سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

فلسطینی های سوریه


فلسطینی های سوریه
مقابل در آشپزخانه یک پلکان کوچک قرار دارد و چند پله کافی است تا به آن اتاق خواب با پرده های صورتی برسیم. محمود همه جزئیات را مقابل چشمان خود دارد و خانه و کشورش را می شناسد، با آنکه هرگز آنجا نبوده است. او یک فلسطینی متولد و بزرگ شده سوریه است و همیشه پدر و مادرش برای وی می گفتند که در سال ۱۹۴۸ مجبور به ترک وطن شدند. این داستان آنقدر برای محمود تکرار شده که اغلب شک می کند که آیا خودش هم شاهد آن جریان ها بوده یا نه.
محمود انسانی مذهبی است و دیوارهای نجاری کوچکش در منطقه قدیمی دمشق مزین به آیات قرآن و تصاویر رهبران مذهبی است. اما سراسر یکی از این دیوارها پوشیده از یک عکس است؛ مسجدالاقصی یا همان به قول مسلمانان «قدس شریف». گرچه محمود هرگز قدس را ندیده اما اکنون قدس همیشه پیش چشم اوست. او در رویاهایش به این مسجد وارد شده و در آن نماز می خواند، یعنی در همان مسجدی که پس از مکه و مدینه مقدس ترین مکان برای مسلمانان به شمار می آید.
تنها در سوریه ۴۳۰ هزار نفر دیگر رویایی مانند رویای محمود دارند. این عده یک دهم از مجموع چهار میلیون پناه جوی فلسطینی هستند که نسل چهارم آنها در کشورهای همسایه فلسطین یعنی سوریه، اردن و لبنان بزرگ شده اند. اجداد آنها در سال ۱۹۴۸ به سوریه پناه آوردند و چند سال بعد به کمک یکدیگر اردوگاه یارموک در جنوب دمشق را بنیاد گذاشتند. در آنجا یعنی همان مکانی که خانه های کوچک و کوچه های تنگ تبدیل به مجتمع های مسکونی خاکستری و زشت شده اند، امروزه نزدیک به یکصد و پنجاه هزار نفر زندگی می کنند. اکثر آنها فلسطینی هستند اما در میان آنها سوری و البته عراقی هم دیده می شود.
یارموک بزرگترین اردوگاه از دوازده اردوگاه پناهندگان فلسطینی در سوریه به شمار می آید. دیگر هیچ چیز در این منطقه حاکی از این نیست که انسان هایی می خواسته اند تنها یک دوره موقت در اینجا زندگی کنند. آن اردوگاه در واقع امروز به یک منطقه تجاری تبدیل شده است. لحظه به لحظه دری باز می شود و مردی از این در بیرون می آید تا قیمت طلا را اعلام کند. احمد ۲۷ساله می گوید؛ «در این کمپ همه همدیگر را می شناسند و می دانند هر کس به کدام خانواده تعلق دارد و به نوعی همه ما اعضای یک خانواده بزرگ هستیم.» او به زودی ازدواج می کند و در آپارتمانی دیگر در کنار آپارتمان پدر و مادرش در یارموک سکنی می گزیند چون این کار مطمئن تر است؛ «کلمه اردوگاه بیشتر به چادر و امثالهم اطلاق می شود اما در اینجا معنایی ندارد. ما منطقه خود را داریم، منطقه یی که در آن احساس راحتی می کنیم و هر روز هم بزرگ تر می شود. خیلی از کسانی که از اینجا رفتند پس از مدت کوتاهی دوباره بازگشتند زیرا در خارج از این کمپ خود را غریبه احساس می کردند و دلشان برای این جامعه تنگ می شد.»
احمد و محمد یکدیگر را از دوران مدرسه می شناسند. آنها پس از پایان دبیرستان با هم به دانشگاه دمشق رفتند و در رشته اقتصاد با نمرات خوب فارغ التحصیل شدند. با وجود آنکه هرگز از سوریه خارج نشده اند اما انگلیسی را روان صحبت می کنند. محمد که در حال حاضر در یک بانک کار می کند، می گوید؛ «ما فلسطینی ها همه چیز را از دست داده ایم و فرهنگ تنها چیزی است که برایمان باقی مانده است.» وقتی از او می پرسیم که در صورت امکان حاضر است همین فردا به فلسطین برود یا نه، به دنبال پاسخی دیپلماتیک می گردد و می گوید؛ «باید میان یک آرزوی تئوریک یعنی بازگشت به فلسطین و آرزوی عملی تفاوت قائل شد. بسیاری از فلسطینی ها در این سال ها در خارج کار و زندگی درست کرده اند. حال باید در این مورد فکر کرد که آیا آنها حاضرند در یک کشور جدید فلسطینی همه چیز را از صفر شروع کنند.»
اما دوستش احمد نیاز به تامل نمی بیند و می گوید؛ «اگر بتوانم همین امشب بازمی گردم.» این یعنی بازگشت به کشوری که تا به حال در آن قدم نگذاشته اند. آن دختر مدرسه یی های پانزده ساله در خیابان های یارموک هم همین پاسخ را می دهند. و این در حالی است که وضعیت آنها در مقایسه با مردم ساکن در فلسطین به مراتب بهتر است. فلسطینی های ساکن سوریه می توانند محل زندگی خود را انتخاب کرده و تا حداکثر ممکن سرمایه جمع کنند و هر شغلی را انتخاب و حتی در نهادهای دولتی هم کار کنند. این امکانات البته در لبنان برای آنها وجود ندارد. بسیاری از فلسطینی های سوریه از جمله پردرآمدترین ها هم هستند و بسیاری دیگر در مشاغلی چون پزشکی و وکالت دعاوی و تجارت مشغولند. محمد می گوید؛ «سوریه تنها کشوری است که ما فلسطینی ها خود را با شهروندان آن در یک جایگاه احساس می کنیم. تنها تفاوت موجود این است که ما نمی توانیم پاسپورت سوری داشته باشیم و در انتخابات شرکت کنیم.»
از احمد می پرسیم که آیا خود را یک سوری می داند؟ و او به علامت منفی سر تکان می دهد و می گوید؛ «من هزار درصد فلسطینی هستم.» از آنجایی که فلسطینی های سوریه هیچ پاسپورتی ندارند غالباً امکانی برای سفر به دیگر کشورها هم ندارند. از این نظر شاید نسبت به فلسطینی های ساکن در اردن کمی حسادت کنند زیرا پس از برقراری صلح میان اردن و اسرائیل، فلسطینی های اردن پاسپورت اردنی دریافت کردند. امیر که همراه با پدرش یک مغازه اشیای دستی شرقی در شهر قدیمی دمشق را اداره می کند، می گوید؛ «دولت اردن و اسرائیلی ها در واقع با دادن پاسپورت به فلسطینی ها آنها را خریدند. آنها دیگر فلسطینی واقعی نیستند. وقتی پاسپورت و ملیتی جدید دارند چطور می توانند روی بازگشتشان به فلسطین اصرار کنند؟». در اینجا امیر چیزی می گوید که از مدت ها پیش شاخصه فلسطینی های سوریه به شمار می آید؛ «این طور نیست که همه ما فلسطینی ها زندگی اندوه باری داشته باشیم. وضعیت من و خانواده ام بسیار خوب است. با این حال خواهان اعاده هویت و حقوقمان هستیم. می خواهم بدانم که می توانم هر وقت اراده کنم به فلسطین بروم. در حال حاضر هر خارجی می تواند به آنجا برود اما خود ما فلسطینی ها حق این کار را نداریم.»
اما نظر این فلسطینی های جوان در مورد دور جدید مذاکرات صلح چیست؟ احمد با بی تفاوتی می گوید؛ «آناپولیس برای ما اهمیتی ندارد. همه اینها یک نمایش بزرگ از سوی بوش است که می خواهد چهره هم حزبی هایش را برای انتخابات آینده رنگ و لعاب بدهد.» امیر با خشکی می گوید؛ «این مذاکرات ملاقاتی میان سیاستمدارها است و تنها به همین خاطر هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد.» عمر ۲۷ ساله هم که از مدت ها پیش نسبت به چنین مذاکراتی ناامید شده است ،می گوید؛ «اصلاً چه نیازی داریم که هر روز یک تصمیم جدید بگیریم؟ ما که مدت هاست طرح نقشه راه را پذیرفته ایم.» به عقیده این جوان ها آناپولیس صحنه دیگری از آن اپرای پایان ناپذیری است که کمکی به مردم فلسطین نمی کند. هرگاه این پرسش را در خیابان های دمشق مطرح کردیم، همه اعم از پیر و جوان و زن و مرد فلسطینی همین پاسخ را دادند.
البته در یک مورد دیگر هم اتفاق نظر زیادی درمیان آنها وجود دارد. آنها ضمن اینکه راه حل تشکیل دو دولت را بهترین راه حل برای فلسطینی ها می دانند اما عقیده دارند که این راه حل واقع گرایانه نیست. محمد با اعتقادی راسخ می گوید؛ «اسرائیل هرگز در کنار خود کشور دیگری که اسلحه خود و ارتش خود را دارد، نمی پذیرد.» با همه اینها هیچ یک از آنان نمی خواهند ایده دولت مستقل فلسطینی را کنار بگذارند. عمر می گوید؛ «بسیاری از ما احساس می کنیم که شاید در فلسطین نباشیم اما فلسطین در درون ما است.»
منبع؛ مرکور
لوئیزه زامان
ترجمه؛ محمدعلی فیروزآبادی
منبع : روزنامه اعتماد