پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


سازندگان هویت ایرانی کیستند؟


سازندگان هویت ایرانی کیستند؟
با وجود اینکه <ایران> نام جدید کشورمان است، اما مردم این کشور از دیرباز خود را با تعابیر متعددی، یک ملت شناخته و برای بقا و دوام آن تلا‌ش کرده‌اند. کشور پارسیان، کشور مردم خراسان و کشور دولت‌هایی بزرگ و کوچک چون هخامنشیان، مادها، ساسانیان، آل‌بویه، خوارزمشاهیان، سلجوقیان، صفویه، زندیه، افشاریه، قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلا‌می عبارت‌های متعددی است که برای بیان وضعیت کشور و فرهنگ و ملت ایرانی به کار برده شده‌است.
به عبارتی، در زمان‌های گذشته هر کشوری را براساس زبان و فرهنگ و یا نوع حکومت آن تعریف می‌کردند و می‌شناختند. اما در دوره مدرن و با شکل‌گیری دولت‌های ملی، ضرورت نام‌گذاری دقیقی (که لزوما همسان با نام دولت و نظام سیاسی نباشد) به‌وجود آمده‌است. از این رو نام <ایران> را به جای نام دولت و نظام سیاسی آن به کار می‌برند. ‌
نکته آنکه همراه و همزمان با بروز جهان و فرهنگ و اقتصاد و سیاست مدرن، تمایزهای ملی و هویتی اهمیتی مضاعف یافته‌ است. خوب یا بد بودن این پدیده نیز خود جای بحث دارد. مدافعان جهان‌گرایی، غرب‌گرایی و در نهایت جهانی شدن قائل به حذف حد و مرزهای ملی هستند. هر چند که بعضی از دیدگاه‌های ملهم از مارکسیسم و ضدسرمایه‌داری نیز به جهان‌گرایی میل دارند. نتیجه آنکه دو رویکرد متفاوت به جهانی شدن را در میان مارکسیست‌ها می‌توان یافت که یکی از آنها جهانی شدن را نفی می‌کند، چراکه این تصور وجود دارد که جهانی شدن ابزاری برای تفوق سرمایه‌داری بر جهان و رسیدن به یک اقتصاد واحد است. مدافعان این رویکرد می‌گویند که سرمایه‌داری با تخریب تمایزات و تفاوت‌ها هیچ راهی برای بروز هویت‌های مستقل و ملی فراهم نمی‌گذارد. اما در طرف مقابل آنها هم طرفداران نظام‌های کمونیستی قرار دارند که به جهان واحد می‌اندیشند و مخالف تشکیل هویت‌های متکثر هستند. ‌
در چنین شرایطی نیروهای مستقل و هویت‌خواه در کشورهایی چون ایران، به نقد ‌جهان‌وطنی غربی و شرقی می‌پردازند و از جهان مستقل ایرانی سخن می‌گویند، جهانی که با اسلا‌م نیز پیوندی عمیق خورده ‌است و از این رو طبیعی است که گفتمان‌های مبتنی بر دینداری در این جهان محوریت یابند، مانند گفتمان روشنفکری دینی. ‌
برخلا‌ف ادعای کسانی که روشنفکری دینی را عامل تولید ایدئولوژی می‌دانند، روشنفکری دینی امکانی برای تحقق گفتمان‌های متکثر است. این جریان با تاکیدی که بر تشکیل هویت ایرانی و هویت اسلا‌می دارد، امکان گفت‌وگو با جریان‌های رقیب را فراهم می‌کند و جهان ایرانی را متکثر می‌سازد. بر این اساس، در این مسیر است که پدیده ایران تولید و بازتولید شده و ملت سازی و هویت سازی به شکل جدید آن تحقق می‌یابد. ‌
حال بازگردیم به سطرهای پیشین! گفتیم که نام وعنوان <ایران> و <ایرانی> برای مجموعه‌ای از مردم و فرهنگ‌ها با ویژگی‌های خاص اجتماعی و اقتصادی برگزیده شد و طی زمان به‌گونه‌ای همه‌جانبه مورد پذیرش عام قرار گرفت که گویی از قدیم کشور و فرهنگ و مردم این سرزمین را ایران می‌نامیده‌اند. باید توجه داشت که اگرچه در ادبیات و فرهنگ این سرزمین تعابیر <ایران> و <ایرانی> مصطلح بوده‌، اما همیشه این نظام‌های سیاسی و اجتماعی بودند که نام خود را بر این سرزمین تحمیل می‌کردند. این نوع نام‌گذاری و تاکید بر آن شاید حکایت از تقدم امر سیاسی بر امر اجتماعی داشته‌باشد. ایرانیان از قدیم آموخته‌اند که حوزه سیاسی مقدم بر حوزه‌های اجتماعی است. آنها آموخته‌اند که شاهان و مدیران و مسوولا‌ن کشورشان نقش عمده و اساسی در حیات و بقای کشور دارند. از طرف دیگر، همیشه دعوا و نزاع اصلی میان مدعیان قدرت بوده‌است تا مردم و گروه‌های متعدد اجتماعی. به عبارتی، حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان از گذشته تا امروز حول و حوش قدرت و حکومت بوده‌است. ‌
در فرآیند مدرنیت معاصر بود که <ایران> متمایز از دیگر کشورها و فرهنگ‌ها شد. البته منظورم این نیست که در روزگاران گذشته هیچ تمایز و جدایی بین ملت‌ها وجود نداشته‌است. در گذشته هم تمایز بوده‌است، ولی در دوره جدید این تمایزات قابل شمارش، ‌اندازه‌گیری و عینی است؛ اگرچه در گذشته این تمایزات به رسمیت شناخته نمی‌شد، مگر در زمان جنگ و نزاع، در دوره جدید راه‌های بسیاری افزون بر جنگ و نزاع به شکل‌گیری و تقویت این تمایزها کمک می‌کند. همین راه‌ها و شیوه‌ها هم هست که ضرورت جدایی و رابطه بین امور و ملت‌ها و فرهنگ‌ها را فراهم می‌آورد. به عبارتی، می‌توان مدعی شد که شکل‌گیری هویت‌های مدرن، هم راهی برای ایجاد تمایزات و تفاوت‌ها است و هم ‌راهی برای ارتباط و پیوستگی نهادی.
اما در جریان شکل‌گیری هویت‌های جدید، یک مناقشه عمده و اصلی هم به‌وجود آمده ‌است که نیاز به تامل و بررسی دارد. بسیاری مدعی شکل‌گیری هویت‌های چندگانه، تکه‌تکه شده و معارض با مدرنیته جهانی هستند. در مقابل، رویکرد دیگری هم مطرح است که از هویت‌های یکپارچه (که بیشتر محلی و سنتی است) سخن می‌گوید. من در این بحث سعی دارم تا بنیان‌ها و مبانی و عناصر طرح نظریه هویت‌های تکه‌تکه شده را معرفی کرده و در مقابل به دفاع از هویت‌های متعامل و متکثر بپردازم. نگاه اول متاثر از قبول پارادایم تضادی و نگاه دوم متاثر از پارادایم توافق است. هویت ایرانی از نظر مولف، هویتی مدرن و در تعامل با دیگر هویت‌ها است. این وضعیت راهی را برای توسعه فضاهای هویتی و ساحت‌های اجتماعی می‌گشاید یا شاید هم بهتر باشد اینگونه بگوییم که ایران راهی به جز تعامل در عرصه جهانی ندارد. ‌
نکته‌ای که در این میان باید مورد بحث و بررسی بیشتری قرار گیرد، نیروی سازنده این هویت است. عده‌ای متاثر از جار و جنجال سیاستمداران باور می‌کنند که فقط سیاستمداران و آن هم افرادی چون رضا شاه توانایی ساختن ایرانی جدید و هویتی ایرانی را دارند و تنها آدم‌هایی چون او هستند که شرایط و زمینه‌هایی برای شکل‌گیری گفتمان رقیب را فراهم می‌سازند، اما این واقعیت ساده را فراموش می‌کنند که عده‌ای در واکنش به رضاشاه و تاکید فراوان او بر ملیت مجبور شدند از هویت اسلا‌می سخن بگویند و در نهایت چنین شد که تعارض بین ملیت و دین و دینداران و ملی‌گراها به وجود آمد. ‌
حال از شما می‌پرسم، آیا واقعا آنچه در دوره پهلوی اول به وقوع پیوست اینگونه بوده‌است؟ آیا رضاشاه به‌عنوان یک فرد توانایی این نوع ساماندهی را داشته است؟ اگر چنین بود، اسناد ومدارکی که این وضعیت را تایید می‌کند، کجاست؟ ‌
به نظر می‌آید آنچه تحت عنوان هویت جدید ایرانی در عصر پهلوی ساخته شده‌بیشتر ناشی از شرایط اجتماعی است تا کنشگری رضاشاه و هواداران او. شرایط اجتماعی و نیروهای اجتماعی که در طی زمان به دریافت‌های مفهومی و نظری رسیدند، ‌نقش اساسی و عمده‌ای در این میان ایفا کردند. از این میان می‌توان به نقش روشنفکران اشاره کرد. روشنفکری برآمده از دوره قاجار توانایی برساختن هویت جدید برای ایران را داشته‌است. حال باید پرسید، ویژگی‌ها، خواسته‌ها و کنش این نیروی اجتماعی چگونه بوده است که در نهایت جریان هویت‌سازی ایرانی به این صورت شده است؟ ‌
شعرا و نویسندگان اصلی‌ترین این نیروها بوده‌اند. در دوره جدید بسیاری بر این نیرو اضافه شده‌اند. در جریان ساخته شدن ایران از نظر مفهومی، دولت‌ها و سیاستمداران نیز از این جریان تاثیر پذیرفته‌اند و به بازیگران این گفتمان تبدیل شده‌اند. این ادعا برخلا‌ف بیان کسانی است که روشنفکران و صاحبان اندیشه در ایران را نیروی دست دوم می‌دانند. به نظر می‌آید که روشنفکران در ایران نیروی دست اول هستند و سیاستمداران و مدیران، نیروی دست دوم. نکته‌ای که بسیاری از فهم آن غافلند، پیچیدگی عمل و تلا‌ش روشنفکران و سادگی عمل سیاستمداران از نظر معنایی و سختی کار سیاستمداران و سادگی کار روشنفکران از نظر عملی است.
تقی آزاد ارمکی
استاد گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه اعتماد ملی