یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


تاریخ زنان نیاز به قفسی جداگانه ندارد


گردا لرنر در سال ۱۹۷۹ به طرح این مسأله پرداخت كه دلیل پنهان ماندن كوشش های زنان در طول تاریخ‌، توجه تاریخ نگاران به یك سلسله پرسش هایی بوده است كه اختصاص به زنان نداشته اند. او پیشنهاد كرد كه برای حل این معضل‌،تاریخ نگاران فمینیست « مساله محوری زن» را بشناسند و بر آن تاكید كنند. نویسنده بر این نكته تأكید داشت كه بهتر است امكان وجود فرهنگی زنانه را در بطن فرهنگ عام و مشترك میان زن و مرد مورد توجه قرار دهیم. (Lerner /۱۹۸۱ / pp.۱۷۸-۹)
این نخستین گام برای حركت به سوی تاریخ جدید جهانی بود. تاریخ جامعی كه از تركیب تاریخ سنتی و تاریخ ویژه زنان به وجود آمده بود. با گذشت بیش از دو دهه پژوهش در حوزه تاریخ زنان ،امروز به دست آوردن اطلاعات در این حوزه برای علاقه مندان كار بسیار آسانی است.گسترش نشریاتی نظیر : « كارگاه تاریخ »‌،‌« مطالعات زنان »‌، «جنسیت و تاریخ » و « مروری بر تاریخ زنان »‌از یك سو‌،و رشد مطبوعات ویژه زنان از سوی دیگر ، نتیجه این تحقیقات را بیش از پیش در اختیار مخاطبان خود قرار می دهد و عموم مردم را به نقش تعیین كننده زنان در تحولات تاریخی آگاه می كند. امروزه رویكرد ما نسبت به این كه چه چیز « اهمیت تاریخی » دارد ، تغییر كرده است ،ضمن این كه برخی تفاوت های موجود میان حوزه خصوصی و عمومی یا مفاهیم تولید و تولید مثل از میان رفته یا كمرنگ شده اند،‌ولی ما همچنان از آنچه گردا لرنر تاریخ جدید جهانی می نامد فاصله بسیاری داریم. تاریخی كه در آن تجارب زنانه به تمام و كمال مورد توجه قرار گرفته باشد. جریان غالب در نگارش متون تاریخی و دوره های آموزشی تاریخ، پژوهش های متأخر در حوزه تاریخ زنان را نادیده می گیرد. گرایش عمده ای كه تا كنون در پرداختن به تاریخ زنان وجود داشته است آن را جریانی مجزا از دیگر مقوله ‌های توسعه نشان داده است كه تنها توجه عده ای از مشتاقان را به خود جلب می كند و دیگر تاریخ نگاران از آن متأثر نمی‌شوند. این موضوع سبب شده است كه بسیاری از تاریخ نگاران فمینیست از حوزه مطالعات تاریخی زنان فاصله بگیرند و به نوع دیگری از تاریخ نگاری روی آورند كه تنوع تجارب هر دو جنس را به تساوی لحاظ می كند. جین رندال می گوید: « تاریخ زنان نیازی به قفس جداگانه ندارد و موضوعات آن در عین حال كه زنان و مردان را به تساوی در بر می گیرد، باید راهكاری های متفاوتی را مورد مطالعه قرار دهد كه به وسیله آنها تفاوت های جنسی در جوامع مختلف شناخته می شوند.»(Rendall/۱۹۹۰)
پژوهش های دقیق لئونارد دیویدوف و كاترین هال در مورد خانواده و كار در برمینگهام طی دوران صنعتی شدن اروپا ،‌نمونه خوبی برای این رشد است ، رشدی كه در آن پیوندهای پیچیده میان روابط خانوادگی ، نقش های جنسی، كار ، و رشد هویت طبقاتی از منظر جنسیت مورد بررسی قرار گرفته اند.(Davidoffdan Hall /۱۹۸۷)
مجله « جنسیت و تاریخ » در نخستین سرمقاله خود ادعا كرد :‌هدف این نشریه مطالعه روی نهادهای مردانه و زنانه به گونه ای برابر است تا ضمن برخورد یكسان با مفاهیم مردانه و زنانه به بررسی روش هایی بپردازیم كه به وسیله آنها ساختار جوامع بر پایه روابط قدرت میان زن و مرد شكل می گیرند.(Gender and History/۱۹۹۰)
آنا كلارك نیز در مطالعات خود روی سیاست های طبقه كارگری قرن نوزدهم نشان داد كه چگونه دعوی حق رای و شهروندی همواره وابسته به جنسیت و تحت اراده مردان و صنعتگران رادیكال و در راستای شكل دادن به هویتی مردانه بوده است.(Clark/۱۹۹۵) اما تأكید كردن بر یك تاریخ جنسیت مدار همچنان مساله برانگیز است . ناقدان فمینیست چنین محوریتی را در مورد تاریخ و رشته های آكادمیك دیگر مورد انتقاد قرار می دهند و معتقدند كه طبقه بندی جنسیتی امروز مفهومی خنثی و تنها متضمن این معنی است كه علایق دو جنس دارای هم پوشی با یكدیگر هستند‌ زیرا نوع تفاوت هایی كه در زندگی آنان وجود داشته‌،تغییر شكل یافته است. مسأله ای كه امروز مطرح است بیش از هر چیز رابطه ای است كه میان دو جنس برقرار است.(Evans/۱۹۹۱/p.۷۳)
جدال با فرهنگ مسلط تنها می تواند نیروی زن ها را به هدر دهد و پیوستگی میان آنان را تحلیل برد. توجه مفرط به تاریخ زنان و تجارب زنانه خود تاییدی بر این موضوع است كه هنوز هم نابرابری های جنسی و روابط قدرت میان زن و مرد یكی از پرسش های محوری تاریخ است.
اما نظریات پساساختارگرایان ، مفهوم جنسیت و نوع نگارش تاریخ زنان را تحت تأثیر قرار داد. آنچه برای پساساختارگرایان در اولویت قرار دارد، زبان وگفتار است و نه هیچ واقعیت قطعی و قابل رویت دیگر.زیرا زبانی كه ما در توصیف و تحلیل دنیای اجتماعی خود به كار می بریم همزمان كه آن را روایت می كند به آن شكل می‌شد. (Maynard/۱۹۹۵/p.۲۶۹)
برای مثال جان اسكات تصریح می كند كه آنچه زنان می كوشند در قالب تجارب شخصی عرضه كنند بیش از هر چیز از خلال آداب گفتاری و زبان آنها قابل دریافت است. ( (Scott/۹۸۸/Thom/۱۹۹۲)
بنابراین معنای اجتماعی جنسیت تنها از طریق تحلیل گفتمان است كه حاصل می شود . اما ماری ماینارد می گوید:
راهكارهای متفاوتی كه فمینیست های موج دوم اتخاذ كرد‌ه اند روش هایی است مبتنی بر شالوده شكنی و بر هم زدن چارچوب های محكم و مستدلی كه از همه نظامات اجتماعی كلیتی می سازند قابل انعكاس در شماری متن کلیدی . آنان در وجود واقعیتی عینی كه به شیوه های علمی قابل كشف و دریافت باشد‌،‌به دیده تردید می نگرند. (Maynard/۱۹۹۵/p.۲۶۹)
این نكته به مفاهیمی كه در حوزه تاریخ زنان وجود دارد، عمق می بخشد تا جایی كه ما را به جدال با قطعیت های گذشته در مورد تجارب زیسته زنان و طبیعت فرودست آنان فرا می خواند و امكان اتحاد سیاست های فمینیستی را با یكدیگر فراهم می كند. این رهیافت ها به مناظرات دامنه داری منجر شده است كه در بین دو گروه جریان دارد: نخست آنان كه معتقدند مطالعه هر نوع گفتمان مبتنی برمناسبات جنسی به زنان امكان چالش با زبان مذكر و صدای مردانه مسلط را می دهد و دوم ،‌گروهی كه نگران از یاد رفتن تبعیض ها و ستم های تاریخی علیه زنان هستند. گروه دیگر ثابت می كنند تجارب زیسته تنها از راه تحلیل گفتار و زبان نیست كه فهمیده می شود،‌بلكه بررسی ساختارهای مادی و روابط آنها نیز در شناخت ما مؤثراند.(Scott/۱۹۸۸ Hoff/۱۹۹۴ Maynard/۱۹۹۵/ kent/۱۹۹۶)
به همان نسبت هم كاربرد مقوله زن به عرصه مناقشات فراوانی تبدیل شده است. برای نمونه « ریلی » می گوید‌: مفهوم زن در طول تاریخ به گونه ای پیچیده مطرح شده است و پیوسته با مقولاتی نسبی و متغیر در ارتباط بوده است.( Hall۱۹۹۱p.۲۰۵)
مناقشاتی از این دست ، مسیر جدیدی را در حوزه های نظری و غیر نظری تاریخ زنان باز كرده است كه به نظر می رسد تا پایان قرن ادامه خواهد یافت. مطالعات جدید بر زبان‌،بیان و نمادپردازی تكیه دارند و رویكردهای جدیدی را به روی محقق می گشایند. این مفاهیم اتخاذ روش های جدیدتری را ایجاب می كنند كه به وسیله آنها بتوان در حوزه های مشابه نیز به تحقیق پرداخت. جودی والكویتز در تحقیقات جالب توجه خود در مورد لندن قرن نوزدهم بر روایت هایی از تهدید جنسی تاكید می كند و می كوشد تا رویكرد تازه ای را در سیاست های جنسی فمینیستی ارایه دهد. او خود را از روایت سنتی جدا می كند و می خواهد محركه های زندگی شهری را در قالب مجموعه ای از كشمكش های فرهنگی موازی و چند بعدی همراه با تغییرات آنها در یك طیف وسیع اجتماعی به معرض نمایش بگذارد و از یك سو مفهومی روشن از زن به عنوان عامل فعالی كه تاریخ خویش را شكل می دهد ارایه دهد.( walkowitz/۱۹۹۲)
توجه به این نكته ضروری است كه طبیعت جنسی زبان راهكارهای جدیدی را برای مطالعه غلم سیاست و شناسنامه اجتماعی فرد فراهم می كند كه در‌ آن چشم انداز مباحث مربوط به جنسیت همچون بحث های ملیت ، نژاد‌،‌قومیت و منطقه مطرح می شود. همه اینها مفاهیمی هستند كه امروز جایگزین تعریف محدود طبقه شده اند.
هادسون می گوید: چنین بحث هایی طبیعت متغیر هویت اجتماعی و آگاهی سیاسی یرا به بازآزمایی و تعریف مجدد خود در سایه تجربه زنانه فرا می خواند. (Hudson/۱۹۹۵/p.۳۹)
تداوم مباحثی از این دست موجب شد كه از ۱۹۹۰ رابطه تنگاتنگی میان نظریه فمینیستی معاصر و علم سیاست و روش ها و دغدغه ها ی تاریخ دانان به وجود بیاید. این كنش های متقابل نشان می دهد كه مطالعه تاریخ زنان همچنان مورد توجه و علاقه دانشجویان و محققین است و دریچه ای باز به روی تغییرات جدید دارد. چالش های كنونی تاریخ نگاران فمینیست استفاده از یك تاریخ فرهنگی با تأكیدهای ویژه بر زبان و گفتار است تا به وسیله آن درك درستی از راهكارهای پیچیده و همه جانبه برای كشف هویت جنسی حاصل شود. ضمن این كه نباید از توجه به روابط نابرابر قدرت در مناسبات دو جنس غافل شد.
فصلی از مقاله women/history and protest
برگرفته از كتاب womens studies

جون هانام
ترجمه سولماز نراقی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران