌شان بود از مناسبات درونگرای دیگر احزاب اصلاح‌طلب و بی‌نصیب ماندن‌شان از حداقل جایگاه مناسبی در درون احزاب برادر بزرگتر: مشارکت و مجاهدین انقلاب و کارگزاران.
بدین ترتیب بود که حزب اعتماد ملی با تولیت شیخ مهدی کروبی شکل گرفت و به گروهی در حاشیه جناح اصلاح‌طلب تبدیل شد. در چنین مختصاتی البته طبیعی است که مهدی کروبی حرف اول و آخر را در حزب اعتماد ملی بزند. چه آنکه فاصله او با دیگر اعضای حزب، فاصله‌ای معنادار است و او در جذب این نیروها، نقش پدری مهربان را برعهده داشته است و اکنون رابطه او با دیگر اعضا نه به مثابه رابطه دو برادر که همچون رابطه پدر و فرزند است. اما این آسیب، تنها گریبانگیر حزب اعتماد ملی و مهدی کروبی نیست و ماجرا در کلیت اردوگاه اصلاح‌طلب بر همین منوال است.
اگر از اعتماد ملی بگذریم، آیا دیگر احزاب اصلاح‌طلب ما دچار «سانترالیسم دموکراتیک» نیستند و در آنجا نیز این نخبگان حزبی نیستند که به جای بدنه حزبی تصمیم می‌گیرند و آیا در آن احزاب هم فاصله بدنه حزبی با راس مجموعه، فاصله‌ای معنادار نیست؟ به واقع بدنه و هواداران احزاب جناح چپ تا چه حد در انتخاب دبیرکل مجموعه خود دخیل هستند و تصمیم‌گیری‌های حزبی تا چه میزان برآمده از خواست و مطالبات بدنه است؟ آیا در این احزاب نیز به رغم صورت دموکراتیک، سانترالیسم حزبی حاکم نیست و رابطه‌ها از بالا به پایین تعریف نمی‌شوند؟
می‌گویند که مهدی کروبی، نیروهای اصلاح‌طلب در احزاب همچون مشارکت و مجاهدین انقلاب را تندرو و رادیکال معرفی کرده و با چنین سخنانی راه را برای حذف اجتماعی آنها گشوده است. مهدی کروبی البته در سخنان و گفتارهای خود گاهی گفته است که علت شکست اصلاحات، برخی تندروی‌ها و افراط‌کاری‌ها بوده است. اما اگر بخواهیم این سخن او را مصداق تخریب شخصیت بگیریم و نکوهیده بدانیم آنگاه باید به تأمل در سخنانی که برخی دوستان مستقر در احزاب اصلاح‌طلب دیگر مطرح می‌کنند نیز بنشینیم، آنگاهی که آنها هم علت شکست اصلاحات را برخی تندروی‌های نیروهای جوان اصلاح‌طلب و دانشجویان می‌دانند و در سخنرانی‌های خود می‌گویند که «عده‌ای با عبورومرور، ترافیک را سنگین کردند».
بدین‌ترتیب سخن مهدی کروبی در متهم کردن دیگر گروه‌های اصلاح‌طلب به تندروی اگر ناجوانمردانه و نادرست باشد، سخن دوستان مشارکتی و مجاهدین انقلابی ما در متهم کردن لایه‌های جدی‌تر اصلاح‌طلب نیز مشمول همین حکم است. چرا زمانی که تعدادی دانشجو برای پیگیری مطالبات اصلاح‌طلبانه در اولین ماه‌های حرکت اصلاحات بازداشت می‌شوند، باید با چنین جوابی روبه‌رو شوند که «هر آنکس به آنها گفته است تجمع کنند، پیگیر وضعیت آنها هم باشد.» بی‌شک همچنان که ما خود را شاقول اصلاحات می‌دانیم و براساس آن، دیگران را به تندروی متهم کنیم، چه بسا فردی دیگر نیز خود را شاقول اصلاحات بخواند و براساس آن، شما را به تندروی متهم کند. اگر در منطق ما، سخنان مهدی کروبی در باب اصلاح‌طلبان مشارکتی و مجاهدین انقلابی، جفا است، سخنان اصلاح‌طلبان مشارکتی و مجاهدین انقلابی در باب نیروهای فراتر از محدوده خود نیز جفا است و بی‌اخلاقی سیاسی به نظر می‌رسد. اگر گفتار مهدی کروبی به «خودی و غیرخودی» کردن عرصه سیاست اصلاح‌طلبانه منجر می‌شود، گفتار دیگر دوستان مستقر در احزاب اصلاح‌طلب نیز آیا چنین پیامدی نداشته است؟
می‌گویند که مهدی کروبی، اهل اجماع و نظر جمعی نیست و خارج از جبهه اصلاحات عمل می‌کند و به واقع نیز مهدی کروبی راه خود در سیاست را می‌رود و البته در این راه، امید همراهی همگان با خود را نیز ندارد. اما اگر تفوق نظر شخصی بر نظر جمعی و تحمیل نظر یک جمع محدود بر جمعیت غیرمحدود، عملی ناروا باشد، این عمل ناروا نیز تازگی ندارد.
مصطفی معین با شعار جبهه دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر رای مشخصی را در سال ۸۴ از سبد رای خود برداشت کرد. و بر این اساس، بسیاری نیروها منتظر باز شدن فضای بسته تصمیم‌گیری در میان اصلاح‌طلبان بوده و هستند. اما چرا جبهه دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر تا به امروز تشکیل نشده است و چه کسانی با گردن نهادن به تصمیمات برآمده از چنین جبهه‌ای مخالف بودند که مانع از شکل‌گیری آن شدند. مخالفت مهدی کروبی با جبهه اصلاحات، مبتنی بر حساب و کتاب و منافعی است که این انتخاب برای او می‌تواند داشته باشد، اما آیا مخالفت برخی با جبهه دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر نیز چنین مبنای مشابهی نداشته است؟ مهدی کروبی مخالف طرح کاندیداتوری خاتمی است و حاضر نیست به راحتی زمین سیاست را تحویل حامیان کاندیداتوری خاتمی بدهد همچنان که عده‌ای دیگر نیز مخالف طرح نام عبدالله نوری هستند و طرح نام او را خارج از محاسبات سیاسی خود قلمداد می‌کنند.
اوضاع عمومی در اردوگاه اصلاح‌طلبان بدین ترتیب یک روال کلی دارد و چه جای آن است که فردی از درون این اردوگاه، دیگری را به خاطر رفتارهایی نکوهش کند که چندان بدیع و دور از ذهن نیستند و در این سال‌ها بارها به چشم آمده و تجربه شده است. اتفاق جدیدی نیفتاده است و گویی تنها یک تفاوت وجود دارد و این بار، متفاوت از قبل، آنکه متهم می‌کرد در جایگاه متهم قرار گرفته است.
رضا خجسته رحیمی
منبع : شهروند امروز